سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

عرش برین شاهدِ شأن رفیع علی است

ارض و سما گوشه ی ملک وسیع علی است

 

یاد گرفتم من از محضر ابن الجواد

عبد و مطیع خداست، هر که مطیع علی است

 

چشم بصیر علی، چشم بصیر خداست

گوش سمیع خدا، گوش سمیع علی است

 

هیچ زمانی زره بر کمر خود نبست

راوی این ماجرا، تیغ سریع علی است

 

رهبر هر مکتبی عزت آن مکتب است

سینه سپر کن بگو، عزت شیعه علی است

 

منکر او تا ابد مُلحد و سردرگم است

شاهد این حرف ها، عید غدیر خم است

 

***

 

حضرت ختمی مآب، دست علی را گرفت

ولوله ای در میانِ همگان پا گرفت

 

بعد به امر خدا، پیش نگاه همه

دست علی را خودش یک تنه بالا گرفت

 

با همه ی قوتش، خطبه ای از عشق خواند

از نفس و خطبه اش مکتب حق پا گرفت

 

گفت علی بعد من، رهبر این امت است

در دل هر شیعه ای حب علی جا گرفت

 

امر مهمی است که، ختم رسل یک به یک

از همه ی جمعیت، بیعت و امضا گرفت

 

 باید از این ماجرا گفت به هر بی خبر

باید از این راه گفت بیشتر و بیشتر

 

***

 

ریخت به هم نهضتش جهل فراگیر را

کرد عیان صولتش کفر اساطیر را

 

غیر علی هیچ کس حضرت فاروق نیست

خطبه به خطبه شکست پایه ی تزویر را

 

تیر ندانست او مست خدا بود و بس

برد ز هوش و حواس، معرفتش تیر را

 

وای از آن لحظه که در وسط کارزار

سر بدهد مرتضی نعره ی تکبیر را

 

غرق به خون در اُحد، پای نبی ایستاد

در کف خود می فشرد، قبضه ی شمشیر را

 

فوق ایادیِ خلق هست یَدُالله اوست

نیست حریفش کسی، چون أسَدُ الله اوست

 

***

 

باده به کف حیدر است، حق علی و هو علی

عِرض و شرف حیدر است، حق علی و هو علی

 

فاتح خیبر علی است، جلوه ی داور علی است

شاه نجف حیدر است، حق علی و هو علی

 

چون دم پیکار شد، خیبر و بدر و اُحد

اول صف حیدر است، حق علی و هو علی

 

این سر میدان علی است، آخر میدان علی است

چهار طرف حیدر است، حق علی و هو علی

 

سوره ی توحید حق، خالق خورشید حق

دُر صدف حیدر است، حق علی و هو علی

 

کیست پس از مصطفی لایق این منزلت

جایگزین نبی، شد علی از هر جهت

 

***

 

راه نجات خدا، سلسله ی موی اوست

حلقه ی وصل دعا، حلقه ی گیسوی اوست

 

پور ابیطالب است، سجده بر او واجب است

قبله ی اهل یقین، در دو جهان روی اوست

 

مرده به پا می شود، شمس عقب می رود

کل جهان واله از یک خم ابروی اوست

 

مدح علی را بس است، این که میان زنان

حضرت خیرالنساء، همدم و بانوی اوست

 

جوشن حیدر فقط، نفس بتول است و بس

ذکر لب فاطمه، قدرت بازوی اوست

 

او که خودش پایه ی اصلی اسلام بود

همدم هر سائل و مونس ایتام بود

 

***

 

یثرب احمد چه شد این همه خاموش شد؟!

بیت ولی خدا از چه سیه پوش شد؟

 

جهل سقیفه گرفت جای اولوالامر را

بیعت روز غدیر، زود فراموش شد

 

یک نفر این جا فقط پای علی سوخته

همدم این عاشقی، نقشِ به بازوش شد

 

آه از این فاجعه، زیر در خانه اش

در وسط شعله ها فاطمه بیهوش شد

 

سوخت و پیروز شد، در دل تاریخ ها

تا به ابد عزت فاطمه منقوش شد

 

صبر کنید اهل دل، می رسد آقایمان

منتقم فاطمه، حضرت صاحب زمان

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۰۵:۴۵
عبدالرقیه

از دل مپرس، چون دل زارم شکار توست

از جان مگو که تشنه لب ذوالفقار توست

 

مستان درگهت دم یاهو گرفته اند

من ماندم و دو چشم تری که خمار توست

 

باشد همیشه تو پدر خوب ها بمان

اما بدان که طفل بدت شرمسار توست

 

باید تو را قسم بدهم؟! جان فاطمه...

