سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه

 

دل شده بی قرارِ چشم ترم

اشک باشد عیارِ چشم ترم

شد خزان روزگارِ چشم ترم

تا بیاید نگارِ چشم ترم

 

برترین مستحب دعای فرج

خوانده ام روز و شب دعای فرج

گرچه شد ذکر لب دعای فرج

گریه ام شد شعار چشم ترم

 

هست دنیا برای من محبَس

طعنه خوردم ز هر کس و ناکس

خسته گردید جمعه ها از بس...

...که گرفت استخاره چشم ترم

 

تا نمردم بیا عنایت کن

این گدا را خودت هدایت کن

اصلا امشب مرا فدایت کن

بنشین در کنارِ چشم ترم

 

برسان بر گدا وصالت را

نبر از خاطرم خیالت را

گل نرگس بگو جمالت را...

...کی کند پس نظاره چشم ترم؟

 

من اسیر و فقیر یک نظرت

نام من را ببر تو در سحرت

یا ابانا فدای چشم ترت...

..‌.چشم من، چشمه سار چشم ترم

 

ای نگارم! چرا نمی آیی؟

شهریارم! چرا نمی آیی؟

بی قرارم، چرا نمی آیی؟

کی میایی بهارِ چشم ترم؟

 

آخرش من تو را نمی بینم

«فتصدّق» ببین که مسکینم

بعد مرگم بیا به بالینم

فاتحه خوان نثارِ چشم ترم

 

مادرت پشت در تو را می خواند

عرش حق را صدای او گریاند

سوز صوتش دل مرا لرزاند

روضه خوان شد دوباره چشم ترم

 

 

مهدی علی قاسمی

۹۴/۱۱/۹

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۸
مهدی علی قاسمی

مناجات با امام زمان

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

فانی ام... آغاز و پایانی ندارم جز خودت

غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت

 

سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات

از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت

 

باز هم دارم غزل ها را بهانه می کنم

قصدی از شعر و غزل خوانی ندارم جز خودت

 

هر کسی که دل به او بستم دلم را زد شکست

با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت

 

یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود

در خراب آبادِ دل، بانی ندارم جز خودت

 

چاره ای کن، غفلتم از تو جدایم کرده است

چاره ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت

 

تا به کی باید باید تو را این قوم انکارت کنند؟

مثل یعقوبم که برهانی ندارم جز خودت

 

پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم

بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت

 

از گناهانم پشیمانم، نگاهم کن کریم

 مقصدی از این پشیمانی ندارم جز خودت

 

بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش

فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت

 

در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن

خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت

 

آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است

همسفر در تا کوی جانانی ندارم جز خودت

 

مادرت در پشت در فرمود مهدی جان بیا...

...منتقم بر زخم پنهانی ندارم جز خودت

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

خواب بودم، در میانِ خواب دستم را گرفت

وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت

 

قبلِ توبه کردنم دل را به سوی خود کشید

من نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت!

 

سر به زیر و دل شکسته، از همه رانده شدم

دید تنهایم خودش بی تاب دستم را گرفت

 

روز... نه... می خواست شرمنده نباشم پیش خلق

صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت

 

معصیت کردم... قساوت در دلم آمد ولی

اشک، این سرمایه ی نایاب دستم را گرفت

 

وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت

آبرویم را خرید ارباب... دستم را گرفت

 

گفتنِ یک بار ذکر دلربای "یاحسین"

بیشتر از سجده در محراب دستم را گرفت

 

تشنه بودم، بالب تشنه به سویم آمد و...

... قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت

 

روضه خوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند

روضه ی خورشید عالم تاب دستم را گرفت

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۱

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۹
عبدالرقیه

ای کاش که آه دلم این بار بگیرد

من منتظرم دست مرا یار بگیرد

 

تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد

درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد

 

در هجر رخش سیل ز چشمم شده جاری

عاشق شده ام عاشق و مجنون نگاری

 

قلبم به خدا خون شده از دست زمانه

دل بهر وصال تو گرفته است بهانه

 

دنبال تو گشتم همه جا خانه به خانه

در ارض و سما هست ز روی تو نشانه

 

یک گوشه ی چشمی به من بی سروپا کن

از بار گنه نوکر خود را تو رها کن

 

بستند دلم را به سر طره ی مویت

هر چند دویدم نرسیدم سر کویت 

 

ولله منم تشنه ی یک جرعه سبویت

با بار گنه دور شدم از مه رویت

 

من منتظرم تا ز رخت پرده بر افتد

دیوانه شوم گر به رخت یک نظر افتد

 

سرمایه ز کف دادم و عشق تو خریدم

افسوس که روی تو به این دیده ندیدم

 

هرچند دویدم به وصالت نرسیدم

تنها صفت وصف تو ای یار شنیدم

 

تا زنده ام ای دوست به من هم نظری کن

مُردم اگر از سوی مزارم گذری کن

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۲
مجتبی قاسمی

اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد

در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد

 

بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم

کار مرا همین دل ویران درست کرد

 

حالم گرفته بود و دلم غرق خون ولی

حال مرا نوایِ "حسن جان" درست کرد

 

