بابایی عجب... سری به ما زدی
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
بابایی
عجب... سری به ما زدی
بابایی
به دیدنم خوش اومدی
بابایی مشکل غربتم رو حل کن
بابایی
یه دست بکش روی سرم
بابایی
موهام رو شونه کن یکم
بابایی یه بار دیگه منو بغل کن
خبر داری
دلم گرفته این شبا شدیدا
به زخم من همه نمک پاشیدن
چادرمو تو ازدحام کشیدن
چیزی دیگه
به انتهای ماجرام نمونده
مرهمی غیر گریه هام نمونده
یه جای سالمم برام نمونده
آه من از دست بسته
ز بال شکسته
شدم دیگه خسته
وای بابا دیر رسیدی ۳
می دونی
چرا دلم گرفت زیاد
می دونی
کسی منو بازی نداد
من میرم بیا یکم دنبال من کن
میدونی
به قامتم میخندیدن
میدونی
به لکنتم میخندیدن
بابا جون یه فکری ام به حال من کن
به روم نیار
درسته کل صورتم کبوده
این همه سیلی حق من نبوده
روسریمو یه بی حیا ربوده
چی کار کنم
تا که لبت رو بدی یه تکونی
بوسم کنی با این لبای خونی
دیگه پیش خودم باید بمونی
وای تو انظار نبودی
تو بازار نبودی
گرفتار نبودی
وای بابا دیر رسیدی ۳
جون من
رو پام نمیتونم پاشم
جون من
نذار دوباره تنهاشم
جون من ببین که دست و پام خضابه
جون من
نمونده طاقتی برام
جون من
سه سال بسه بذار بیام
جون من ببر منو از این خرابه
خسته شدم
آروم نمیشه چرا درد زانوم؟!
بسته نمیشه چرا زخم پهلوم؟!
بهتر نمیشه بابا دیگه بازوم؟!
گریه کنم؟!
که پیکرم دوباره رعشه دار شه
دوباره قلب عمه بی قرار شه
دوباره زجر لعنتی بیدار شه
وای
قدم زود کمون شد
بهارم خزون شد
تنم رنگ خون شد
وای بابا دیر رسیدی ۳
محمد جواد شیرازی