این آخرین تلاش گدای ندار توست

 

خیلی دلم پر است از این خلق بی وفا

خیلی دلم هواییِ شهر و دیار توست

***

اصلا نجف نرفته مرا زیر خاک کن

در زیر خاک هم دل من بی قرار توست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۰۵:۲۶
عبدالرقیه
 
السلام علیک یا امیرالمومنین
 
الله گویم و پس از آن بی معطلی
دارم همیشه نام تو را بر لبم علی
 
ترسی ز طعنه ها به دلش نیست شیعه ات
همواره برده نام تو بر ماذنه، جلی
 
زنگار غم به سینه ی ما هر زمان نشست
این سینه شد به نام شما پاک و صیقلی
 
راه ابوحنیفه کجا راه شیعیان
یا مالکی و شافعی و راه حنبلی
 
ما رهرو غدیر و جدا از سقیفه ایم
ما گفته ایم پای ولای شما "بلی"
 
قرآن پُر است از جلوات فضائلت
کوری چشم دومی و چشم اولی
 
راه ورود قرب خدا هست از حرم
غیر از نجف به پیش خدا نیست مدخلی
 
امشب که اولیاء خدا زائر تو اند
قسمت نشد دوباره بیایم نجف ولی...
 
...خود را رسانده ام به صف شیعه در غدیر
بیعت کند غلام ، شب عید با ولی
 
باشد قبول غصه ی هجران چِشَم ولی
یک روز ساکن نجفت می شوم علی
 
مهدی علی قاسمی
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۶
مهدی علی قاسمی

 