کاری که با رکوع و سجود و دعا نشد

آخر توسلِ به کریمان درست کرد

 

شک داشتم به سینه که برهان نظم چیست؟

زلف نگار در دلم ایمان درست کرد

 

حق است خالقی که برای عِباد خویش

شاهی ز نسل شاه خراسان درست کرد

 

در حیرتم چه کرد دو چشمش که اینچنین

از مرغ لال، مرغ غزلخوان درست کرد

 

دستی به روی سینه ی گمراه من کشید

از کفر محض عبد پشیمان درست کرد

 

روی لبم رسید نوای حسن حسن

در هر تپش...به هر نفس و دم زدن حسن

 

 

 

دل دل کنان رسیده ام اما نمی روم

با جام خالی از لب دریا نمی روم

 

با صد امید آمده ام سمت سامرا

میخانه دایر است به صحرا نمی روم

 

از پای سفره های حسن های اهل بیت

عالَم اگر زنند بفرما... نمی روم

 

آلوده اش شدم که شفاعت کند مرا

بیهوده سمت توبه و تقوا نمی روم

 

در دوزخِ فراق بسوزم مرا خوش است

 بی دردِ عشق، جنتُ الاعلی نمی روم

 

کهفُ الوریٰ حسن، شب احیای من حسن

بی مهر دوست مجلس احیا نمی روم

 

خود را کشانده ام به در خانه ی کریم

سنگم زنند هم من از این جا نمی روم

 

امشب به دور خال لبش چرخ می زنم

فردا طواف چشم، جداگانه می روم

 

وقتش رسیده است، عجب محشری شده است

میلاد حضرت حسن عسکری شده است

 

 

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰/۲۷

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۱
عبدالرقیه

السلام علی الدعاة الی الله و الادلاء علی  مرضات الله

 

دانلود صوت این مداحی بانوای حاج محسن صائمی

 

شاعری می کنم و عاشق این نوکری ام

تا که پر نور شود این دل خاکستری ام

 

همه جا مدح شما هست در اندیشه ی من

رهرو دعبل و دنباله رو حِمیَری ام

 

سالیانی است که مدح تو به گوشم خورده

سالیانی است که در مدح تو پامنبری ام

 

ریشه ام را تو بکن روزی اگر دیدی که

با گداییِ درت در پی نام آوری ام

 

تو خودت این قلم پای مرا قطع بکن

دیدی ام گر پی لطف و کرم دیگری ام

 

آمدم سمت حرم تا که تماشات کنم

چه کسی گفته که من در پی انگشتری ام؟

 

آمدم تا که بگویم تو فقط شاه منی

محضرت آمدم اثبات کنم نوکری ام

 

بر در میکده ات بهر تملّق گویم 

نوکر بی سر و پای حسنِ عسکری ام

 

دلم از بس که نرفته است زیارت خون شد

برسانید براتی به خدا مشتری ام

 

سامرا رفتن من دست عزیز دل توست

جان فرزند خودت باز بگو می بری ام؟

 

شیعه نه عبد که نه عاشق و مجنون هم نه

بر در خوان شما من سگ خیره سری ام

 

هر چه بد کرده ام آخر تو مرا بخشیدی

باز انگار نه انگار ، زبس که جری ام

 

هر چه هستم ولی آقا همه دم می گویم

عاشق حیدرم از دشمن زهرا بری ام

 

ای که شأنت همه دم "عادتکم احسان" است

من گنهکار و سیه رو و بدم ، می خری ام؟

 

سامرا رفته ام و خوب گدایی بلدم

بس که دلبسته شده بر قسم مادری ام

 

سامرا آمدم و کوری داعش گفتم

چشمتان کور شود زینبی ام ، حیدری ام

 

شاعر:

#مهدی_علی_قاسمی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۷
مهدی علی قاسمی

در بین جن و انس و ملک اهل درد نیست...

...هرکس که سمت و سوی نجف رهنورد نیست

 ابنُ التّراب هست شفیعش ابوتراب

بر منکرت به حشر کسی پایمرد نیست

 

امشب عجیب زد به سر من زیارتت

جان می کنم فدای تو با یک اشارتت

گفتی : «ومن یمت یرنی » پس مرا بکش

مُردن چه خوش شده است پس از این بشارتت

 

امشب بیا میان دل من حلول کن

بعدش مرا فدایی راه بتول کن

از زندگی بدون تو خیری ندیده ام

من را برای نوکری خود قبول کن

 

 

#مهدی_علی_قاسمی ۹۴/۱۰/۲۲

 

پ ن: 

پایمرد:شفیع

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۵
مهدی علی قاسمی

مناجات شب جمعه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی
دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم

بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم

 

عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است

از مادرم،  دار و ندارم هم گذشتم

 

گمراه بودم، گریه کردم در عزایت

از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم

 

از کودکی ام بین هیئت ها نشستم

من پای عشقت از همه عالم گذشتم

 

فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم

از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم

 

یک روز زیر پرچمت من را رساندند

عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم

 

امشب شبیه تو که درهم می خریمان

از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم

 

شب های جمعه در فراقِ کربلایت

از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم

 

کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت

از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم

 

مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم

هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم

 

بوسه به زیر حنجرت دردسری شد

از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم

 

جانم به لب آمد زمانی که به مقتل

از غارت پیراهن و خاتم گذشتم...

