سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷۱۸ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا :: 6- محمد جواد شیرازی» ثبت شده است

مناجات شب جمعه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی
دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم

بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم

 

عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است

از مادرم،  دار و ندارم هم گذشتم

 

گمراه بودم، گریه کردم در عزایت

از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم

 

از کودکی ام بین هیئت ها نشستم

من پای عشقت از همه عالم گذشتم

 

فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم

از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم

 

یک روز زیر پرچمت من را رساندند

عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم

 

امشب شبیه تو که درهم می خریمان

از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم

 

شب های جمعه در فراقِ کربلایت

از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم

 

کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت

از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم

 

مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم

هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم

 

بوسه به زیر حنجرت دردسری شد

از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم

 

جانم به لب آمد زمانی که به مقتل

از غارت پیراهن و خاتم گذشتم...

 

شکر خدا این بار هم  از روضه هایت

با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۱
عبدالرقیه

السلام علیک یا رسول الله... یا رحمة للعالمین

 

دانلود فایل صوتی این شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود فایل تصویری این شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری

 

شمس رویت همیشه تابنده است

ابرویت ذوالفقارِ برنده است

دلت از مهر و عشق آکنده است

نام احمد تو را برازنده است

یا محمد که هر دو زیبنده است

 

مست جامت شدم خدا را شکر

صید دامت شدم خدا را شکر

بعد، رامت شدم خدا را شکر

من بنامت شدم خدا را شکر

هر اسیری به تو پناهنده است

 

خانواده به خانه محتاج است

مو پریشان به شانه محتاج است

مرغ، بر آب و دانه محتاج است

نوکرت بی بهانه محتاج است

دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است

 

زینت دوش تو حسین و حسن

عطر تو برده عطر و بوی وطن

شاهد حرف من اویسِ قرن

بتکان باز هم عبا، دلِ من...

بر همین عطر دلنشین بند است

 

خطبه های فصیح تو دریاست

خنده های ملیح تو غوغاست

سینه ی ما... ضریح تو اینجاست

رحمتی و شبیه تو زهراست

نامتان هم مرا خوشایند است

 

چشم تو کرده بر دلم اثبات

من کجا خواندن از شما... هیهات

پس نوشتم به جای این ابیات

بر محمد و آل او صلوات

این دعا ضامنِ فرستنده است

 

راه سخت است، راهِ حل داری

میل برچیدن هُبَل داری

صحبت از رب لم یزل داری

فاطمه را که در بغل داری

دشمن ابترت سرافکنده است

 

سوره خواندی و از ولی خواندی

هر کجا بی معطلی خواندی

سنگ هم خوردی و ولی خواندی

آیه آیه "علی علی" خواندی

شاهد حرف من خداوند است

 

بستر تو که جای هرکس نیست

منبر تو که جای کرکس نیست

پس خلافت برای ناکس نیست

لایق مسند شما پس نیست...

غیر خیبر شکن که رزمنده است

 

حشر، حق است... پس اجل حق است

راه توحید از ازل حق است

الحق این حرف چون عسل حق است

حق علی و علی معَ الْحَق است

حق علی را به قلب ما کنده است

 

میوه داده است اشک و آه علی

دو جهان، شیعه شد سپاه علی

مذهب صادق است، راه علی

مثل موجی به تکیه گاه علی...

مکتب جعفری خروشنده است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۱۰/۶

 
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
عبدالرقیه

السَلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىّ

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد

قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

 

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت

شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

 

اسب چموشی را لگام انداخت، نازش کرد

مرکب ادب کرد و سپس آقا سوارش شد

 

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود

یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد

 

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد

شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

 

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان

آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

 

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست

با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد

 

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد

بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

 

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما

مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

 

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر

دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

 

این جا امام عسگری در بین این حجره...

... فرزندش آمد در کنارش غم گسارش شد

 

در کربلا اما همین که جد او افتاد

قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

 

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...

...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

 

سالار زینب را میان خون رها کردند

گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

 

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...

...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۲۸

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا سکینه بنت الحسین

 

شب ما را سحر نمی آید

خواب، در چشمِ تر نمی آید

مدحش از من که بر نمی آید

چون سکینه دگر نمی آید

 

دختر شاه...گوهر نایاب

بی قرینه... درست مثل رباب

 

روضه می خواند، روضه با احساس

روضه اش داشت عطر و بوی یاس

شرم یک مرد... روضه ای حساس

وای از مشک پاره ی عباس

 

روضه ی دست و چشم و مشک عمو

روضه ی قطره قطره اشک عمو

 

روضه خوان چشم های خود را بست

مادرش دست خود زند بر دست

رأس اصغر به روی نیزه نشست

پای نیزه قد سکینه شکست

 

به خدا خواهر است حق دارد

خواهر اصغر است حق دارد

 

بر سر ناقه خواند نافله را

دور ناقه شنید هلهله را

چه کند خنده های حرمله را

چشم دشمن به سوی قافله را

 

مثل یک مرد... مثل عمه ی خود

صبر می کرد... مثل عمه ی خود

 

قلبش از غصه ها کباب شد و

بعد سقا فقط عذاب شد و

مثل او از خجالت آب شد و

وارد مجلس شراب شد و

 

خیزرانِ یزید پیرش کرد

حرف مردی پلید پیرش کرد

 

دختر بی قرینه ی پدرش

روضه خوان مدینه ی پدرش

همه جا شد سکینه ی پدرش

یادش افتاده سینه ی پدرش

 

زیر پای سوارها افتاد

روی گل، ردِ خارها افتاد

 

یادش افتاد آه آهِ حسین

غرق در خون همه سپاه حسین

بود یک نیزه تکیه گاه حسین

داد می زد که قتلگاهِ حسین...

