سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با موضوع «ج/ اشعار مناجات با امام زمان :: 11- سایر اشعار مناجات با امام زمان» ثبت شده است

ثواب شعر هدیه به روح مطهر شهید سیدرضی موسوی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

منم همان که به عصیان، شکست پیمانش
همان که جهل، کشیده به سمت کفرانش

امام عصر، منم بنده ای که یک عمر است
فریب خورد و به پایان رسیده دورانش

از آسمان نگاهت، مرا گناه انداخت
کشید و برد در اعماق چاه خسرانش

مرا نخواست کسی و نبود خواهانم
خوشا کسی که تویی خواستار و خواهانش

بیا و حال خوشی را که رفته از دستم
به یک دعای سحرگاه، بازگردانش

رسید بعد فراقت، به وصل آغوشت
هر آن که پای ولایت، گذشت از جانش

طواف آخر نوکر، به دور شش گوشه است
خوشا به روزیِ سیدرضی و رضوانش

به دل ولای علی هست و از ازل شده ام
به اذن فاطمه از طیف ریزه خوارانش

خدا کند که به یک گوشه چشمِ خود مادر
به نوکران برساند نَمی از احسانش

اگر شروع شود کارها به نام علی
به لطف حضرت زهرا خوش است پایانش

چه منتی است به هر کس شده است فرزندش
چه مادری است، همه مادران به قربانش

روا نبود چنین، مادری حسینش را...
به روی نیزه ببیند، شود پریشانش

روا نبود که در ازدحام مجلس شام
میان طشت ببیند شکسته دندانش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۲ ، ۱۳:۰۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

غزه ی سوخته در حصر

مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است
حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است

چند روز است که قوتِ همه ی ما آه است
دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است

گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ
آه مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ

کودکی بر اثر ترس، تنش می لرزد
چشم هایش شده خیره، بدنش می لرزد

مادری روی زمین در بغلش فرزندی است
آخرین بار به زحمت به لبش لبخندی است

کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند
آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند

صاحب العصری و این عصر دلت را خون کرد
غزه ی سوخته در حصر دلت را خون کرد

همه ی واقعه ها می گذرد در نظرت
دل ما سوخته مثل جگر شعله ورت

شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟!
تو اراده بنما تا که ورق برگردد

ای که ویران گر هر ظلم و فسادی هستی
تو یداللهی و مافوق ایادی هستی

چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم
گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم

عزم ما در صف پیکار شبیه صخره است
بر مریدان ابالفضل، شهادت فخر است

بکش از قبضه ی خود تیغ دو سر را بیرون
قطع کن ریشه ی تاریک یهود و صهیون

آخرین ناجی و مونس، به رقیه برگرد
پسر حضرت نرجس، به رقیه برگرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۰۲ ، ۰۰:۰۵
عبدالرقیه

در کویتان به ناله، ساکن شدم من امشب
دستی بکش به رویم تا که نمردم از تب

ای صاحب کرامت بنگر به حال زارم
از شوق دیدن تو جانم رسیده برلب

فصل شباب عمرم، رفت و رسیده پاییز
دست توسلم هست بر دامنت مجرب

عالم شب سیاهی گشته است از فراقت
کج راهه گشته راه و بی راهه گشت مذهب

تنها امید هستی باشد طلوع رویت
برگرد تا ببینند هستی تو شمس مکتب

دور از شما همیشه مظلوم بوده شیعه
از ظلم و کینه عالم پر گشته و لبالب

یک قرن دیگر آقا با درد هجر طی شد
مقصود ماست وصلت از هر ندای یارب

بگذار تا بگویم این آخرین کلام است
محتاج بر نگاهیم این است کل مطلب

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۰۴
مجتبی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ اول رجب ۹۸

نور، در پرده ماند و شب آمد
جانِ دل مردگان به لب آمد

برسانید بر سرای امام

عبدِ عاصی و بی ادب آمد

جلو افتاده پیش مولایش
هر که در معصیت، عقب آمد

کی شود تا جهان نظاره کند
دلبری فاطمی نسب آمد

بندگان سفره ی کرم پهن است
ماهِ پر برکت رجب آمد

یا مَن أرجُوه... یا علی مددی
سائلی مرتضی طلب آمد

تا دم یاعلی به لب گفتم
بر لبم مزه ی عنب آمد

ظرف دل را نجف فرستادم
مِس فرستادم و ذَهَب آمد

از علی خیر را طلب کردم
برترین فعل مستحب آمد

دلِ من رفت کربلایِ حسین
رحمت مستدام رب آمد

مادری گفت: فابک لِلمظلوم
سینه ی ما به تاب و تب آمد

هر چه سنگ و سنان و خنجر بود
به سوی شاه تشنه لب آمد

نیزه داری زمان تسبیحش
سوی ارباب، با غضب آمد...