 

شکر خدا این بار هم  از روضه هایت

با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۱
عبدالرقیه

السلام علیک یا صاحب الزمان

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج محمد طاهری

 

یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست

خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست

 

تو دعامان می کنی،ما بی محلی می کنیم

هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست

 

بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است

من که عاشق نیستم،وقتی که حالم زار نیست

 

آخرش می میرم و رویت ندیده می روم

ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست

 

زحمتت دادم،برایت درد سر بودم ببخش

در میان نوکرانت مثل من سربار نیست

 

باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین

توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست

 

من فقیر و رو سیاهم،بی نوایم…بی کسم

هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست

 

این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن

بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست

 

دست من در محضرت خالی است می دانم ولی

مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست

 

من که سر تا پا گناهم….غیر گریه بر حسین

مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست

 

زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ

یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست

 

بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا

جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست

 

مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام

قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۴
علی سپهری

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست 

رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست

 

دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما

نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست

 

کوری من اثر بردگی شیطان است

چشم بیمار بگیرد چو شفا عیبی نیست

 

"روزها فکر من این است و همه شب سخنم"

من ندیدم رخ محبوب... چرا عیبی نیست؟!

 

حال افتاده ام از پا...به تو رو آوردم

تو بگیری ز کرم، دستِ مرا عیبی نیست

 

بارها اشک تو از فعل بدم جاری شد

گر بمیرم ز غم اشک شما عیبی نیست

 

درکثافات عمل غرق شدم کاری کن

دست خود را تو بگیری به دعا عیبی نیست

 

ما که مردیم و ندیدیم جمالت آقا

ما شنیدیم فقط وصف تو را یا مولا

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۱
مجتبی قاسمی

السلام علیک یا رسول الله... یا رحمة للعالمین

 

دانلود فایل صوتی این شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود فایل تصویری این شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری

 

شمس رویت همیشه تابنده است

ابرویت ذوالفقارِ برنده است

دلت از مهر و عشق آکنده است

نام احمد تو را برازنده است

یا محمد که هر دو زیبنده است

 

مست جامت شدم خدا را شکر

صید دامت شدم خدا را شکر

بعد، رامت شدم خدا را شکر

من بنامت شدم خدا را شکر

هر اسیری به تو پناهنده است

 

خانواده به خانه محتاج است

مو پریشان به شانه محتاج است

مرغ، بر آب و دانه محتاج است

نوکرت بی بهانه محتاج است

دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است

 

زینت دوش تو حسین و حسن

عطر تو برده عطر و بوی وطن

شاهد حرف من اویسِ قرن

بتکان باز هم عبا، دلِ من...

بر همین عطر دلنشین بند است

 

خطبه های فصیح تو دریاست

خنده های ملیح تو غوغاست

سینه ی ما... ضریح تو اینجاست

رحمتی و شبیه تو زهراست

نامتان هم مرا خوشایند است

 

چشم تو کرده بر دلم اثبات

من کجا خواندن از شما... هیهات

پس نوشتم به جای این ابیات

بر محمد و آل او صلوات

این دعا ضامنِ فرستنده است

 

راه سخت است، راهِ حل داری

میل برچیدن هُبَل داری

صحبت از رب لم یزل داری

فاطمه را که در بغل داری

دشمن ابترت سرافکنده است

 

سوره خواندی و از ولی خواندی

هر کجا بی معطلی خواندی

سنگ هم خوردی و ولی خواندی

آیه آیه "علی علی" خواندی

شاهد حرف من خداوند است

 

بستر تو که جای هرکس نیست

منبر تو که جای کرکس نیست

پس خلافت برای ناکس نیست

لایق مسند شما پس نیست...

غیر خیبر شکن که رزمنده است

 

حشر، حق است... پس اجل حق است

راه توحید از ازل حق است

الحق این حرف چون عسل حق است

حق علی و علی معَ الْحَق است

حق علی را به قلب ما کنده است

 

میوه داده است اشک و آه علی

دو جهان، شیعه شد سپاه علی

مذهب صادق است، راه علی

مثل موجی به تکیه گاه علی...

مکتب جعفری خروشنده است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۱۰/۶

 
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
عبدالرقیه

السَلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىّ

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد

قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

 

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت

شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

 

اسب چموشی را لگام انداخت، نازش کرد

مرکب ادب کرد و سپس آقا سوارش شد

 

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود

یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد

 

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد

شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

 

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان

آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

 

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست

با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد

 

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد

بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

 

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما

مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

 

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر

دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

 

این جا امام عسگری در بین این حجره...

... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد

 

در کربلا اما همین که جد او افتاد

قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

 

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...

...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

 

سالار زینب را میان خون رها کردند

گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

 

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...

