سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۹۲۱ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود فایل تصویری شعر با نوای کربلایی نریمان پناهی_ ۹۸

از سن کودکی شده غم آشنای من

باد خزان وزیده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من

بالا گرفته کار دل و گریه های من

 

خاک مزار من ز جفا بی نصیب نیست

زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست

مانند من امام غریبی، غریب نیست

گریه کنید اهل منا در عزای من

 

اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند

بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند

من را به روی مرکب سمی نشانده اند

از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من

 

از کودکی رسیده به من چهره ای کبود

در کربلا و کوفه و جولانگه یهود

از بس که زخم های تنم در فشار بود

مانده نشان سلسله بر جای جای من

 

بر روی خار سخت مغیلان دویده ام

از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام

هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام

این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من

 

بازار و ازدحام نرفته ز خاطرم

آتش ز پشت بام نرفته ز خاطرم

بزم حرام شام نرفته ز خاطرم

مانده ز شام کرب و بلایی برای من

 

یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم

آتش گرفته بود، پر عمه زینبم

یاد لباس شعله ور عمه زینبم

فریاد می کشد جگر مبتلای من

 

من روضه خوان غربت عمه رقیه ام

مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام

آه... از شب شهادت عمه رقیه ام

تغییر کرده صحبت و حال و هوای من

 

یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم

آن خاطرات می گذرد از برابرم

یک عمر یاد تشنگی جد اطهرم

ذکر حسین گشته دعا و نوای من

 

داغش برای اهل ولا سینه سوز ماند

بی حال، زیر خنجر آن کینه توز ماند

در زیر آفتاب بیابان سه روز ماند

اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمدرضا طاهری
دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی
 

دلگیرم از خودم که دلم گیر یار نیست

اصلا برای آمدنش بی قرار نیست

 

گیرم رسید روز وصالش چه فایده؟!

وقتی که دل، به شوق وصالش دچار نیست

 

روزی هزار بار دلش را شکسته ام

این گونه زیستن، ادبِ انتظار نیست

 

همسایه ای گرسنه و اهل محله خواب

یعنی در این محله کسی سفره دار نیست؟!

 

آخر چقدر در پی دنیا دویده ایم؟!

باور کنیم، حرص زدن افتخار نیست

 

امروز اگر که توبه نکردم، چه می کنم

فردا که زیر خاک، مرا اختیار نیست؟!

 

باید که گردگیری دل کرد و گریه کرد

گریه برای عاشق دلداده عار نیست

 

ای دل به هوش باش و ببین چرخ روزگار

خالی ز لطف و رحمت پروردگار نیست

 

وای از مزار و غمکده ی باقرالعلوم

یک سایه بان به گستره ی آن مزار نیست

 

حجاج، مکه اند و به روز شهادتش

یک شیعه در مجاورت آن دیار نیست

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را
 
ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را
 
خیالِ معصیت، معصیت است و منتظر باید
نگه دارد از اوهام خطا فکر و خیالش را
 
تعجب می کنم از عاشقی که بهر یک لذت
به آتش می کشد سرمایه ی هفتاد سالش را
 
چگونه ادعای بنده بودن می کند، آن که
نمی پردازد از مازاد مالش، خمس مالش را
 
چه حیف است اشک آقا خرج رسوایی ما گردد
روان می سازد این اعمال ما اشک زلالش را
 
محب آل حیدر لحظه هایش مملو از ذکر است
همیشه مغتنم می داند از دنیا مجالش را
 
شهید از کل دنیایش برید و در ازای آن
از این ترک تعلق یافته راه کمالش را
 
بسوز ای دل برای غصه های عمه ی سادات
که روی نیزه ای کامل شده بیند هلالش را
 
امان از چوبه ی محمل، بگو یک زن در این محفل
ببندد بر سر خونی زینب تکه شالش را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۴۵
عبدالرقیه
مرغ بی بال و پر غمکده ی بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سال ها با جگر پاره چنین سر دادیم:
 
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
 
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنه ی افلاک کند
گریه بر روضه ی او صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
 
این که پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است
 
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانه ی خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
 
نیست یک مرد کمی یاری مظلوم دهد
قطره ای آب به این تشنه ی مغموم دهد
 
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمین گیر کند
 
بی حیا بر جگر سوخته اش می خندید
با کنیزان جلوی حجره ی او می رقصید
 
پسر شاه خراسان جگرش می سوزد
از غم زهر جفا چشم ترش می سوزد
دست و پا می زند و بال و پرش می سوزد
وسط حجره، تن شعله ورش می سوزد
 
باورم نیست که این ها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین می ریزند
 
گاهی از شرم کمی رحم و مدارا خوب است
نگذارید تنش را به تماشا خوب است
نکشیدش به سوی بام، همین جا خوب است
چه کسی گفته قد و قامت رعنا خوب است؟!
 