 

...پر شد از خونِ زخم های تنش

پر شد از تیر و نیزه ها بدنش

 

وسط حجره ی محقر خود

با دل خون میان بستر خود

باز در لحظه های آخر خود

یادش افتاد داغِ خواهر خود

 

کنج ویرانه خواهرش جان داد

سر بابا برابرش... جان داد

 

علی سپهری

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۵

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۴:۴۵
عبدالرقیه

در محکومیت خون های به ناحق ریخته شده ی شیعیان مظلوم نیجریه:

 

دانلود صوت این مداحی با نوای کربلایی محسن محمدی پناه

 

غصه میان سینه ی ما جا گرفته

ظلم و جنایت کل دنیا را گرفته

غربت میان شیعیان بالا گرفته

امروز قلب یوسف زهرا گرفته

 

در نیجریه...در یمن شیعه غریب است

مثل تمام پنج تن شیعه غریب است

 

در نیجریه شیعیان در اضطراب اند

مردان و زنها،کودکانش در عذاب اند

آن وقت یک عده در ایران خواب خواب اند

حرف از فرانسه می شود حاضرجواب اند!

 

دشمن جنایت می کند با هر بهانه

شیعه کشی راحت شده در این زمانه

 

ما سالیانی بر غم هجران دچاریم

ما سالیانی می شود در انتظاریم

از بس که مشتاق وصال آن نگاریم

در انتظارش لحظه ها را میشماریم

 

کی گفته که ما بی کس و کاریم مردم؟!

شکر خدا صاحب زمان داریم مردم 

 

ما غیر زهرا که خریداری نداریم

مادر که باشد، ما گرفتاری نداریم

جز حیدر کرار دلداری نداریم

با دشمنان مرتضی کاری نداریم

 

ما شیعه ایم و عشق حیدر مذهب ماست

مهر علی واجب تر از نان شب ماست

 

ما در پی عشقیم و حب جاه هرگز

با حب حیدر رفتنِ در چاه هرگز

ما و فراق از خط روح الله هرگز

خون می دهیم و دوری از این راه هرگز

 

عیبی ندارد شیعه با غم خو گرفته است

از مرتضی... از فاطمه... الگو گرفته است

 

در کربلا از دست قاتل خنجر افتاد

تا خنجر افتاد این طرف هم خواهر افتاد

زینب به یاد لحظه ی پشت در افتاد

یاد در و دیوار و آه مادر افتاد

 

بی شک اساس کربلا روز سقیفه است

اصلا اساس هر بلا روز سقیفه است

 

علی سپهری

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۲۴

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۲۳:۳۲
عبدالرقیه

ماه صفر تمام شد اما عزا بپاست

این هفته هفته ی غم اولاد مصطفاست

 

جایِ غدیر را سخن دشمنان گرفت

این بدعتی که شد خودش آغاز ماجراست

 

راه سخیفِ اهل سقیفه شروع شد

پایانِ کار، خانه نشینیِ مرتضاست

 

با مهرِ حیدر است که عالم بنا شده

دنیای بی ولای علی پوچ و بی بهاست

 

بیعت نکرد بیتِ علی با خلیفه ای

راه غدیر و راه سقیفه ز هم جداست

 

دشمن سه بار حمله بر این خانه کرده است

بیتی که داغدار غم ختم الانبیاست

 

یا صاحب الزمان نظری کن به پشت در

این مادر شماست که در بین شعله هاست

 

محسن به پشت در به چه جرمی شهید شد؟!

قلب امام عصر  بر این غصه مبتلاست

 

ای وای از غلاف... مرا می کشد همین...

...ردی که روی بازوی ریحانه ی خداست

 

کوچه مقدّم است به گودال قتلگاه

زیرا مدینه نقطه ی آغاز کربلا است

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۲

 
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۷
عبدالرقیه

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن

وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن

پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

 

چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟!

به روی صورت ما زلف رهایی برسد

 

اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است

بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است

سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است

جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است

 

یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد

یا که روزی لب من پای تو را میبوسد

 

آشنای دل ویرانه ی من تنها تو

پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو

دل نبستم به کسی جان خودم الا تو

سائلم...بی سرو پایم به خدا اما تو

 

شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است

شرح این جمله خودش چند سری دیوان است

 

ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی

صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی

دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی

در سیاهی زمان راه سعادت هستی

 

 راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن

من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن

 

به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند

به نواهای علی در دل هرشب سوگند

به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند

به پریشانی و حیرانی زینب سوگند

 

منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد

یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عبدالرقیه

بعد از آن روز دوشنبه حال و روزش درهم است

غربت و غم سینه اش را روز و شب پر می کند

 

می رود مسجد به منبر سب حیدر می کنند

بین کوچه می رسد با خود تفکر می کند

 

دیدن هربارِ قنفذ یا مغیره... بگذریم

در خودش می ریزد و یادی ز چادر می کند

 

می شود آیا کریمی را به دِرهم ها فروخت؟

آدم از این حرف، احساس تحیر می کند

 

می کِشد از زیر پا سجاده اش را آشنا

اینچنین سرباز از رهبر تشکر می کند؟!