 
اجازه هست مرغ دل، کبوتر حرم شود
و با فرشته های وحیِ عشق، هم قدم شود
 
اجازه هست این کبوتر نشسته در حرم
پر شکسته اش برای مدح تان قلم شود
 
برای وصل آب و دانه نیست سر به زیری اش
برای پایبوسی ات به اشتیاق خم شود
 
در این حرم اگر که دَم شود نوای یا علی
نوای یا اباالحسن نوای بازدم شود
 
کنار خوان جامعه، دعا نمی کنم دگر
زبان حاجتم همین دو دیده ی ترم شود
 
منی که در تمام زندگی ابالجوادی ام
خوشم گدای سامراییِ امام هادی ام
 
 
چه نعمتی است در تمام عمر، سائلت شدن
گدا و ریزه خوار معدن فضائلت شدن
 
چه نعمتی است نذر مادرت سمانه کردن و
به این طریق، موجبات شادی دلت شدن
 
چه نعمتی است این که با اشاره ی نگاه تو
غلام و پاسبان صبح و شام منزلت شدن
 
چه نعمتی است هم چنان فداییان درگهت
برای حفظ این حرم فدا و بِسملت شدن
 
چه نعمتی است با تو بودن و مجاورت شدن
چه نقمتی است بی تو بودن و مقابلت شدن
 
همان ازل به روی لوح سینه، بیرقی زدم
به روی آن نوشته ی "أمیری یانقی" زدم
 
 
بخوان برای ما فراز قادَةَ الْهُداة را
بخوان و زنده کن دوباره جان کائنات را
 
هزار سیدالکریم از این قبیله زنده کن
بخوان و شرح کن فراز سادَةَ الْوُلاة را
 
شراب ناب عشق را بریز در سبوی مان
خودت معرفی نما أئِمَةَالْدُعاة را
 
بگو علی علی است شرط گفتن خدا خدا
بیا نشان بده به ما حقیقت صلاة را
 
حمایت بتول از ابوتراب را بگو
عیان نما به خلق راز ذادَةَ الْحُماة را
 
بدون تو، منِ غریبه آس و پاس می شوم
قدم قدم کنار تو خداشناس می شوم
 
 
دعای ما دعا نبود اگر نبود جامعه
دعا گره گشا نبود اگر نبود جامعه
 
کسی سراسر جهان، میان انس و جنیان
مرید هل اتی نبود اگر نبود جامعه
 
کنار چاه غالیان و صوفیان کسی دگر
به راه، آشنا نبود، اگر نبود جامعه
 
غروب جمعه های ما اسیرهای مبتلا
به عشق، با صفا نبود اگر نبود جامعه
 
خلاصه عرض می کنم میان اعتقاد ما
خدا همین خدا نبود اگر نبود جامعه
 
ازین طرف بخوان برام جامعه، از آن طرف
بخوان زیارت غدیریه دوباره در نجف
 
 
دعا که می کنی گناه خلق پاک می شود
جهان بدون بودنت چه هولناک می شود
 
خدا به خنده های بر لب تو شاد می شود
خدا به خشم چهره ی تو خشمناک می شود
 
به ریزه ناخنت قسم اگر کسی به ساحتت
اهانتی کند، بدون شک هلاک می شود
 
مرید مکتبت برای کسب نور معرفت
به پای جامعه کبیره سینه چاک می شود
 
در انتظار دیدن جمال توست سائلت
در آن زمان که عاقبت، اسیر خاک می شود
 
همین که هیچ کس کنار من نبود، می رسی
همیشه دیر کرده ام ولی تو زود می رسی
 
 
به دست خود به ما فقیرها پیاله می دهی
شراب ناب و کهنه ی هزار ساله می دهی
 
تو فکر اعتقاد مایی و به دست شیعیان
برای جبر و اختیار هم رساله می دهی
 
فدک نماد غربت علی و فاطمه شده
به ما خبر ز غاصبان آن قباله می دهی
 
تو حاضری خودت غریب باشی و حسین نه
خودت کریمی و به کربلا حواله می دهی
 
فقط دو هفته مانده تا بساط گریه بر حسین
به ما دوباره رزق اشک و شور و ناله می دهی؟
 
به لطف تو اسیر شاه عالمیم تا ابد
علم به دوش خیمه ی محرمیم تا ابد
محمدجواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۵
عبدالرقیه

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

پشت میخانه نشستم غرق شور و شادی ام

از خراب آباد این دل  در پی آبادی ام

 

هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم

سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادی ام

 

من نخوردم غیر این درگاه نان سفره ای

دلخوشم بر استخوانی که به دستت دادی ام

 

جرعه جرعه معرفت نوشاندی ام از ساغرت

 جرعه جرعه جامعه، از اول نوزادی ام

 

برکت شیر حلال مادرم بوده اگر

نیستم اهل سقیفه رهرو این وادی ام

 

هرکه هستم، هرچه هستم، باسواد و بی سواد 

نوکر حلقه به گوشم، نوکر ابن الجواد

 

 

ای امام المتقین، ای هادی، ای حصن حصین

نوکرت از تو، تو را می خواهد ای آقا همین

 

هر کجا رو کرده ام دیدم جمال روی تو

هر کجا رفتم تو بودی در یسار و در یمین

 

خاک عالم ملک زهرا هست، پس باشد حرام

بی ولای تو قدم برداشتن روی زمین

 

پای درس و بحث تو شد حضرت عبدالعظیم

یکه تاز مکتب معرفت و اهل یقین

 

خادمی خانه ات با خضر و نوح و آدم است

نوکری از نوکران تو شده روح الامین

 

ذکر این آواره شد یا ایها الهادی مدد

عاجزم از کار خود یا ایها الهادی مدد

 

 

درس های اعتقادت را بیا از سر بگو 

با زیارت جامعه امشب تو از حیدر بگو

 

از امیرالمؤمنین، یعسوب دین، حبل المتین

باز هم آقا بیا از ساغی کوثر بگو

 

یکصد و پنجاه دفعه در غدیر خم بیا

با زیارت نامه ات از خواجه ی قنبر بگو

 

من یقین دارم که باشد آتش دوزخ حرام

بر محبین علی در وادی محشر، بگو...

 

...عاشقت را می خری آنجا به عشق مرتضی؟

کی مرا هم می بری یک شب نجف، آخر بگو

 

سامرایی می شوم بعد از زیارت در نجف

پاک می آیم به پیشت با طهارت در نجف

 

 

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی سامرا

بین نوکرهاست امشب گفت و گوی سامرا

 

من همان عبد شما هستم که از شوق وصال

سجده کردم سالیان سال سوی سامرا

 

با شمیم و جذبه های سامرایی شما

پروراندی در دل ما آرزوی سامرا

 

تا ابد هستیم محتاج نگاه رحمتت

ملجا و کهف حصین ماست کوی سامرا

 

ما برای نوکری در ماه جانسوز حسین

اشک می گیریم هر سال از سبوی سامرا

 

اذن گریه می دهی بر روضه ی جدت حسین؟

می گذاری پا نهم در روضه ی جدت حسین؟

 

مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۰
مهدی علی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود فایل تصویری شعر با نوای کربلایی نریمان پناهی_ ۹۸

از سن کودکی شده غم آشنای من

باد خزان وزیده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من

بالا گرفته کار دل و گریه های من

 

خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست

زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست

مانند من امام غریبی، غریب نیست

گریه کنید اهل منا در عزای من

 

اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند

بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند

من را به روی مرکب سمی نشانده اند

از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من

 

