به اذن فاطمه رام ابوتراب شدم
به اذن فاطمه رام ابوتراب شدم
به حکم عشق غلام ابوتراب شدم
دوباره تشنه ی جام ابوتراب شدم
منی که مست به نام ابوتراب شدم
دلم خوش است به این که دو چشم تر دارم
عجیب حال و هوای نجف به سر دارم
چگونه پست از آن کوه آبرو گوید؟!
چگونه تشنه از آن صاحب سبو گوید؟!
کجاست طبع بلندی که مدح او گوید؟!
همیشه شاعر او جای شعر "هو" گوید
علی است عالی اعلی، علی است حق و یقین
علی است باطن قرآن، علی است باطن دین
خریده روز ازل، حق به شوق نازش را
به دست، بافته مرضیه جانمازش را
نبی شنیده رجزهای چاره سازش را
کمیل بود و علی بود و هر فرازش را
شبیه شمع در این ظلمت جهان افروخت
مرام بنده شدن را به شیعیان آموخت
علی است آن که حقیقت برای ایمان شد
برای یافتن راه راست، میزان شد
به عرش، صوتِ خداوندی اش نمایان شد
نشست روی زمین، مرکب یتیمان شد
اسیر کرده دلم را طلوعِ احسانش
خوشا به حال گدای رکوعِ احسانش
یگانه حامی احمد علی است بی تردید
برای حفظ نبی با وقار می جنگید
به دور مرکب او مثل شیر می چرخید
میان بستر خیرالبشر، علی خوابید
وفای آن که پُر از زخمِ تیر شد پیداست
تمام حرف از آن غزوه ی اُحد پیداست
علی است آن که ندیده کسی فرارش را
چشیده است درِ قلعه اقتدارش را
خدا ستوده خودش تیغ ذوالفقارش را
نخواست ذره ای از مال روزگارش را
میان چاه غریبانه سر فرو کرده
عبای کهنه و نعلین خود رفو کرده
نوای حضرت حق در دم و خروش علی است
همیشه کعبه ی رحمن سیاهپوش علی است
صدای فاطمه اش تا ابد به گوش علی است
شبانه کیسه ی خرما به روی دوش علی است
برای او به خدا این جهان پشیزی نیست
کنار شأن علی، ردّ شمس چیزی نیست
همان که در همه ی جنگ هاش غالب شد
همان که مِهر و ولایش به خلق واجب شد
همان که در همه جا مظهر العجائب شد
کنار فاطمه خانه نشین یثرب شد
به قتل فاطمه حق نبی ادا کردند
چقدر خون به دل پاک مرتضی کردند
به جز علی به کسی دل نبسته ام اصلا
به نور او دل ظلمانی ام شده روشن
خدا... محبت او را دمی نگیر از من
کنار من برسانش به لحظه ی مردن
کنار خوان کریمان پُر التماسم کن
به لعن دشمن زهرا، علی شناسم کن
محمد جواد شیرازی
۱۰ فروردین ۹۷