...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۲۸

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا سکینه بنت الحسین

 

شب ما را سحر نمی آید

خواب، در چشمِ تر نمی آید

مدحش از من که بر نمی آید

چون سکینه دگر نمی آید

 

دختر شاه...گوهر نایاب

بی قرینه... درست مثل رباب

 

روضه می خواند، روضه با احساس

روضه اش داشت عطر و بوی یاس

شرم یک مرد... روضه ای حساس

وای از مشک پاره ی عباس

 

روضه ی دست و چشم و مشک عمو

روضه ی قطره قطره اشک عمو

 

روضه خوان چشم های خود را بست

مادرش دست خود زند بر دست

رأس اصغر به روی نیزه نشست

پای نیزه قد سکینه شکست

 

به خدا خواهر است حق دارد

خواهر اصغر است حق دارد

 

بر سر ناقه خواند نافله را

دور ناقه شنید هلهله را

چه کند خنده های حرمله را

چشم دشمن به سوی قافله را

 

مثل یک مرد... مثل عمه ی خود

صبر می کرد... مثل عمه ی خود

 

قلبش از غصه ها کباب شد و

بعد سقا فقط عذاب شد و

مثل او از خجالت آب شد و

وارد مجلس شراب شد و

 

خیزرانِ یزید پیرش کرد

حرف مردی پلید پیرش کرد

 

دختر بی قرینه ی پدرش

روضه خوان مدینه ی پدرش

همه جا شد سکینه ی پدرش

یادش افتاده سینه ی پدرش

 

زیر پای سوارها افتاد

روی گل، ردِ خارها افتاد

 

یادش افتاد آه آهِ حسین

غرق در خون همه سپاه حسین

بود یک نیزه تکیه گاه حسین

داد می زد که قتلگاهِ حسین...

 

...پر شد از خونِ زخم های تنش

پر شد از تیر و نیزه ها بدنش

 

وسط حجره ی محقر خود

با دل خون میان بستر خود

باز در لحظه های آخر خود

یادش افتاد داغِ خواهر خود

 

کنج ویرانه خواهرش جان داد

سر بابا برابرش... جان داد

 

علی سپهری

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۵

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۵
عبدالرقیه

در محکومیت خون های به ناحق ریخته شده ی شیعیان مظلوم نیجریه:

 

دانلود صوت این مداحی با نوای کربلایی محسن محمدی پناه

 

غصه میان سینه ی ما جا گرفته

ظلم و جنایت کل دنیا را گرفته

غربت میان شیعیان بالا گرفته

امروز قلب یوسف زهرا گرفته

 

در نیجریه...در یمن شیعه غریب است

مثل تمام پنج تن شیعه غریب است

 

در نیجریه شیعیان در اضطراب اند

مردان و زنها،کودکانش در عذاب اند

آن وقت یک عده در ایران خواب خواب اند

حرف از فرانسه می شود حاضرجواب اند!

 

دشمن جنایت می کند با هر بهانه

شیعه کشی راحت شده در این زمانه

 

ما سالیانی بر غم هجران دچاریم

ما سالیانی می شود در انتظاریم

از بس که مشتاق وصال آن نگاریم

در انتظارش لحظه ها را میشماریم

 

کی گفته که ما بی کس و کاریم مردم؟!

شکر خدا صاحب زمان داریم مردم 

 

ما غیر زهرا که خریداری نداریم

مادر که باشد، ما گرفتاری نداریم

جز حیدر کرار دلداری نداریم

با دشمنان مرتضی کاری نداریم

 

ما شیعه ایم و عشق حیدر مذهب ماست

مهر علی واجب تر از نان شب ماست

 

ما در پی عشقیم و حب جاه هرگز

با حب حیدر رفتنِ در چاه هرگز

ما و فراق از خط روح الله هرگز

خون می دهیم و دوری از این راه هرگز

 

عیبی ندارد شیعه با غم خو گرفته است

از مرتضی... از فاطمه... الگو گرفته است

 

در کربلا از دست قاتل خنجر افتاد

تا خنجر افتاد این طرف هم خواهر افتاد

زینب به یاد لحظه ی پشت در افتاد

یاد در و دیوار و آه مادر افتاد

 

بی شک اساس کربلا روز سقیفه است

اصلا اساس هر بلا روز سقیفه است

 

علی سپهری

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۲۴

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
عبدالرقیه

ماه صفر تمام شد اما عزا بپاست

این هفته هفته ی غم اولاد مصطفاست

 

جایِ غدیر را سخن دشمنان گرفت

این بدعتی که شد خودش آغاز ماجراست

 

راه سخیفِ اهل سقیفه شروع شد

پایانِ کار، خانه نشینیِ مرتضاست

 

با مهرِ حیدر است که عالم بنا شده

دنیای بی ولای علی پوچ و بی بهاست

 

بیعت نکرد بیتِ علی با خلیفه ای

راه غدیر و راه سقیفه ز هم جداست

 

دشمن سه بار حمله بر این خانه کرده است

بیتی که داغدار غم ختم الانبیاست

 

یا صاحب الزمان نظری کن به پشت در

این مادر شماست که در بین شعله هاست

 

محسن به پشت در به چه جرمی شهید شد؟!

قلب امام عصر  بر این غصه مبتلاست

 

ای وای از غلاف... مرا می کشد همین...