از کودکی رسیده به من چهره ای کبود

در کربلا و کوفه و جولانگه یهود

از بس که زخم های تنم در فشار بود

مانده نشان سلسله بر جای جای من

 

بر روی خار سخت مغیلان دویده ام

از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام

هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام

این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من

 

بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم

آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم

بزم حرام شام نرفته ز خاطرم

مانده ز شام کرب و بلایی برای من

 

یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم

آتش گرفته بود، پر عمه زینبم

یاد لباس شعله ور عمه زینبم

فریاد می کشد جگر مبتلای من

 

من روضه خوان غربت عمه رقیه ام

مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام

آه... از شب شهادت عمه رقیه ام

تغییر کرده صحبت و حال و هوای من

 

یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم

آن خاطرات می گذرد از برابرم

یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم

ذکر حسین گشته دعا و نوای من

 

داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند

بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند

در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند

اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمدرضا طاهری
دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
 

دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست

اصلا برای آمدنش بی قرار نیست

 

گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟!

وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست

 

روزی هزار بار دلش را شکسته ام

این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست

 

همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب

یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!

 

آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟!

باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست

 

امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم

فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!

 

باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد

گریه برای عاشق دلداده عار نیست

 

ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار

خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست

 

وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم

یک سایه بان به گستره ی آن مزار نیست

 

حجاج، مکه اند و به روز شهادتش

یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست

محمد جواد شیرازی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را
 
ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را
 
خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید
نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را
 
تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت
به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را
 
چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که
نمی پردازد از مازاد مالش، خمس مالش را
 
چه حیف است اشک آقا خرج رسوایی ما گردد
روان می سازد این اعمال ما اشک زلالش را
 
محب آل حیدر لحظه هایش مملو از ذکر است
همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را
 
شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن
از این ترک تعلق یافته راه کمالش را
 
بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات
که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را
 
امان از چوبه ی محمل، بگو یک زن در این محفل
ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۵
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

نمیپرسه هیچکس حال و روز من رو

میفهمم غریبیِ جدم حسن رو

 

از این خونه خسته ام شده غم نصیبم

زنم قاتلم شد چقدر من غریبم

 

تو حجره نشستم رو خاک ای خدا

شدم از عطش من هلاک ای خدا

صدام گمشده گرچه تو هلهله

انا راضی برضاک ای خدا

 

کم کم   بال و پرم میسوزه

از زهر   پا تا سرم میسوزه

حتی     چشم ترم میسوزه

 

 ای وای امون از این غریبی 

 

لب تشنه ی من رو میدیدن اما

جلو چشم من آب رو ریختن رو خاکا

 

همونجا دلم رفت سوی دشت غمها

بلند شد زمن ناله ی واحسینا

 

 

به گوشم رسیده صدای حسین

لب تشنه ی من فدای حسین

کسی آب به دست سکینه اش نداد

بمیرم برا بچه های حسین

 

تشنه سر از تنش جدا شد

با ضرب دشمنش جدا شد

از تن پیراهنش جدا شد

 

 ای وای امون از این غریبی 

 

تنم رو کشیدن سوی بام خونه

سه روزی تنم موند روی بام خونه

 

 

تنم سایه بون از کبوتر میگیره

دوباره دلم ناله از سر میگیره

 

تنش شد رها زار و عریان حسین

روی ریگ داغ بیابان حسین

تن بی سرش موند توی کربلا

سرش شد تو کوفه پریشان حسین

 

 

ای وای  ای بی کفن حسینم

ای وای    دور از وطن حسینم

ای وای    عریان بدن حسینم

 

 ای وای امون از این غریبی

 

مهدی علی قاسمی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۲۹
عبدالرقیه
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
 
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
 
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
 
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
 
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
 
نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد
 
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
 
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید
 
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد
 
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
 
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!
 
حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است
 
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه ی او کار به غارت نکشد
 
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
 
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
 
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر "بُنَیَّ" آمد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی در صحن جمهوری امام رضا علیه السلام

هر کسی آمده از شاه و غلام و برده

وسط صحن و سرای حرمت بی پرده

سر تعظیم به سوی قدمت خم کرده

به امیدی به خدا عرض سلام آورده...

