ای معدن ظهور وفا صاحب الزمان
ای معدن ظهور وفا صاحب الزمان
آقا بگیر دست مرا صاحب الزمان
فَصلُ الخِطاب عِندَکُم، إنّی لَکُم مُطیع
آیینه ی صفات خدا صاحب الزمان
بی لطف و رحمتت به هدایت نمی رسم
بی تو شوم اسیر بلا صاحب الزمان
آلوده ام قبول ولی مُؤمنٌ بِکُم
دارم به سینه حب شما صاحب الزمان
رسوا منم که رحمتت از یاد می برم
کردی به من همیشه عطا صاحب الزمان
هر شب صدات می زنم و گریه می کنم
کی می رسی به داد گدا صاحب الزمان؟
یادی کن از گدای خودت در نوافلت
وقت سحر، زمان دعا صاحب الزمان
دارم امید، نیمه ی شعبان ببینمت
عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحب الزمان
این آرزوی منتظران است با شما
روزی روند کرب و بلا صاحب الزمان
دارم یقین که بانی هر روضه ای تویی
پیشم نشسته ای چه بسا صاحب الزمان
خنجر رسیده تشنه لبی را فدا کند
آخر بگو چرا ز قفا، صاحب الزمان؟!
با ضربه ی دوازدهم بین قتلگاه
رأس حسین گشت جدا، صاحب الزمان
کارگاه شعر منتظران