 

صلحِ آقا جنگ با تزویر بود و جاهل است...

...هر کسی این صلح را سازش تصور می کند

 

آب می خواهد لب روزه امام از همسرش

همسرش با زهر دارد جام را پر می کند

 

پاره های این جگر در تشت بی علت که نیست

سنگِ سخت از سوز این جرعه تغیّر می کند

 

مطمئنم در دو عالم جزء قوم اشقیاست

هرکه از آقام احساس تنفر می کند

 

وقت تشییع تنش آمد زنی استر سوار

با کمانداران خود حسِ "تکاثر" می کند

 

می رسد آخر زمان انتقام منتقم

می رسد خواری آن کس که تکبر می کند

**********

 

سنگ دل هستم... بدرد گِل شدن که می خورم

این دلِ سنگم برایش کار آجر می کند

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۹/۱۸

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۷
عبدالرقیه

لباس پاره دارم...وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

مرا تنها میان گرگ ها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد

تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند
لبِ تشنه... تنِ خسته... بیابان را چه باید کرد؟

من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد

گلوبندم... النگویم...  شب یلدای گیسویم...
...به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟

عموجانم به جوش آمد... سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد

یکی از بچه ها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خسته ی خیلِ اسیران را چه باید کرد

بدون معجر و حیران، به روی ناقه ی عریان
نگاه دشمنانِ نامسلمان را چه باید کرد

برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه... دگرآن را چه باید کرد

شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهرِ گرم و سوزان را چه باید کرد

دوتا دندان لق دارم... ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد


محمد جواد شیرازی

94/8/26

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۲
عبدالرقیه

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است

یا در ره معشوق مشقت نخریده است

 

بیچاره کسی که شب جمعه شده اما

از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است

 

اربابی و ما ماتِ کرامات تو هستیم

کس پشت سرت غیر کرامت نشنیده است

 

"ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا

حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است"

 

بر خاک درت پوزه بمالیم و تو ای کاش

روی سرمان از سر رأفت بکشی دست

 

خوشبخت کسی شد که به شکرانه ی این عشق

دامان حیا... پرده ی عصمت ندریده است

 

امشب سر سجاده دلم ریخته برهم...

...یاد گذرم که به مزارت نرسیده است

 

بگذار گدایت بشود کرب و بلایی

تا پیش همه باز خجالت نکشیده است

 

بنگر تو به زینب که پس از رفتنت آقا

قدّش ز غریبی و اسارت چه خمیده است

محمد جواد شیرازی

۹۴/۸/۲۱

بیت چهارم از غزلی از جناب سعدی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۳
عبدالرقیه

باید سرود از حلم زینب ایها الناس
باید نوشت از رکن مذهب ایها الناس

با اشک چشمم در مقاماتش نوشتم:
"استاد بی همتای مکتب" ایها الناس

آیا کسی مانند او در وادی عشق
کرده ادای حق مطلب ایها الناس؟

چادر نمازش سوخت اما کم نیاورد
گرچه شد از ماتم لبالب ایها الناس

دروازه ی ساعات بود و زینب ای وای
رقاصه ها بر دور مرکب ایها الناس

ناموس حق را بر سر بازار بردند
با حال و روز نامرتب ایها الناس

بزم شراب و خیزران... قاری قرآن
کوه حیا می سوخت از تب ایها الناس

جای تمام بچه ها او کعب نی خورد
در شام، قدش شد مورب ایها الناس

آنقدر این عالم بلا در جام او ریخت
بر کعبه ی غم شد ملقب ایها الناس

مانند زهرا شد... تعجب هم ندارد
این گریه های در دل شب ایها الناس

می آید امشب باز از کنج خرابه
سوز نوایش "ربی یا رب..." ایها الناس

با خطبه هایش شام را از پا درآورد
زینب و ما ادراک زینب ایها الناس


محمد جواد شیرازی
94/8/20

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۱۰:۱۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا زین العابدین

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت مداحی با نوای کربلایی محمدحسین پویانفر

دانلود صوت مداحی حاج امیر کرمانشاهی

 

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

روضه و گریه شده روزی او در هرشب
خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب
با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب...
...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است

بر امامی که اسیری به بیابان دیده
زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده
اهل بیتش همه با صورت عریان دیده
معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت  است

آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است
جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است
بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است
حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است

چقدَر از غم این فاجعه افروخته است
چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است
یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است
این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است

پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده
خنجری کند به جان پدرش افتاده
دیده که در ته گودال سرش افتاده
تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است

یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا
یادش افتاده تن خونی بابا حالا
بوریایی که خودش دیده و اما حالا
دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است

مهدی علی قاسمی
محمد جواد شیرازی
۹۴/۸/۱۵

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۲
عبدالرقیه

السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الأَنبیاء السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الحَوضِ واللِّواءِ السَّلامُ علیکِ یا بنتَ مَن عُرِجَ إِلی السَّماءِ و وُصِلَ إِلی مَقامِ قابَ قوسَینِ أَو أَدنی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ نَبِیِّ الهُدی وَسَیِّدِ الوَری و مُنقِذِ العِبادِ مِنَ الرَّدی

 

روضه عمه سادات از زبان بنت الحسین سلام الله علیهما

 

از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد

از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

 

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد

عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

 

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد

عمو نبود... پدر کارِ عمه مشکل شد

 

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:

عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

 

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که

نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

 

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد

گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

 

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده

برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

 

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو

چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

 

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو

جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

 

عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا¹ بود

ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد

 

میان نافله ها یاد مادرش می کرد

همیشه روضه ی او برکت نوافل شد

 

اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست

گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد

 

۱: قبلة البرایا: از القاب حضرت زینب به معنای قبله و پیشوای ابرار

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۸/۱۰

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۴۳
عبدالرقیه

انگار علی مادر تو شیر ندارد

گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

 

بی حال شدی و دل من ریخته برهم

درمانده شده فرصت تأخیر ندارد

 

می گیرم از این قوم کمی آب برایت

بابای تو ترس از غمِ تحقیر ندارد

 

ای مردم کوفه پسرم تشنه ی آب است

این کودک بیچاره که تقصیر ندارد

 

یک مرد بیآید ببرد غنچه ی من را

آبش بدهد... مادر او شیر ندارد

 

گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد"

یک جرعه ی آب اینهمه تفسیر ندارد

 

ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد

شش ماهه ی بی شیر که شمشیر ندارد

 

تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا...

شش ماهه ی من طاقت این تیر ندارد

 

شادی نکنید این همه که مادرش افتاد

شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد

 

بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر

کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد

 

گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر...

...گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد

 

خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار

خواب دل هجران زده تعبیر ندارد

 

محمد جواد شیرازی

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۵
عبدالرقیه

هوای قلب حسینی... دو چشم بارانی است

هوای میکده از نام دوست رحمانی است

 

گرفته شور محبت همه وجودم را

جدایی من و عشق حسین ویرانی است

 

برای روزی خود رو به هیچ کس نزدم

همیشه روزی نوکر، قدیمَ الاحسانی است

 

اسیر موی حسینم چرا که عاقبتِ...

جدایی از سر زلف حسین حیرانی است

 

بجز حسین ندارم کسی و می دانم

کنارش از صفِ بهتر ز من، فراوانی است

 

شبیه "کُن فَیَکون" دیده ام به سوی گدا

دو دست رحمت آقا رسیدنش آنی است

 

ملائک و شهدا هم به روضه می آیند

چرا که فاطمه در مجلس عزا بانی است

 

کسی که پای عَلَم مانْد و آخرش جان داد

به لطف فاطمه در روز حشر تنها نیست

 

خدا کند که دمِ مردنم میان عزا

فقط حسین بگویم... چه خوب پایانی است

 

فدای طفل رضیعی که صید دشمن شد

به غنچه تیر زدن، این چه رسم مهمانی است!!!

 

به قطره قطره ی خونی که رفت سوی خدا

به تیر حرمله این لاله نیز قربانی است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۷/۲۴

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۲
عبدالرقیه

عمو عباس... سرم درد میکنه

عمو جون بال و پرم درد میکنه

 

شبا وقت خوابیدن کلافه ام

جای سنجاق رو سرم درد میکنه

 

بچه های شام به من می خندیدن

وقتی نیستی جیگرم درد میکنه

 

نه درست بسته میشه نه وا میشه

پلک من کرده ورم... درد میکنه

 

دستمُ سمت موهام دیگه عمو

نمی تونم ببرم... درد میکنه

 

نمیتونم روی نِی ببینمت

آخه خیلی کمرم درد می کنه

 

دعا کن بمیرم و راحت بشم

چند شبه خیلی سرم درد می کنه

 

#محمد_جواد_شیرازی

۹۴/۷/۲۵

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۰۱:۵۹
عبدالرقیه

مبتدای زندگی من خبر از پیری است

حال موهایم پدر آشفته از درگیری است

 

فعل إضرب را مؤکد من چشیدم در مسیر

یک تمیزش در دهان، دندان لق شیری است

 

صورت نیلی و پهلویم عذابم می دهند

درد پهلو بیشتر، هرچند این تقدیری است

 

تا که می خوردم زمین گیسوی من را می کشید

واقعا این زجر یک دیوانه ی زنجیری است

 

خواب بودم بین صحرا بر سرم فریاد زد

حربه ی این نانجیب از پشت غافل گیری است

 

 عمه گوشم را گرفت اما شنیدم جمله ای

جمله ای که درخور یک دشمن تکفیری است

 

خوابِ وصل تو پریشان کرده من را نیمه شب

"سر رسیدی"... خواب من را هم عجب تعبیری است

 

دردهایم گفته ام حالا بگو بابا چرا

چشم هایت جای نیزه... گونه ات شمشیری است؟!