...ردی که روی بازوی ریحانه ی خداست

 

کوچه مقدّم است به گودال قتلگاه

زیرا مدینه نقطه ی آغاز کربلا است

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۲

 
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۷
عبدالرقیه

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن

وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن

پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

 

چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟!

به روی صورت ما زلف رهایی برسد

 

اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است

بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است

سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است

جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است

 

یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد

یا که روزی لب من پای تو را میبوسد

 

آشنای دل ویرانه ی من تنها تو

پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو

دل نبستم به کسی جان خودم الا تو

سائلم...بی سرو پایم به خدا اما تو

 

شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است

شرح این جمله خودش چند سری دیوان است

 

ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی

صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی

دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی

در سیاهی زمان راه سعادت هستی

 

 راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن

من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن

 

به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند

به نواهای علی در دل هرشب سوگند

به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند

به پریشانی و حیرانی زینب سوگند

 

منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد

یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عبدالرقیه

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم

یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

 

هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد

شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم

 

خیلی شبیه مادرت زهرا شدم…نه؟

با این دو چشم تار و گیسوی سپیدم

 

این زجر یاغی دخترت را زجر می داد

از ترس او در بین صحرا می دویدم

 

از روی ناقه تا زمین خوردم مرا زد

من ضربه ی دستان سنگینش چشیدم

 

در راه شام از خستگی خوابیدم اما

از خواب با ضرب لگدهایش پریدم

 

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم

طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

 

وقتی که دشمن برد ما را بین بازار

من هم شبیه تو خجالت می کشیدم

 

هر چند بالم سوخته با این همه باز…

…هر شب به یاد عمه و بزم یزیدم

 

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد

آن حرف زشتی که به عمه زد شنیدم

 

خیلی تحمل می کنم درد کمر را

چاره ندارم…از علاجش ناامیدم

 

من را ببر با خود…نمی خواهم بمانم

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم…

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۵
علی سپهری

بعد از آن روز دوشنبه حال و روزش درهم است

غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند

 

می رود مسجد به منبر سب حیدر می کنند

بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند

 

دیدن هربارِ قنفذ یا مغیره... بگذریم

در خودش می ریزد و یادی ز چادر می کند

 

می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت؟

آدم از این حرف، احساس تحیر می کند

 

می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا

اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند؟!

 

صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است...

...هر کسی این صلح را سازش تصور می کند

 

آب می خواهد لب روزه امام از همسرش

همسرش با زهر دارد جام را پر می کند

 

پاره های این جگر در تشت بی علت که نیست

سنگِ سخت از سوز این جرعه تغیّر می کند

 

مطمئنم در دو عالم جزء قوم اشقیاست

هرکه از آقام احساس تنفر می کند

 

وقت تشییع تنش آمد زنی استر سوار

با کمانداران خود حسِ "تکاثر" می کند

 

می رسد آخر زمان انتقام منتقم

می رسد خواری آن کس که تکبر می کند

**********

 

سنگ دل هستم... بدرد گِل شدن که می خورم

این دلِ سنگم برایش کار آجر می کند

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۱۸

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۷
عبدالرقیه

دانلود فایل تصویری این مداحی با نوای حاج محمد کمیل
دانلود صوت شعر با نوای حاج حمید علیمی

 

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری

سینه زنی و شور و ماتم را نگیری

 

خیلی میان روضه هایت سود کردیم

یک موقع از ما روضه و غم را نگیری

 

 

سینه زدم تا که گناهم را بریزی

این کمترین چیزی که دارم را نگیری

 

حال بد ما با وجود روضه خوب است

از دست نوکرهات مرهم را نگیری

 

آقا برای ما محرم خیرها داشت

از ما گنهکاران محرم را نگیری

 

با هم خریدی خوب و بد را بین روضه

این گریه کردن های با هم را نگیری

 

در بین روضه التماست می کنم من

جانم بگیری،گریه هایم را نگیری

 

در بین هیأت کار من پرچم زدن شد

دستان من خالیست…پرچم را نگیری!

 

یک شب میان روضه ات گفتم خدایا

از نوکران،شاه دو عالم را نگیری

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۱
علی سپهری

سائل به سفره خانه ی ارباب تا رسید

نقاره ای زدند که یاران گدا رسید 

 

من آمدم که باز گدایی کنم تو را

اینبار هم به دادِ گدا آشنا رسید

 

یک بار آمدیم طواف حریمتان

صدها هزار مرتبه خیرش به ما رسید

 

دل برده از بهشت، زوایای مرقدت 

ازبس که در حریم تو بوی خدا رسید

 

رحمت در ازدحام حرم موج می زند

وقتی نگاه حضرت موسی الرضا رسید

 

باب الجواد باب ورود بهشت ماست

باب هدایتی است که از هل اتی رسید

 

حاج مجتبی قاسمی

مشهدالرضا

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۴۹
مجتبی قاسمی

منم مجنون و دلتنگت،تویی دلبر تویی لیلا

رسیدی کنج ویرانه،قرار این دل شیدا

 

