در کودکی عزیز بزرگان حساب شد
در کودکی، عزیز بزرگان حساب شد
آیینه ی تمام نمای رباب شد
از گوهر عبادت و از نور اهل بیت
آن قدر بهره بُرد، خودش آفتاب شد
گاهی که لب گشود به صحبت، خطابه شد
گاهی که لب گشود، غزل های ناب شد
آرامش پدر شد و نور دل رباب
در خانه ی حسین، سکینه خطاب شد
با تیغ شعر و خطبه و با روضه خوانی اش
پیروز هر نبرد چنان بوتراب شد
مثل رباب سوخت فقط بعد کربلا
یاد گلوی پاره ی اصغر کباب شد
تصویر کام تشنه ی اصغر، برادرش
یک عمر در نگاه ترش ماند و قاب شد
ازبس که محو ذات خدا شد به قتلگاه
آخر مبلغ پدرش انتخاب شد
هر بار روی دوش کسی مشک آب دید
یاد عمو، پیاله ی چشمش پر آب شد
وقتی که دید با دل خون شهر شام را
مانند اهل قافله، خانه خراب شد
گیرم که سوخت معجرش اما به صورتش
بال و پر تمام ملائک نقاب شد
ای دل بسوز، عابده ی اهل بیت حق
با دست بسته، راهی بزم شراب شد
آن جا چه دیده و چه شنیده است، بگذریم...
تنها بدان که سخت سکینه عذاب شد
محمد جواد شیرازی