 

بعد تو نه عمه میخواهد بماند نه که من

مرگ من باسرعت اما مرگ او تاخیری است

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۰
عبدالرقیه

السلام علیک یا بنت الحسین رقیه

 

اول تو را سرود لبم انتها لبم

از شوقِ پر کشیدن سویت لبالبم

 

در سینه ام محبت و بر لب ثنای تو

صد آفرین به سینه و صد مرحبا لبم

 

امشب فقط تو را سر سجاده خوانده ام

این بار پا نداد به ذکر و دعا لبم

 

من پا به پای عمه ی خود جنگ کرده ام

نشنید دشمنت به خدا هیچ جا لبم...

 

...بگشایم و شکایتی از دردها کنم

راضی است دست و پهلو و حتی رضا لبم

 

خیلی دلم برای تو تنگ است، حق بده

بوسید اگر که باز لبت بی هوا لبم

 

چشم و مشام پر شده از بوی آب و نان

اما نخورده است به آب و غذا لبم

 

"صد بار لب گشودم و بیرون نریختم

خون ها که موج میزند از سینه تا لبم"

 

 با من نگو که از چه لبت این چنین شده؟!

دارد هزار قصه و صد ماجرا لبم

 

خونی و خشک و پر ترک و حاصلش شده

چیزی شبیه نقشه ى جغرافیا لبم

 

دستش بزرگ بود، نگینش بزرگ بود

بیهوده نیست این که شده جا به جا لبم

 

بابا ببخش این لب و دندان خونی ام

می خواست تا کند به لبت اقتدا لبم

 

محمد جواد شیرازی

۲ رمضان ۹۴

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا اباعبدالله

دانلود کلیپ تصویری این شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی حفظه الله تعالی

 

از غم هجر کنم ترکِ جماعت گاهی

می زند بر دل من شور محبت گاهی

 

شب جمعه شد و یاد حرمت افتادم

می چشم از غم هجران تو تربت گاهی

 

زائرم... هر سحر از دور سلامت دادم

شهریارا نظری کن به گدایت گاهی

 

عبد دربار توام شکر، خدا را... اما

کربلایی بده از باب رفاقت گاهی

 

حاجتم چیز کمی نیست به من حق بده که

می کشانم سخنم را به شکایت گاهی

 

مرغ بی بال و پرم دانه نمی خواهم که

بده در کنج حرم اذن اقامت، گاهی

 

بدم اما تو کریمی و برای تو بد است

ندهی دست گدا برگ زیارت، گاهی

 

در حریم تو کریمان همه زانو زده اند

چه حریمی... چه بهشتی... چه زیارتگاهی

 

زاهدی گفت حرم جای کسی مثل تو نیست

جای سگ نیست مگر کهفِ عبادتگاهی؟

 

هدف عاشق بیچاره مقرب شدن است

گاه با روضه و با ذکر فضیلت گاهی

 

کوه کَن گشتنِ فرهاد به ما ثابت کرد

می رسد در ره معشوق مشقت گاهی

 

بعد از این جای ضریح تو که رؤیام شده

می زنم بوسه بر این پرچم هیئت گاهی

 

اثرش بیشتر است از همه ی نافله ها

با توسل به شما اشک مصیبت گاهی

 

هر دو سخت است دلم را زده آتش، گاهی...

...روضه ی تشنگی و روضه ی غارت گاهی

 

نیزه دار آمده پس لب نگشا بهر دعا

می گذارد اثرش را خود نیت گاهی

 

از تعجب همه گفتند: "رقیه... او بود؟!"

کودکِ پیر شود موجب حیرت گاهی

 

دق‌ دهد دیدن نعش پدری دختر را

بدتر از درد یتیمی و اسارت گاهی

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۷/۲۳

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۸
عبدالرقیه

بسم الکریم... مَن هوَ إحسانُه قَدیم

ما را نگار، کرد به میخانه اش مقیم

بوی لباس خونی ارباب می رسد

صوت حزین مادر سادات.... بگذریم

 

من آمدم که با همه ی روسیاهی ام...

...راهم دهید با همه ی پرگناهی ام

اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟!

یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام

 

اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد

نام حسین بندگی ام را شریف کرد

غفلت زده به ماه عزا آمدم ولی...

... زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد

 

از سوی فاطمه که به سائل نظر شود

چشمش میان روضه ی ارباب تر شود

عاشق اگر گرسنه بخوابد عجیب نیست

هیهات بی حسین شب ما سحر شود

 

ازخاک قتلگاه برایم بیاورید

در روضه اشک و آه برایم بیاورید

پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید

پیراهن سیاه برایم بیاورید

 

من ماتِ ماتمش که بمانم مرا بس است

در راه محکمش که بمانم مرا بس است

ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم

در زیر پرچمش که بمانم مرا بس است

 

فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین

استاد درس ماست فقط زینب حسین

با لعن بر یزید فقط آب می خوریم

لب تشنه می شویم به یاد لب حسین

 

آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم

سوی خدای خویش طریقی نداشتیم

"نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما

آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم

 

بی نام یار، نار گلستان نمی شود

بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود

صد بار گفته ایم که ذکری برای ما

همچون حسین موجب غفران نمی شود

 

#محمد_جواد_شیرازی

۹۴/۷/۱۸

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۰۸:۰۶
عبدالرقیه
السَّلامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ وَ الْأَدِلاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَقِرِّینَ فِی أَمْرِ اللَّهِ
وَ التَّامِّینَ فِی مَحَبَّةِ اللَّهِ وَ الْمُخْلِصِینَ فِی تَوْحِیدِ اللَّهِ وَ الْمُظْهِرِینَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ وَ
عِبَادِهِ الْمُکْرَمِینَ الَّذِینَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ

سخت محتاجم به خلوتگاهِ طور سامرا

 

قلب تاریکم شده محتاج نور سامرا

 

 

 

می شود دل، گیرِ این منزل اگر عاشق شود

 

با دو لقمه نانِ حضرت، از تنور سامرا

 

 

 

سهم دوری را دل دیوانه بر هم می زند

 

با سلامی بر امامان صبور سامرا

 

 

 

با وجود این کریمان هرچه تحریمش کنند

 

جای حیرت نیست می چرخد امور سامرا

 

 

 

پست را آقا و کوچک را عزیزش می کنند

 

پادشاهی را ببین در چشم مور سامرا

 

 

 

شکر حق که دور تا دور حرم ساکن شدند

 

شیعیان عاشق و جِیْشِ غیور سامرا

 

 

 

تا خود بحر النجف هم می رسد این بوی خوش

 

عطر لیموی حرم از راه دور سامرا

 

 

 

لالم از توصیف این لذت، چشیدن لازم است

 

خواندن یک جامعه دورِ قبور سامرا

 

 

 

غالبا هر کس حرم رفته روایت کرده از

 

نیمه شب های غریب و سوت و کور سامرا

 

 

 

با وجود این ضریح سبز چوبی می رسد

 

بوی مادر از حریم جمع و جور سامرا

 

 

 

عاقبت این شهر را مهدی گلستان می کند

 

می رسد یک روز هم روز سرور سامرا

 

 

 
 

محمد جواد شیرازی_ ۹۴/۷

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۰
عبدالرقیه

السلام علیک یا  مسلم بن عقیل

محکوم بر نقض است عهدِ "بی وفا" حتما

جا می زند در وقت سخت ابتلا حتما

 

مردان کوفه غالبا این گونه می باشند

این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما

 

نان حرام و شبهه قوتِ مردم این جاست

نانی که محبوسش شود ذکر و دعا حتما

 

آقا شما، مولا شما لیلا شما هستی

مجنون شدم تا زنده ام هستم به راهت من

 

این روزها خیلی به یاد مرتضی هستم

این ها تو را هم می کنند آخر رها حتما

 

رأس مرا با میخ بر دروازه می بندند

پیغام ها دارد همین رأس جدا حتما

 

مهمان از این مردم اگر چیزی بخواهد هم

با سنگ هاشان می شود حاجت روا حتما

 

اشکی که خون شد روی پلکم علتش این است

دلشوره دارم از برای خیمه گاهت من

 

وقتی تنی را از بلندی ها بیاندازند

می شکند هر عضو آن از چندجا حتما

 

جسم مرا مشتی اراذل بر زمین بردند

خون می شود از جسم بی سر هرکجا حتما

 

این تیرهای حرمله مصرف نشد این جا

پس استفاده می شود در کربلا حتما

 

شمر ابن ذی الجوشن برایت نقشه ها دارد

در فکر جاه و قدرت است آن بی حیا حتما

 

گیرم که بوسه حرزِ در زیر گلو باشد

با تیغِ کُندش می بُرد سر از قفا حتما

 

یٰس پیغمبر ته گودال می مانی

حاء سرت را می برد سر نیزه ها حتما

 

کوفه میا جان من این جا صحبت از دین نیست

محکوم بر نقض است عهدِ "بی وفا" حتما

 

#محمد_جواد_شیرازی

۹۴/۰۶/۳۱

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۰
عبدالرقیه

یاجوادالائمه ادرکنی

 

بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده

 

غم را میان سینه ام تکثیر کرده

 

 

 

غربت میان شهر، جای خود بماند

 

غربت در این خانه دلم را پیر کرده

 

 

 

خیلی برای قتل من زحمت کشیده

 

خیلی برای کشتنم تدبیر کرده

 

 

 

با تیغ... نه... اما به من زهری که داده

 

کار هزاران ضربه ی شمشیر کرده

 

 

 

مثل امام مجتبی چیزی نگفتم

 

پاره جگر این زهر را تفسیر کرده

 

 

 

سر روی پای خواهری باشد چه خوب است

 

خواهر ندارم تا بگویم دیر کرده

 

 

 

من آبرودارم ولی این بی مروت

 

با سوت و کِل خیلی مرا تحقیر کرده

 

 

 

فریاد من شد العطش، با خنده هایش

 

