من برای رقیه می میرم
یا رقیه مددی
سر و پا رنگ فاطمی دارد
قصد و آهنگ فاطمی دارد
چادرش از سرش نمی افتد
بسکه فرهنگ فاطمی دارد
حاجیان در طواف چشمانش
پوشیه شد غلاف چشمانش
ذوالفقار است و بر زمین خوردند
شامیان در مصاف چشمانش
دست هایش نحیف و کوچک بود
جنگجو بود اگرچه کودک بود
همه جا حامی ولایت شد
نام زهرا به سینه اش حک بود
با خودش لج نمی کند که کسی
راه را کج نمی کند که کسی
کعبه وقتی کنار ما باشد
عزمِ بر حج نمی کند که کسی
جنس بد بودم و مرا نفروخت
آتشی بین سینه ام افروخت
حرف ساده بلد نبودم من
معجزه کرد و شاعری آموخت
تا شنیدم رقیه بود فقط
هرچه دیدم رقیه بود فقط
جنت حق که هیچ، روی زمین
تا رسیدم رقیه بود فقط
نرخ دنیا نداد تغییرم
لعن آل امیه می گیرم
گفته ام بارها و می گویم:
"من برای رقیه می میرم"
می رسد رحمت خصوصی دوست
لب من محوِ "پای بوسی دوست"
گیرم اصلا که کافرم خوانند
افتخاری است "چاپلوسی دوست"
محمدجواد شیرازی
۹۴/۵