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۸ ، ۰۷:۴۹
عبدالرقیه

✅ مخمسی تضمینی با تضمین از غزل جناب لسان الغیب حافظ شیرازی

چنان که مرغ دل من شود کبوتر دوست

تمام عمر نشیند کنار معبر دوست

بخواند از غم هجران روی انور دوست:

"صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست"

 

بدون یار، سراپا زیان و خسرانم

نشسته ام سر سجاده ندبه می خوانم

فراق، حق من بی وفاست می دانم

"به جان او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست"

 

بگو برای نگار از ارادت بسیار

سلام ما برسان سوی خیمه ی دلدار

بگیر پیرهنی بهر دیده ی خون بار

"و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار*

برای دیده بیاور غباری از در دوست"

 

من و صدا زدنِ یار، بی وضو هیهات

رسیده باده بر این خشکی گلو هیهات

از اضطرار زنم بر غریبه رو هیهات

"من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست"

 

سرای سینه ام از غصه بیت الاحزان است

همیشه دوری یوسف نصیب کنعان است

که گفته است فراق نگار آسان است؟!

"دل صنوبری ام همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست"

 

نمی دهند به مجنون وصال لیلا را

نمی دهند به او رخصت تماشا را

به سرورش نرسانند عبد رسوا را

"اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست"

 

محمد جواد شیرازی 

*بار: اذن، اجازه، رخصت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

ای خیر ناله ی سحری صاحب الزمان

از درد ما که باخبری صاحب الزمان

 

ما ندبه های پشت سر مرکب توایم

پایان راه در به دری صاحب الزمان

 

دیدی نیامدی و نشد زائرت شویم؟!

شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان

 

عید آمده به سائل خود سر نمی زنی؟!

ای که امید چشم تری صاحب الزمان

 

عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست

ما را نمی شود بخری صاحب الزمان؟!

 

حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است

بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان

 

ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست

آقای سامرا نظری صاحب الزمان

 

امشب دعا به حال دل تنگ ما نما

از کربلا که میگذری صاحب الزمان

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۵
عبدالرقیه

گرفته داغ هجرانت از این پیکر توانم را

شکسته بی تو بودن بندبند استخوانم را

 

نمیدانم چه خواهد شد پس از این غصه ی هجران

برایت قصه ها دارم شنیدی داستانم را؟

 

به هرسویی که می گردم نمی یابم نشانت را

کسی این جا نمی بیند عزیز مهربانم را

 

من آن عبد سیه رو و گدای درگهت هستم

تو مولایی تو می دانی دعاهای نهانم را

 

تویی یوسف و من چشم انتظار چشم های تو

منم یعقوب در کنعان نمی یابم جهانم را

 

شبیه رود جاری نیست یک لحظه نگاهی کن

که رودش می کنی با دیده هایت دیدگانم را

فائزه سادات معززی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۳
عبدالرقیه

تضمینی بر غزل استاد لطیفیان

 

غفلت از راه تو بی یار  شدن هم دارد

 غرق در درهم و دینار شدن هم دارد

خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد

"غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

از شما دور شدن زار شدن هم دارد"

 

هر که از غیر خبر داد محلش ندهند

هر که از عشق شد آزاد محلش ندهند

نزند بنده چو فریاد محلش ندهند

"هر که از چشم بیافتاد محلش ندهند

عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد"

 

درد اینجاست که هر صبح نمی بینیمت

غم عظماست که هر صبح نمی بینیمت

سینه غوغاست که هر صبح نمی بینیمت

"عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت

چشم بیمار شده تار شدن هم دارد"

 

ما ز هجران تو در اوج غریبی هستیم

ما گرفتار بلایای عجیبی هستیم

در به در، بی سر و سامان نهیبی هستیم

"همه با درد به دنبال طبیبی هستیم 

دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد"

 