فریاد من را سخت بی تأثیر کرده

 

 

 

حرف از عطش شد یاد جدم می کنم باز

 

داغش دل و جان مرا تسخیر کرده

 

 

 

بستند، تنها آب را بر روی جدم

 

آبی که گرگ تشنه را هم سیر کرده

 

 

 

یاد وداع عمه ام از قتلگاهش

 

این لحظه ها فکر مرا درگیر کرده

 

 

 

زینب مدینه خواب هجران دیده و شمر

 

در کربلا این خواب را تعبیر کرده

 

 

 

عمه برادر را اگر نشناخت حق داشت

 

وقتی که هر عضو تنش تغییر کرده

 

 

 

بیرون کشید از پیکرش صد تیر و مانده

 

سر نیزه ای که در گلویش گیر کرده

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۶/۲۰

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۷
عبدالرقیه

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی

 

دوباره مرغ این سینه به فکر سِیر در طوس است

 

خدا را شکر می گویم که این دل با تو مأنوس است

 

 

 

رجب...ذی القعده... می چسبد زیارت کردنت آقا

 

زیاراتی که منصوص و زیاراتی که مخصوصه است

 

 

 

چنان که قبل ذی الحجه رسیده ماه ذی القعده

 

بدون طوف در مشهد طواف کعبه منحوس است

 

 

 

‌"برو" یعنی "بمان پیشم"، "نمی خواهی نمی آیم"

 

تکلم کردن عاشق پر از افعال معکوس است

 

 

 

میان زندگیِ تک تک ما را که می گردی

 

عطایای تو ملموس و کرامات تو محسوس است

 

 

 

سگ ولگرد در مشهد، نگاهش خورد بر گنبد

 

به یمن این نظر کردن، مقرّب تر ز طاووس است

 

 

 

عَسیٰ أنْ تَکْرَهوا شیئًا...هُوَ خیرٌ لَکم... باشد...

 

...شده روزی من خیری، که در دوری و افسوس است

 

 

 

مرا بیست و سه ی ذی القعده دعوت کن دلم تنگ است

 

تمام حاجتم این روزها یک اذن پابوس است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۶/۱۳

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۹
عبدالرقیه

گاهی میان راه عقب را نگاه کن

خیر کثیرِ حضرت رب را نگاه کن

 

بی خود نبوده که شب و روزت علی شده

از لطف فاطمه است سبب را نگاه کن

 

هرگز پیِ فلان و فلان زاده ها نرو

 در راه عشق، اصل و نسب را نگاه کن

 

از برکت زراعت حیدر چنین شده

شیرینی میان رطب را نگاه کن

 

هرجا که رد شده است بهشتی بپا شده

خاک نجف وجب به وجب را نگاه کن

 

سوگند میخورم که به چشمش طلا کند

در زیر پاش ظرف حلب را نگاه کن

 

از من نپرس این همه سائل برای چیست؟!

کیسه به دوشِ نیمه ی شب را نگاه کن

 

تا که طبیب شد، همه بیمار او شدند

خیل مریض پشت مطب را نگاه کن

 

در جنگ تن به تن که همه خوف کرده اند

تنها امیرِ داوطلب را نگاه کن

 

عمربن عبدود سر خود را به باد داد

بنشین و رزم شیر عرب را نگاه کن

 

نَفسُ الرَّسول بودن او جای خود سپس...

"زوج البتول" گشت... "لقب" را نگاه کن

 

نذر نگاه او صدقه، سر عطا نما

یعنی طریق ام وهب را نگاه کن

 

زهرا اجازه داد... محب علی شدیم

خیر کثیرِ حضرت رب را نگاه کن

 

محمدجواد شیرازی

۹۴/۶

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۳۵
عبدالرقیه

جام ها بی تاب از رزقِ شراب و باده اند

 

صحن ها بهر حضور سائلان آماده اند

 

 

 

با امید وصل این جنت تقلا می کنند

 

ذره هایی که میان راه، بین جاده اند

 

 

 

کوثر است آب میان صحن و پاکم می کند

 

حوض های این حرم الحق که فوق العاده اند

 

 

 

مادرم می گفت: "سجاده نمی خواهد حرم

 

سنگ های خاکی اش بالاتر از سجاده اند"

 

 

 

چند عاشق با دو چشم خیس از راه آمدند

 

گوشه ی باب الجوادت از نفس افتاده اند

 

 

 

عده ای با نام زیبای تو مستی می کنند

 

عده ای هم دور مرقد جامعه سر داده اند:

 

 

 

"یا ولی الله ضامن شو گنهکار آمده

 

تا همین جا هم به لطف توست راهم داده اند

 

 

 

نسل در نسلت همه آقا و اهل بخششند

 

نسل در نسلم همه محتاج و نوکر زاده اند"

 

 

 

هرچه هم باشند این مردم رعایای تواند

 

عاشقت هستند و در این عشق صاف و ساده اند

 

 

 

اهل ایمان شد هر آن کس که نگاهش کرده ای

 

وای بر آن ها که از چشم شما افتاده اند

 

محمدجواد شیرازی

۹۴/۶

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۴۱
عبدالرقیه

یا رقیه مددی

سر و پا رنگ فاطمی دارد

 

