چیزی ندارم تا بریزم زیر پایت
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۴۹ ب.ظ
چیزی ندارم تا بریزم زیر پایت
ای دلبر و دلدار من جانم فدایت
با آن که در اعمال زشتم غرق بودم
اما دوباره کرده ای بر من عنایت
کشکول من خالی است، گفتم با دلِ پر
حتما کریمان می کنند از من حمایت
ماه رجب رفت و دلم سمت نجف رفت
من را ببر صحن و سرای مرتضایت
ارباب دستم را بگیر این آخر ماه
لب تشته ام لب تشنه ی کرب و بلایت
حالا که سهمم دوری از کرب و بلا شد
من ماندم و یاد آوری روضه هایت
با خنجر کندش نشسته روی سینه
در حیرتم از لطف تو... شمر و هدایت؟!
با خنده سر را می برید اما عقیله
می کرد از تل با دو چشم تر صدایت
دردانه ی شیرین زبانت را نظر کن
با گریه، مشکی آب آورده برایت
محمد مهدی شیرازی
۹۹/۰۲/۰۱