 

...زائری که همه ی دار و ندارش هستی

همه جا و همه ی عمر کنارش هستی

 

مرده ام، آمده ام تا که تو جانم بدهی

مثل فرش حرمت خوب تکانم بدهی

راه گم کرده ام و راه نشانم بدهی

به پناه آمده ام تا که امانم بدهی

 

اشتباهات مرا حُسن عمل می گیری

مهربانی و مرا زود بغل می گیری

 

عالم آل محمد شدنت را عشق است

در شفاخانه زبانزد شدنت را عشق است

این همه رحمت ممتد شدنت را عشق است

شمس تابنده ی مشهد شدنت را عشق است

 

آمده سائل درمانده ز هر سو آقا

خواستی تا نشوی ضامن آهو آقا

 

عرشیان خاک تو را نقش به رخساره زدند

خادمان گوش به فرمان تو نقاره زدند

حوض های حرمت یکسره فواره زدند

شعله ی عشق به جان من بیچاره زدند

 

برسان بر لب خشکیده ی ما پیمانه

بده پیمانه ای از کوثر سقاخانه

 

هر که بر پای تو افتاد بها می گیرد 

"یا رضا خانه ات آباد" نوا می گیرد

با نخ پنجره فولاد شفا می گیرد

وسط صحن گوهر شاد دعا می گیرد

 

وا شده هر گره کور به نام پسرت

ای فدای تو و این لطف و مرام پسرت

 

خجل از روی تو هستم به جوادت سوگند

مست گیسوی تو هستم به جوادت سوگند

حاجی کوی تو هستم به جوادت سوگند

همه جا سوی تو هستم به جوادت سوگند

 

تا که شد سفره ی تو پهن، وفادار شدم

بی بها بودم و در صحن، بهادار شدم

 

نور رحمانی حق هستی و تابان هستی

تو برای من قحطی زده باران هستی

تا ابد شاه رئوفی و رضاجان هستی

تو مرا جانی و جانانی و سلطان هستی

 

بی تو من دلهره ی کرب و بلا را دارم

با تو من تذکره ی کرب و بلا را دارم

 

جهت گریه ی ما تا به ابد معلوم است

بین ما گریه برای دگران مذموم است

بیشتر آن چه که در روضه ی ما مرسوم است

روضه ی یابن شبیب تو بر آن مظلوم است

 

روضه خواندی و همه اهل مصیبت شده ایم

گریه کن های لب جد غریبت شده ایم

 

قدرت بر روی پا، پا شدنش را بردند

وقت غارت شد و کل بدنش را بردند

ته گودال عقیق یمنش را بردند

نیزه داران ز تنش پیرهنش را بردند

 

خون او با جگر بادیه آمیخته شد

آیه های بدنش سخت به هم ریخته شد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۷
عبدالرقیه

در تحیر از عطایای تو حاتم می شود

سائل درگاه تان آزاد از غم می شود

 

تا که می بینم سرای خاکی ات را در بقیع

روزی ام تا روز محشر اشک نم نم می شود

 

من احب الله آغازش محبت بر شماست

دین ما اصلا به عشق توست محکم می شود

 

ای بساط نوکری ام درکنارت پهن پهن

قد و بالایم به پیش نام تان خم می شود

 

تا حسن گفتم تمام درد هایم محو شد

نام تو بر دردهای کهنه مرهم می شود

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

در دل این شهر، نامردی مکرر دیده ای

اجتماع نانجیبان ضد حیدر دیده ای

 

دیدن قنفذ میان کوچه ها درد آور است

قاتلان مادرت را روی منبر دیده ای

 

گفتن این حرف دشوار است اما ای غریب

بارها بر روی منبر سب حیدر دیده ای

 

این همه اصحاب بی غیرت تعجب آور است

غارت اموال خود را بین لشگر دیده ای!!!

 

از زمان کودکی تا روز دفنت در بقیع

بی نهایت ظلم از، این قوم کافر دیده ای

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

دشمنان تو حرامی، دوستانت پاک پاک

در مدینه ذکر لب شد یا حسن روحی فداک

 

هر که از نام تو ابراز تنفر می کند

نامسلمان است، کافر سر گذارد روی خاک

 

گفت من از مجتبی بیزار هستم، روز دفن

ناگهان با تیرها شد پیکر تو چاک چاک

 

دید با چشمان خود ارباب ما جسم تو را

چشم تر را بست بر این ماجرای دردناک  

 

فاش می گویم که عالم این سخن را بشنود

با حسن هر کس که در افتاد می گردد هلاک

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

حاج مجتبی قاسمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۷
مجتبی قاسمی

✅ مخمسی تضمینی با تضمین از غزل جناب لسان الغیب حافظ شیرازی

چنان که مرغ دل من شود کبوتر دوست

تمام عمر نشیند کنار معبر دوست

بخواند از غم هجران روی انور دوست:

"صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست"

 