در این ایام تنهایی،قسم بر جان بابایی

برای دخترت هرشب،تویی شیرین ترین رویا

 

 

عمو رفت و تو رفتی و نگفتی بی تو می میرم

نگفتی دختری داری؟نگفتی می شوم تنها؟

 

لب و دندان من مثل لب و دندان تو زخم است

از این وجه شباهت عاشقی من شده معنا

 

تو رفتی وقت غربت شد،تمام خیمه غارت شد

به دخترها جسارت شد،ولی سقا نبود آنجا

 

ز روی نیزه افتادی،ز روی ناقه افتادم

تو را با سنگ می زد دشمنت اما مرا با پا

 

میان این همه دشمن چقدر این زجر بی رحم است

مرا زد در دل صحرا،به پیش نیزه ی سقا

 

کف دستان سنگینش به قدر صورت من بود

ببین سنگینی پلک دو چشمان مرا بابا !

 

دو چشمم تار می بیند،دو بازویم پر از درد است

شدم در کودکی بابا،شبیه مادرت زهرا

 

گمانم گوشوار من به گوش دختر شمر است

ولی هر قدر هم گشتم النگویم نشد پیدا

 

به هر پهلو که می خوابم،تن من درد می گیرد

مکافات است خواب من برای عمه این شبها

 

برای عمه ام زینب،فقط زحمت هر شب

مرا با خود ببر دیگر،پدر سیرم از این دنیا

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۹
علی سپهری

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

 

برگشته ام به کرببلا یا اخاالغریب

بی تو دگر فتاده ام  از پا اخاالغریب

قدّم زغصه های تو شد تا اخاالغریب

بعد از تو نیست خیر به دنیا اخاالغریب

 

یک اربعین پس از تو بلا دیده خواهرت

ای مه جبین پس از تو بلا دیده خواهرت

 

آورده ام کنار مزارت سر تو را

از ساربان گرفته ام انگشتر تو را

دق داده اند بی صفتان مادر تو را

از بس زدند در همه جا خواهر تورا

 

یکدم نظر نما که تن من شده کبود

رفتم به شام و دربر من محرمی نبود

 

از دوریت حسین گریبان دریده ام

رفتی و بعد تو چه بلایی کشیده ام

من ناسزا زدشمن زهرا شنیده ام

مبغض تر از یهود به حیدر ندیده ام

 

از آتش یهود به سر ها نشانه است

بر گونه هایمان اثر تازیانه است

 

آنشب که آمدی تو به خواب سه ساله ات

گریان شدیم از تب و تاب سه ساله ات

دادند با سر تو جواب سه ساله ات 

دق کرد و مرد کنج خرابه سه ساله ات

 

درشهر شام نام تو را جار می زدیم

وقتی رقیه رفت فقط زار می زدیم

 

بر خیز و کن نگاه تو حال رباب را

بر دست او کبودی و جای طناب

او دیده راس خونی و طشت شراب را

آرام کن تو  قلب حزین و کباب را

 

او ناله از فراق تو ای شاه می کشد

گهواره را گرفته فقط آه می کشد

 

ای سایه ی بلند تو بر سر بلند شو

جانم شود فدات برادر بلند شو

پس داده اند چادر مادر بلند شو

زخم جبین من شده بهتر بلند شو

 

بنگر چگونه از غم تو سالخورده ام

بر خیز تا کنار مزارت نمرده ام

 

یادم نمی رود که چه دیدم ز روی تل

من ناله ی بنیَّ شنیدم زروی تل

فریاد یا حسین کشیدم زروی تل

بر سینه ات نشست و دویدم زروی تل

 

آن نانجیب خنجر خود را برون کشید

راس تو را مقابل من از قفا برید

 

#مهدی_علی_قاسمی - در راه نجف به کربلا

 

#اربعین۹۴

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۴
مهدی علی قاسمی

السلام علیک یا بنت الحسین

 

این غزل رو با تمام حقارتم تقدیم می کنم به سیدة النساء بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها

 

به آشنا نگه آشنا نمی افتد؟!

چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد؟

 

قسم به سوره ی یس، به فجر و اعطینا

که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد

 

کسی برای یتیمت میان این مردم

در این خرابه به فکر غذا نمی افتد

 

سرت اگر چه شکسته اگرچه خونین است

برای دختر تو از بها نمی افتد

 

سر تو را که به نی بست با خودم گفتم

اگر تکان دهدش ناشیانه، می افتد

 

دوباره نام تو را برده ام به لب حتما

به صورتم اثر تازیانه می افتد

 

خودت بیا و ببین زجر لعتنی هر روز

به جان دختر تو وحشیانه می افتد

 

چنان مرا به ستم پشت قافله زده است

که خود به خود سر من روی شانه می افتد

 

از آن زمان که شدم من شبیه مادر تو

دهان دشمنت از ناسزا نمی افتد

 

ز صورتم کف دستش بزرگتر بوده

 کبودی رخ من با دوا نمی افتد

 

به من بگو که اسیری به دست بسته ی خود

اگر لگد بخورد بی هوا نمی افتد؟

 

اگر چه آبله در پای من فراوان است

ولی به عشق تو این تن زپا نمی افتد

 