قصد و آهنگ فاطمی دارد

 

چادرش از سرش نمی افتد

 

بسکه فرهنگ فاطمی دارد

 

 

 

حاجیان در طواف چشمانش

 

پوشیه شد غلاف چشمانش

 

ذوالفقار است و بر زمین خوردند

 

شامیان در مصاف چشمانش

 

 

 

دست هایش نحیف و کوچک بود

 

جنگجو بود اگرچه کودک بود

 

همه جا حامی ولایت شد

 

نام زهرا به سینه اش حک بود

 

 

 

با خودش لج نمی کند که کسی

 

راه را کج نمی کند که کسی

 

کعبه وقتی کنار ما باشد

 

عزمِ بر حج نمی کند که کسی

 

 

 

جنس بد بودم و مرا نفروخت

 

آتشی بین سینه ام افروخت

 

حرف ساده بلد نبودم من

 

معجزه کرد و شاعری آموخت

 

 

 

تا شنیدم رقیه بود فقط

 

هرچه دیدم رقیه بود فقط

 

جنت حق که هیچ، روی زمین

 

تا رسیدم رقیه بود فقط

 

 

 

نرخ دنیا نداد تغییرم

 

لعن آل امیه می گیرم

 

گفته ام بارها و می گویم:

 

"من برای رقیه می میرم"

 

 

 

می رسد رحمت خصوصی دوست

 

لب من محوِ "پای بوسی دوست"

 

گیرم اصلا که کافرم خوانند

 

افتخاری است "چاپلوسی دوست"

 

محمدجواد شیرازی

۹۴/۵

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر

دارم هوای تربت شیخ الائمه

چشمم به دست رحمت شیخ الائمه

 

منت خدایی را که ما را خلق کرده

از خاک پای حضرت شیخ الائمه

 

اسلام ناب جعفری سرمایه ی ماست

جانم فدای نهضت شیخ الائمه

 

شاگردهای مکتبش روزی گرفتند

از بحث و علم و حکمت شیخ الائمه

 

هرکس نمازش را سبک دارد بداند

بی بهره است از رحمت شیخ الائمه

 

"کونوا لنا زینا..." ولی ای وای بر من

یک عمر گشتم زحمت شیخ الائمه

 

با اینکه سربارش شدم دیدم کریم است

آقا شدم با عزت شیخ الائمه

 

می چسبد آخر یک جهادی در مدینه

خادم شدن با دعوت شیخ الائمه

 

یک روز "دسته" می برم در کوچه هایش

تحت لوای "هیئت شیخ الائمه"

 

وقتش رسیده باز هم روضه بخوانم

از دردها و غربت شیخ الائمه

 

دیروز حیدر دست بسته... بی عمامه...‌

امروز آمد نوبت شیخ الائمه

 

پای برهنه پشت مرکب ها دویدن...‌

...برده توان و طاقت شیخ الائمه

 

بر مو سفیدان ناسزا گفتن روا نیست

کردند هتک حرمت شیخ الائمه

 

صاحب عزای روضه های کربلا بود

در روضه خم شد قامت شیخ الائمه

 

شکر خدا که دخترش اینجا ندیده

در بین مقتل غارت شیخ الائمه

 

شکر خدا که اهل بیتش را نبردند

بازی نشد با غیرت شیخ الائمه...‌

 

محمد جواد شیرازی

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۵:۴۴
عبدالرقیه

یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه

 

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد

این بار هم کرامت خود را تمام کرد

 

در حیرت است واژه ایثار از حسن

نان شبش دوباره نثار غلام کرد

 

تا دید فاطمه که گره خورده کار من

ذکر مرا "کریم علیه السلام" کرد

 

زنجیر عقل مانع عشقش نمی شود

هر کس که پای درس حسن ثبت نام کرد

 

رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش

با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد

 

ابیات مِدحتش همه بیت المقدس اند

ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد

 

در خاطر یلان عرب ماند، در جمل

جنگی که با سپاه سواره نظام کرد

 

چشمم به احترام قدومش به سجده رفت

کامم برای بوسه به دستش قیام کرد

 

نامرد آمدم به در خانه اش ولی

آقا نظاره کرد و مرا با مرام کرد

 

در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است

از بس گدای فاطمه را احترام کرد

 

از خود گریختم که مرا بندِ خود کند

حالا غلام یا سگ خود هر کدام کرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۵

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۹
عبدالرقیه

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین قتلوه عطشاناً .

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین طرحوه عریاناً .

الا یا اهل العالم ، انَّ جدّی الحسین سحقوه عدواناً ...

دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

امان از بادها... سوزان وزیدند

امان از تیغ ها برّان رسیدند

 

ألا یا اهلَ العالم جد من را

به روی خاک ها عریان کشیدند

 

ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه

سرش را با لب عطشان بریدند

 

سواره ده نفر ناپاک زاده

به روی آن تن بی جان دویدند

 

جسارت بر تنش کردند اما

فقط از رأس او قرآن شنیدند

 

سرش را داده اند و با بهایش

نمیدانم چقدری نان خریدند؟!

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۴

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۷
عبدالرقیه