بدون یار، سراپا زیان و خسرانم

نشسته ام سر سجاده ندبه می خوانم

فراق، حق من بی وفاست می دانم

"به جان او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست"

 

بگو برای نگار از ارادت بسیار

سلام ما برسان سوی خیمه ی دلدار

بگیر پیرهنی بهر دیده ی خون بار

"و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار*

برای دیده بیاور غباری از در دوست"

 

من و صدا زدنِ یار، بی وضو هیهات

رسیده باده بر این خشکی گلو هیهات

از اضطرار زنم بر غریبه رو هیهات

"من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست"

 

سرای سینه ام از غصه بیت الاحزان است

همیشه دوری یوسف نصیب کنعان است

که گفته است فراق نگار آسان است؟!

"دل صنوبری ام همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست"

 

نمی دهند به مجنون وصال لیلا را

نمی دهند به او رخصت تماشا را

به سرورش نرسانند عبد رسوا را

"اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست"

 

محمد جواد شیرازی 

*بار: اذن، اجازه، رخصت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم

مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم

 

تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم

بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟!

 

بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم

از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم

 

لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد

اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم

 

بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد

چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم

 

من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی

بهره ها از او در این دوران هجران می برم

 

گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم

از دعایش روز و شب سود فراوان می برم

 

بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند

پس پناهم را به دربار خراسان می برم

 

جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم

نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم

 

کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو

حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم

 

با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم

با توسل راه در دربار سلطان می برم

 

ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است:

همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۹
عبدالرقیه

کسی که وصف دینش می شود یا زینب کبری

ابوفاضل قرینش می شود یا زینب کبری

 

رکابی که بهشتش در وصال دست جانان است

خط روی نگینش می شود یا زینب کبری

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۹
عبدالرقیه

گره کور مرا خیر توسل وا کرد

مادرم گفت رضا، در دل من غوغا کرد

 

گفته بودم که فقط کرب و بلا می خواهم

آمد و تذکره را زود خودش امضا کرد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۸
عبدالرقیه

#جان_جانان

عاشقی که قیمتی بالا به راه عشق داده

با دلی سرشار از ایمان رسیده، صاف و ساده

 

همچنان اشکی که پای یار افتاده ز دیده

جانِ جانان، سر به پای حضرت سلطان نهاده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۵
عبدالرقیه

 

بنشین کنار یار و با او گفت و گو کن

با اشک پاکت مرقدش را شست و شو کن

 

خیلی دل سنگم برای یار تنگ است

با آبرو یادی از این بی آبرو کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹
عبدالرقیه

نقاره می زنند غمی بازگو شود

اشکی بریزد و جگری شست و شو شود

 

هر صبح و هر غروب به فرمان شاه طوس

نقاره می زنند دلی زیر و رو شود

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۴
عبدالرقیه

تقدیم به همه ی مادران شهدا علی الخصوص مادران شهدای گمنام:

 

ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را

یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را

 

ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را

بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را

 

ما چه می فهمیم حال مادری که از شهید خود

بین دستانش گرفته قاب عکسی یادگاری را

 

دلبری رفت و دو چشم مادری با رفتنش خون شد 

ما چه می فهمیم حال آن که گم کرده نگاری را

 

پیرزن حق دارد این گونه بگردد بین هر کوچه

دلبرش نگذاشت باقی از خودش وقتی مزاری را

 

محمد جواد شیرازی

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

یک روز پی کسبی و در فکر معاشی

یک روز شدی غرق تماشای حواشی

 

ای طالب طوف نوه ی زاده ی کعبه

وقتش نشده تا که سرت را بتراشی

 

این رسم، کجا رسم تمنای نگار است؟!

بی زحمت و بی خدمت و بی سعی و تلاشی...

 

گمراه بمان... لیک بدان منتظرت هست

تو منتظر یار، چه باشی چه نباشی

 

پروانه به پروانه شهیدان همه رفتند

تا اینکه نیفتد به رخ شمع خراشی

 

ای دیده بیا همدم داغ جگرش باش

تا بر جگر شعله ورش اشک بپاشی

 

دیر آمده ای... زود برو از روی جسمش

ای که ته گودال به دنبال عباشی

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی ۹۷

 ۹۸

رحمت بی وقفه ای ایجاد شد

آمد و عرش خدا آباد شد

خانه ی موسی بن جعفر شاد شد

غصه و غم از دلم آزاد شد

 

اشکِ شادی روی مژگان آمده

خواهر شاه خراسان آمده

 