خدا به خیر کند حال و روز زینب را

که از سرش تو و طشت طلا نمی افتد

 

حجابِ نور بوَد دور ما خیالت تخت

که سمت ما نگه بی حیا نمی افتد

 

#مهدی_علی_قاسمی

 
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۵
مهدی علی قاسمی

لباس پاره دارم...وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

مرا تنها میان گرگ ها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد

تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند
لبِ تشنه... تنِ خسته... بیابان را چه باید کرد؟

من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد

گلوبندم... النگویم...  شب یلدای گیسویم...
...به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟

عموجانم به جوش آمد... سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد

یکی از بچه ها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خسته ی خیلِ اسیران را چه باید کرد

بدون معجر و حیران، به روی ناقه ی عریان
نگاه دشمنانِ نامسلمان را چه باید کرد

برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه... دگرآن را چه باید کرد

شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهرِ گرم و سوزان را چه باید کرد

دوتا دندان لق دارم... ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد


محمد جواد شیرازی

94/8/26

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۲
عبدالرقیه

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است

یا در ره معشوق مشقت نخریده است

 

بیچاره کسی که شب جمعه شده اما

از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است

 

اربابی و ما ماتِ کرامات تو هستیم

کس پشت سرت غیر کرامت نشنیده است

 

"ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا

حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است"

 

بر خاک درت پوزه بمالیم و تو ای کاش

روی سرمان از سر رأفت بکشی دست

 

خوشبخت کسی شد که به شکرانه ی این عشق

دامان حیا... پرده ی عصمت ندریده است

 

امشب سر سجاده دلم ریخته برهم...

...یاد گذرم که به مزارت نرسیده است

 

بگذار گدایت بشود کرب و بلایی

تا پیش همه باز خجالت نکشیده است

 

بنگر تو به زینب که پس از رفتنت آقا

قدّش ز غریبی و اسارت چه خمیده است

محمد جواد شیرازی

۹۴/۸/۲۱

بیت چهارم از غزلی از جناب سعدی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۳
عبدالرقیه

باید سرود از حلم زینب ایها الناس
باید نوشت از رکن مذهب ایها الناس

با اشک چشمم در مقاماتش نوشتم:
"استاد بی همتای مکتب" ایها الناس

آیا کسی مانند او در وادی عشق
کرده ادای حق مطلب ایها الناس؟

چادر نمازش سوخت اما کم نیاورد
گرچه شد از ماتم لبالب ایها الناس

دروازه ی ساعات بود و زینب ای وای
رقاصه ها بر دور مرکب ایها الناس

ناموس حق را بر سر بازار بردند
با حال و روز نامرتب ایها الناس

بزم شراب و خیزران... قاری قرآن
کوه حیا می سوخت از تب ایها الناس

جای تمام بچه ها او کعب نی خورد
در شام، قدش شد مورب ایها الناس

آنقدر این عالم بلا در جام او ریخت
بر کعبه ی غم شد ملقب ایها الناس

مانند زهرا شد... تعجب هم ندارد
این گریه های در دل شب ایها الناس

می آید امشب باز از کنج خرابه
سوز نوایش "ربی یا رب..." ایها الناس

با خطبه هایش شام را از پا درآورد
زینب و ما ادراک زینب ایها الناس


محمد جواد شیرازی
94/8/20

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا زین العابدین

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت مداحی با نوای کربلایی محمدحسین پویانفر

دانلود صوت مداحی حاج امیر کرمانشاهی

 

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

روضه و گریه شده روزی او در هرشب
خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب
با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب...
...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است

بر امامی که اسیری به بیابان دیده
زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده
اهل بیتش همه با صورت عریان دیده
معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت  است

آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است
جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است
بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است
حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است

چقدَر از غم این فاجعه افروخته است
چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است
یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است
این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است

پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده
خنجری کند به جان پدرش افتاده
دیده که در ته گودال سرش افتاده
تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است

یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا
یادش افتاده تن خونی بابا حالا
بوریایی که خودش دیده و اما حالا
دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است

مهدی علی قاسمی
محمد جواد شیرازی
۹۴/۸/۱۵

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۲
عبدالرقیه

یک روز می رسد به خدا خوب می شوم

بیمارم و به طب شما خوب می شوم

 

تنها امید بنده ی عاصی نگاه توست

آخر به این امید و رجا خوب می شوم

 

از من دعا و از تو اجابت رسیدن است

در هر سحر به ذکر و دعا خوب می شوم

 

تنها سلاح عبد گنهکار گریه است

من با همین سلاح بکا خوب می شوم

 

دستان من به دامن جز تو دراز نیست

غیر از تو رو زنم به کجا خوب می شوم؟

 

هر بار با گناه و خطا می خورم زمین

فورا به لطف آل عبا خوب می شوم

 

وقتی میان سینه ی من حب مرتضی است

پس با هزار جرم و خطا خوب می شوم

 

گیرم که هیچ کس گره ام وا نمی کند

من می روم امام رضا خوب می شوم

 

بیمار،هر که شد به شفاخانه می رود

یک کربلا روم به خدا خوب می شوم

 