دینمان گم شده ای یار دلت با ما نیست؟

نشده موعد دیدار؟ دلت با ما نیست؟

نوه ی حیدر کرار دلت با ما نیست؟

"ای طبیب همه انگار دلت باما نیست

بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد"

 

اشک ها در اثر هجر شما جمع شده

خون دل در دل مردان خدا جمع شده

سوز و تاثیر ز الحان دعا جمع شده

"آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده

این همه عقده تلمبار شدن هم دارد"

 

همه ی ندبه کنان سائل این درگاهند

از عطش سوخته افتاده میان راهند

منتظر در صف دیدار رخت ای شاهند

"از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد"

 

خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا

ذکر ما صبح وشب این است کجایی آقا

کی رسد بر سر ما دست شفایی آقا

"نکند منتظر مردن مایی آقا

این بدی مانع دیدار شدن هم دارد"

 

ما فقیریم فقیر غم دنیا هستیم

در جوانی همه گیر غم دنیا هستیم

بی سبب نیست شهیر غم دنیا هستیم

"ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد"

 

حاج مجتبی قاسمی

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۰۸
عبدالرقیه

کوس رسوایی من بار گناهان من است

راه حل دل من دیدن جانان من است

 

هر کسی دل به کسی داد به او می نازد

دل سپردن به شما نسخه ی درمان من است

 

سال ها ساکن صحرا شدنت در اثرِ

غرق غفلت شدن و این همه عصیان من است

 

صبح و شب ناله ز دل، اشک ز چشمم جاری است

از شما دور شدن غصه ی پنهان من است

 

از همه رانده شدم باز تو راهم دادی

این همه جود و کرم شاخص سلطان من است

 

موی من گشت سفید و دل من گشت سیاه

 غفلت از کوی شما علت طغیان من است

 

فخر من نوکری درگه اجداد شماست

 سگ این خانه شدن برکت عنوان من است

 

صبح وشب گریه به جدت ز خدا می طلبم

گریه بر جد شما موجب غفران من است

حاج مجتبی قاسمی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۵ ، ۲۳:۰۵
مجتبی قاسمی

چشم آلوده ی ما لایق دیدار تو نیست

بین ما مدعیان هیچ کسی یار تو نیست

 

گنهم پشت گنه قلب تو را خون کرده

دیگر این عبد گنهکار گرفتار تو نیست

 

حاصل معصیت ما شده تبعید شما

این همه ظلم که کردیم سزاوار تو نیست

 

ندبه وعهد که خواندیم همه لغلغه بود

در عمل هیچ کسی طالب گفتار تو نیست

 

شرط دیدار تو چشمان بری از گنه است

بی سبب نیست کسی لایق دیدار تو نیست

 

یوسف مصر وجودی، همه ما مشتریت

لعنت حق به هر آن کس که خریدار تو نیست

 

شهر آلوده کجا منزل دلدار کجا

کس در این شهر ریاکار هوادار تو نیست

 

عبد آلوده به درگاه تو راهی نبرد

هر خطاکار که شایسته ی دربار تو نیست

 

ای طبیب همه برگرد مداوامان کن

وای بر آن که اسیر غم و بیمار تو نیست

 

متوقع شده ایم از کرم و جود شما

کس ندیدیم در این دهر بدهکار تو نیست

 

دیدن چهره ی تو چشم دگر می خواهد

گریه و اشک فراوان سحر می خواهد

 

حاج مجتبی قاسمی 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۱
مجتبی قاسمی

قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم

خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم

 

یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم

تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم

 

منتظَر هستی و عالم منتظِر بر دیدنت

قرن ها این جاده را با چشم گریان رفته ایم

 

سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه

با تأسف ما همه در چاه عصیان رفته ایم

 

ادعای شیعگی داریم اما در عمل

برخلاف گفته های شاه خوبان رفته ایم

 

حال ما این است... فکری کن به حال ما خودت

ما به دنبال گنه بسیار ارزان رفته ایم

 

غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیده ایم

بر خلاف مِیلتان با این و با آن رفته ایم

 

حیف شد... قبلا تو بودی بهترین معشوق ما

حال جای تو سراغ نفس، آسان رفته ایم

 

خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توایم

سالیانی می شود آقا به دنبال توایم

 

 

حاج مجتبی قاسمی

 

۹۵/۱

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۲۶
مجتبی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 

غربت کشیده آشنایش فرق دارد

آهش... صدایش... گریه هایش فرق دارد

 

فهمیده هر کس ذره ای دوری چشیده

هجران زده حال و هوایش فرق دارد

 

گیرم که مجنون در مسیر عشق لیلا

طعنه شنید اصلا برایش فرق دارد؟!