می چکید آیات توحید از رخش

بوی ناب یاس پیچید از رخش

شاه هشتم بوسه می چید از رخش

می دمید انوار خورشید از رخش

 

بس که در عصمت مقامش داده حق

حضرت معصومه نامش داده حق

 

ذکرِ بر روی لبانش یا رب است

بانوی معصومه ی این مکتب است

وصف او مانند وصف زینب است

نزد حق از بس که والا مرتبه است

 

حجت حق، جان فدایش می شود

عرش حق مست دعایش می شود

 

در حریم او دعا می آورند

عقده بر عقده گشا می آورند

حاجت کرب و بلا می آورند

ناتوان، بهر شفا می آورند

 

معجزاتش سهل و رایج هست او

دختر باب الحوائج هست او

 

از گناه و معصیت طاهر شدم

تا میان صحن او حاضر شدم

روی خاک افتادم و شاکر شدم

چهارده معصوم را زائر شدم

 

چون مرادم بانوی قم می شود

قبر زهرا هم تجسم می شود

 

بی نوا آمد مقام از او گرفت

پادشاهی را غلام از او گرفت

اعتبار و احترام از او گرفت

آبرویی مستدام از او گرفت

 

زائرانش را بهشتی می کند

عاری از هر نوع، زشتی می کند

 

ما فقیر رحمت معصومه ایم

ریزه خوار و رعیت معصومه ایم

زیر بار منت معصومه ایم

خاک پای حضرت معصومه ایم

 

روز و شب بر او توسل می کنیم

بر خدای او توکل می کنیم

 

آمد و قم میزبان عشق شد

بر سرش گل ها نشان عشق شد

آمد و مرثیه خوان عشق شد

روضه خوان قدکمان عشق شد

 

آسمانش خالی از کوکب نبود

غافل از مرثیه ی زینب نبود

 

سنگ نه... روی سرش گل ریختند

شعله نه... بر معجرش گل ریختند

ضربه نه... روی پرش گل ریختند

هر کجا دور و برش گل ریختند

 

خوب شد در قم دلش غمگین نشد

خوب شد بر ساحتش توهین نشد

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۹
عبدالرقیه
 
به سوی یار از ندارها سلام می رسد
خوشیم این سلام ها به آن امام می رسد
 
شدیم بی نصیب از نظاره ی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام می رسد
 
عطای یار و منعِ بخشش اش یکی است باطنا
صلاح ماست هر دوتاش... هر کدام می رسد
 
بریده می شود نخ توسل اهالی اش
به پای سفره ای که لقمه ی حرام می رسد
 
از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید
از آن طرف همیشه لطف و احترام می رسد
 
همین که بر دعا دو دست خود بلند می کند
به قلب ما همان دقیقه التیام می رسد
 
دل شکسته از غریبی عقیله صبر کن
می آید آن امام و وقت انتقام می رسد
 
فدای دختر علی که با قد خمیده اش
محله ی یهودیان شهر شام می رسد
 
چقدر کارِ این بزرگ زاده سخت می شود
در آن زمان که کاروان به ازدحام می رسد
 
گرسنه اند کودکان و رو به کس نمی زنند
اگرچه بوی نان تازه بر مشام می رسد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۱:۳۶
عبدالرقیه

دانلود فیلم شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

نیمه شب بود و عاشقی بیدار

مست حق بود و راحت از اغیار

 

نیمه شب بود و وقت راز و نیاز

بین سجاده بود، بین نماز

 

با تأسی به مادرش زهرا

دست خود برده بود سوی خدا

 

داشت همسایه را دعا می کرد

گره ها را دوباره وا می کرد

 

ذکرِ ارباب عالمین گرفت

بوسه از تربت حسین گرفت

 

ناگهان صحبت از تهاجم شد

خلوتش بین نعره ها گم شد

 

داد و فریاد، بی دلیل زدند

شعله بر خانه ی خلیل زدند

 

حرمت این حرم شکسته شد و

دست او بین خانه بسته شد و

 

پا شد از جای خود ولی افتاد

یاد مظلومی علی افتاد

 

از غریب مدینه دم می زد

وسط شعله ها قدم می زد

 

خاک و خاکستر از عباش تکاند

اشک بر مادرش دوباره فشاند

 

حرف داغِ گران زهرا بود

میخ در روضه خوان زهرا بود

 

پیر مردی وحید را بردند

آن محاسن سپید را بردند

 

باز هم روضه ها به کوچه کشید

آه... آقای ما بگو چه کشید؟!