من کربلا نرفته ام اما ز دیدن

عکس ضریح کرب و بلا خوب می شوم

 

از خوان سیدالشهدا رزق می خورم

با لطف سیدالشهدا خوب می شوم

 

خود را همه اش به روضه ی ارباب می کشم

در بین این حسینیه ها خوب می شوم

 

کنج خرابه دخترکی ناله زد پدر

یک شب به این خرابه بیا...خوب می شوم

 

پهلوم با نفس زدنم تیر می کشد

عمرم بگو سر آمده یا خوب می شوم

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۴۹
علی سپهری

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم

وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم

وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است

امشب عزای اشرف اولاد آدم است

شور قیامت است که گویا به پا شده

زیرا عزای حضرت ابن الرضا شده

او که برای عالم و آدم طبیب بود

حتی میان خانه ی خود هم غریب بود

خواهر نداشت تا برسد پیش پیکرش

مادر نبود تا که کند گریه در برش

از درد زهر کل تنش تیر می کشید

خونابه از لبش به کف حجره می چکید

در وقت احتضار کسی کف نمی زنند

هنگام دست و پا زدنش دف نمی زنند

اما امان ز ظلم و جفای کنیزها

گم شد صداش بین صدای کنیزها

در لحظه های آخر خود بی شکیب بود

او غصه دار روضه ی شیب الخضیب بود

با اینکه تشنه بود ولی نیزه ای نخورد

در بام خانه پیرهنش را کسی نبرد

شکر خدا که دختر او را کسی نزد

با کعب نیزه خواهر او را کسی نزد

خیلی حسین در ته گودال خسته بود

قاتل به روی سینه ی آقا نشسته بود

شمر از صدای ناله ی زهرا حیا نکرد

در قتلگاه گیسوی او را رها نکرد

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۲:۱۴
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی

دانلود صوت این مداحی با نوای کربلایی سجاد شریعتی

 

ای امیرالمؤمنین ما همه

آیت العظمای بیت فاطمه

 

آفرینش تحفه ای بر خوان تو

متقین ریزه خور احسان تو

 

مدح تو فرموده قرآن مبین

حب تو واجب بُوَد بر مسلمین

 

افضل الاعمال شد ذکر شما

لا فتی را گفت جبریل از خدا

 

ای سخن های تو آیاتی عمیق

ای رفیق هر فقیر بی شفیق

 

میهمان، در خانه ی حق مادرت

برترین زن در دو عالم همسرت

 

اسوه ی صبر است زینب دخترت

آسمان ها سائلان قنبرت

 

ای که مدح تو خدا فرموده است

آیه آیه سوره ها فرموده است

 

ای نفس های تو انسان آفرین

ای نظرهای تو سلمان آفرین

 

نام تو ذکر مدام انبیاء

ذکر تو حصن حصین اولیاء

 

ای امید هر نبی و هر ولی

نام تو در آسمان ها شد علی

 

انبیاء بر تو توسل کرده اند

اوصیاء بر تو توکل کرده اند

 

آدم از تو در زمین بخشیده شد

تا که نامت برد او هم دیده شد

 

مایه ی آرامش یعقوب تو

بر همه بیچارگان یعسوب تو

 

ای پناه یوسف اندر قعر چاه

خوانده ات با صد امید و سوز آه

 

یونس از دریا صدا زد یا علی

در دل غم ها صدا زد یا علی

 

چون عصا در دست موسی مار شد

ترس در رخسار او بسیار شد

 

گفت حیدر ناگهان آرام شد

ای عجب آن اژدها هم رام شد

 

در تمام سختی و اوج محن

از تو ایوب نبی گفته سخن

 

صبر او از صبرتان نشأت گرفت

با توسل بر تو او قدرت گرفت

 

شعله سر زد زاتش نمرودیان

دست ابراهیم بسته آن میان

 

بین آتش زد خلیل الله ندا

یا علی حیدر مدد یا مرتضی

 

ای سلیمان ها به دور قنبرت

خضر و یونس ها گدایان درت

 

مور تو کار سلیمان می کند

نام تو والله طوفان می کند

 

در کنار نوح در اوج بلا

بوده ای از ابتدا تا انتها

 

ای دخیلت جمله ی پیغمبران

ای ولایت از تو باقی در جهان

 

نسل تو نسل امامان مبین

عشق ما باشد امام آخرین

 

منجی عالم بود فرزند تو

کل معصومین همه در بند تو

 

ای تمام عرشیان مشتاق تو

انبیاء و اولیاء عشاق تو

 

رونمایی کرده حق از روی تو

کعبه دارد یک نمی از بوی تو

 

مادرت آمد عجب غوغا شده

بهر او دیوار کعبه وا شده

 

مادر عیسی اگرچه رانده شد

مادرت با عشق اینجا خوانده شد

 

کعبه از عشق تو گشته سینه چاک

تا قدم بر او گذاری پاک پاک

 

خانه ی حق گشته زایشگاه تو

راه حق تنهاست آقا راه تو

 

آری آری هست عالم هست توست

اختیار هر دوعالم دست توست

 

ای امید هر نبی و هر ولی

جان عالم باد قربانت علی

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۷
مجتبی قاسمی