 

بالش بسوزد، سر برای شمع دارد

پروانه وادیِ فنایش فرق دارد

 

با من نگویید این قَدَر از طب و مرهم

بیماریِ هجران دوایش فرق دارد

 

پایان دلتنگیِ یعقوب است یوسف

اما دل من ماجرایش فرق دارد

 

قلبی که خون شد از فراق حضرت دوست

"یابن الحسن آقا بیا" یش فرق دارد

 

لطف و کرم بر اغنیا فرقی ندارد

اما گدا خیلی برایش فرق دارد

 

چیزی ندارم غیرِ اشک و مهر زهرا

عشقِ نگار است و بهایش فرق دارد

 

بارِ محبت هر کسی برداشت، دینش...

...از ابتدا تا انتهایش فرق دارد

 

پرواز ما بسته به وتر اهل بیت است

پربسته، رفتن تا خدایش فرق دارد

 

گمراه کن من را به زلف تابدارش

عاشق شدن هم إهْدنایش فرق دارد

 

سردابِ سامرا... سحر... با سینه زن ها

سرگشته سرتاسر صفایش فرق دارد

 

زائر اگر یک بار نه یک لحظه حتی...

...با یار باشد، کربلایش فرق دارد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰/۲۷

 

 
۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۳
عبدالرقیه

ای کاش که آه دلم این بار بگیرد

من منتظرم دست مرا یار بگیرد

 

تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد

درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد

 

در هجر رخش سیل ز چشمم شده جاری

عاشق شده ام عاشق و مجنون نگاری

 

قلبم به خدا خون شده از دست زمانه

دل بهر وصال تو گرفته است بهانه

 

دنبال تو گشتم همه جا خانه به خانه

در ارض و سما هست ز روی تو نشانه

 

یک گوشه ی چشمی به من بی سروپا کن

از بار گنه نوکر خود را تو رها کن

 

بستند دلم را به سر طره ی مویت

هر چند دویدم نرسیدم سر کویت 

 

ولله منم تشنه ی یک جرعه سبویت

با بار گنه دور شدم از مه رویت

 

من منتظرم تا ز رخت پرده بر افتد

دیوانه شوم گر به رخت یک نظر افتد

 

سرمایه ز کف دادم و عشق تو خریدم

افسوس که روی تو به این دیده ندیدم

 

هرچند دویدم به وصالت نرسیدم

تنها صفت وصف تو ای یار شنیدم

 

تا زنده ام ای دوست به من هم نظری کن

مُردم اگر از سوی مزارم گذری کن

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۲
مجتبی قاسمی

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست 

رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست

 

دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما

نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست

 

کوری من اثر بردگی شیطان است

چشم بیمار بگیرد چو شفا عیبی نیست

 

"روزها فکر من این است و همه شب سخنم"

من ندیدم رخ محبوب... چرا عیبی نیست؟!

 

حال افتاده ام از پا...به تو رو آوردم

تو بگیری ز کرم، دستِ مرا عیبی نیست

 

بارها اشک تو از فعل بدم جاری شد

گر بمیرم ز غم اشک شما عیبی نیست

 

درکثافات عمل غرق شدم کاری کن

دست خود را تو بگیری به دعا عیبی نیست

 

ما که مردیم و ندیدیم جمالت آقا

ما شنیدیم فقط وصف تو را یا مولا

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۱
مجتبی قاسمی

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن

وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن

پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

 

چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟!

به روی صورت ما زلف رهایی برسد

 

اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است

بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است

سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است

جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است

 

یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد

یا که روزی لب من پای تو را میبوسد

 

آشنای دل ویرانه ی من تنها تو

پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو

دل نبستم به کسی جان خودم الا تو

سائلم...بی سرو پایم به خدا اما تو

 

شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است

شرح این جمله خودش چند سری دیوان است

 

ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی

صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی

دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی

در سیاهی زمان راه سعادت هستی

 

 راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن

من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن

 

به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند

به نواهای علی در دل هرشب سوگند

به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند

به پریشانی و حیرانی زینب سوگند

 

منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد

یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عبدالرقیه