 

پیر را طاقت دویدن نیست

می رود..‌. حاجت کشیدن نیست

 

فلک از غصه شرمگین شده بود

شیخ ما نقش بر زمین شده بود

 

پیکرش را چقدر آزردند

تا که شیخ الائمه را بردند

 

خوب شد بر سرش جدال نشد

غارت پیکرش حلال نشد

 

تشنگی تاب و قدرتش نگرفت

تیر و نیزه به قامتش نگرفت

 

رخش از خون تازه رنگ نشد

صورتش آشنا به سنگ نشد

 

خوب شد قاتلی سویش نرسید

پنجه ای بین گیسویش نرسید

 

خواهری با شکستنش نشکست

بر روی سینه اش کسی ننشست

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۶:۲۳
عبدالرقیه

یا صاحب العصر و الزمان

درمانده ام...چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم

اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم...رو سیاهم

هنگام معصیت به یاد تو نبودم
تو گریه کردی جای من بر اشتباهم

ای آبرودار ! آبرویم را نبردی
طوری که اصلا فکر کردم بی گناهم

می ترسم آخر سر ز چشمانت بیفتم
بر این گدایت رحم کن ای تکیه گاهم

دیگر برایم طاقت و صبری نمانده
می افتد آخر سر به روی تو نگاهم ؟

اصلا مرا چه به وصال و شِکوه از هجر ؟!
وقتی که انقدر از شما دور است راهم

گیرم که بین معصیت بال و پرم سوخت
گیرم حقیری بی نوا در قعر چاهم

با این همه وضع بدم مثل تو آقا
گریان شاه بی کفن هر صبحگاهم

جان ها فدای خواهری که ناله می زد:
ای کشته ی افتاده قعر قتلگاهم ...

آخر تو را با قتل صبر از من گرفتند
حالا ببین بی یار و بی پشت و پناهم

کل حرم غارت شده، چشم تو روشن
همراه دخترهات در بند سپاهم

دور از وطن، ای جان من، تکه حصیری
جای کفن آخر برایت شد فراهم

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۱
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

ای خیر ناله ی سحری صاحب الزمان

از درد ما که باخبری صاحب الزمان

 

ما ندبه های پشت سر مرکب توایم

پایان راه در به دری صاحب الزمان

 

دیدی نیامدی و نشد زائرت شویم؟!

شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان

 

عید آمده به سائل خود سر نمی زنی؟!

ای که امید چشم تری صاحب الزمان

 

عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست

ما را نمی شود بخری صاحب الزمان؟!

 

حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است

بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان

 

ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست

آقای سامرا نظری صاحب الزمان

 

امشب دعا به حال دل تنگ ما نما

از کربلا که میگذری صاحب الزمان

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۵
عبدالرقیه

با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم

با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم

 

وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد

آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم

 

دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره

تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم

 

دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم

با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم

 

وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم

سالار کربلا را با اشک چشم خواندم

 

فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را

پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم

 

وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم

با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم

 

عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن

مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم

 

حتی کفن نکردند آن پیکر رها را

جریان بوریا را با اشک چشم خواندم

 

از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد

باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر

 

ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت

خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت

من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام
غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت

وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده
اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت

عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم
غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت

غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت

من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد
آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت

روزگاری می شود نام حسین بن علی
با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت

جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه
خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت

خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید
سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را

به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

 

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا

چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

 

تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند

چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را

 

دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش

که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را

 

اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را

ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را

 

الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر

نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را

 

الهی این برادرها همیشه محضرش باشند

کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را

 

الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی

سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج منصور ارضی

دانلود صوت شعر بانوای حاج میثم مطیعی

 

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر، پشیمان تر از همه

از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه

یا که مرا مقابل این خوب ها بزن
یا که مرا ببخش نمایان تر از همه

از روی جهل، حال خوشی را که داشتم
بر معصیت فروختم ارزان تر از همه

وقتی سلاح اشکِ مرا غفلتم گرفت
ماندم میان معرکه حیران تر از همه

غیر از تو ای کریم کسی می خرد مگر؟!
آن را که بی بها شد و ویران تر از همه

من ناامید نیستم از لطف و رحمتت
هستم اگر چه بی سر و سامان تر از همه

خواهی گرفت روز حساب و کتاب خلق
بر نوکران فاطمه آسان تر از همه

دلبسته ام به لطف کریمان، در این میان
بر رحمت حسین فراوان تر از همه

بالای تل زینبیه آه می کشید
اُخت الحسین پاره گریبان تر از همه

بر نیزه تکیه داد ولی باز نیزه خورد
شاهی که بود زخمی و عطشان تر از همه

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۳
عبدالرقیه