در گنهکاری ز بس مشهور هستم
در گنهکاری ز بس مشهور هستم
هر کجایی می روم مقهور هستم
طعنه ی مردم به من، دردی ندارد
درد من این است از تو دور هستم
بال پرواز مرا غفلت شکسته
در حصار جهل خود محصور هستم
غافل از سرمایه ی عمرم که طی شد
در سراشیبی تند گور هستم
معصیت های زیادم را ندیدم
بر عبادات کمم مغرور هستم
ذره ای سختی صدایم را درآورد
این همه نعمت، ولی من کور هستم
حق من عریانی و بی آبرویی است
با بزرگی خودت مستور هستم
سر پرستم باش در بازار دنیا
کودکی ناپخته و محجور هستم
سائلم، دور و بر باب الجوادم
در شعاع انتشار نور هستم
وقت جان کندن به دنبال رضایم
مثل سلمانی نیشابور هستم
خادم زوار اربابم حسینم
از تبار فُطرس و منصور¹ هستم
دوست دارم روضه را، پس در قیامت
با غم ارباب خود محشور هستم
ساربان مزدش گرفت اما خدایا
شاکی از وجدان آن مزدور هستم
در نیامد خاتم از انگشت و می گفت:
حلقه ات تنگ است پس مجبور هستم...
محمد جواد شیرازی
۱ «أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ وَ لَا یَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا یُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَیَّعُوهُ وَ لَا یَمْرَضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا یَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَیْهِ [وَ عَلَى جِنَازَتِهِ] وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ؛
چهارهزار فرشته در اطراف قبر حسین علیهالسلام هستند که جملگى ژولیده و غبارآلودند و تا روز قیامت بر آن جناب مىگریند. رئیس ایشان فرشتهاى است که به او منصور گفته مىشود. هیچ زائرى به زیارت آن حضرت نمىرود، مگر آنکه این فرشتگان به استقبالش مىروند و هیچ وداع کنندهاى [با آن حضرت وداع نمیکند] مگر آنکه این فرشتگان مشایعتش مىکنند و مریض نمىشود مگر آنکه عیادتش میکنند و نمىمیرد مگر آنکه ایشان بر او [و بر جنازهاش] نماز میخوانند و پس از مرگش از خدا برای او طلب آمرزش مىکنند»؛
کاملالزیارات، ص١١٩
کافی، ج۴، ص۵۸۷؛
بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۲۰و۲۲۶؛ ج۵۲، ص۳۲۹.