محرم شد و بی قرار حسینم
دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۲۸ ق.ظ
محرم شد و بی قرار حسینم
شب و روز دنبال کار حسینم
به الطاف زهرای مرضیه هر شب
در این خیمه ها در جوار حسینم
شبیه تمامیِ ایل و تبارم
نمک گیر ایل و تبار حسینم
چه ربّی است ربّی که ربّ الحسین است
مسلمان پروردگار حسینم
به لب های او ذکر تکبیر، زیباست
موحد از آن هفت بار حسینم
سگ کهفم اما نه هر کهف و غاری
پناهنده در بین غار حسینم
عجب منتی بر سر من نهاده
عجب نعمتی، دوستدار حسینم
الهی که این اربعین زنده باشم
ببینم کنار مزار حسینم
دو چشمِ ترم هم از الطاف آقاست
من از کودکی، وامدار حسینم
لبش تشنه بود و فقط دود می دید
پریشان چشمان تار حسینم
در آن حال زهرا صدا زد بُنیّ
از آن ناله اینگونه زار حسینم
صدا زد حسینم غریب است و تنها
نمانده غیوری کنار حسینم
چرا لشگری دور تا دور مقتل
کند هلهله بر مدار حسینم
محمد جواد شیرازی
۰۱/۰۵/۱۷