حمل او روی سر چند نفر، دردسر است
تیزی پله و تنگی گذر، دردسر است
 
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضه ی او کار به غارت نکشد
 
تشنه جان داده ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
 
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده
 
داشت با خنجر خود ضربه به آقا می زد
ناگهان صوت فراگیر "بُنَیَّ" آمد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی در صحن جمهوری امام رضا علیه السلام

هر کسی آمده از شاه و غلام و برده

وسط صحن و سرای حرمت بی پرده

سر تعظیم به سوی قدمت خم کرده

به امیدی به خدا عرض سلام آورده...

 

...زائری که همه ی دار و ندارش هستی

همه جا و همه ی عمر کنارش هستی

 

مرده ام، آمده ام تا که تو جانم بدهی

مثل فرش حرمت خوب تکانم بدهی

راه گم کرده ام و راه نشانم بدهی

به پناه آمده ام تا که امانم بدهی

 

اشتباهات مرا حُسن عمل می گیری

مهربانی و مرا زود بغل می گیری

 

عالم آل محمد شدنت را عشق است

در شفاخانه زبانزد شدنت را عشق است

این همه رحمت ممتد شدنت را عشق است

شمس تابنده ی مشهد شدنت را عشق است

 

آمده سائل درمانده ز هر سو آقا

خواستی تا نشوی ضامن آهو آقا

 

عرشیان خاک تو را نقش به رخساره زدند

خادمان گوش به فرمان تو نقاره زدند

حوض های حرمت یکسره فواره زدند

شعله ی عشق به جان من بیچاره زدند

 

برسان بر لب خشکیده ی ما پیمانه

بده پیمانه ای از کوثر سقاخانه

 

هر که بر پای تو افتاد بها می گیرد 

"یا رضا خانه ات آباد" نوا می گیرد

با نخ پنجره فولاد شفا می گیرد

وسط صحن گوهر شاد دعا می گیرد

 

وا شده هر گره کور به نام پسرت

ای فدای تو و این لطف و مرام پسرت

 

خجل از روی تو هستم به جوادت سوگند

مست گیسوی تو هستم به جوادت سوگند

حاجی کوی تو هستم به جوادت سوگند

همه جا سوی تو هستم به جوادت سوگند

 

تا که شد سفره ی تو پهن، وفادار شدم

بی بها بودم و در صحن، بهادار شدم

 

نور رحمانی حق هستی و تابان هستی

تو برای من قحطی زده باران هستی

تا ابد شاه رئوفی و رضاجان هستی

تو مرا جانی و جانانی و سلطان هستی

 

بی تو من دلهره ی کرب و بلا را دارم

با تو من تذکره ی کرب و بلا را دارم

 

جهت گریه ی ما تا به ابد معلوم است

بین ما گریه برای دگران مذموم است

بیشتر آن چه که در روضه ی ما مرسوم است

روضه ی یابن شبیب تو بر آن مظلوم است

 

روضه خواندی و همه اهل مصیبت شده ایم

گریه کن های لب جد غریبت شده ایم

 

قدرت بر روی پا، پا شدنش را بردند

وقت غارت شد و کل بدنش را بردند

ته گودال عقیق یمنش را بردند

نیزه داران ز تنش پیرهنش را بردند

 

خون او با جگر بادیه آمیخته شد

آیه های بدنش سخت به هم ریخته شد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۳۷
عبدالرقیه

در تحیر از عطایای تو حاتم می شود

سائل درگاه تان آزاد از غم می شود

 

تا که می بینم سرای خاکی ات را در بقیع

روزی ام تا روز محشر اشک نم نم می شود

 

من احب الله آغازش محبت بر شماست

دین ما اصلا به عشق توست محکم می شود

 

ای بساط نوکری ام درکنارت پهن پهن

قد و بالایم به پیش نام تان خم می شود

 

تا حسن گفتم تمام درد هایم محو شد

نام تو بر دردهای کهنه مرهم می شود

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

در دل این شهر، نامردی مکرر دیده ای

اجتماع نانجیبان ضد حیدر دیده ای

 

دیدن قنفذ میان کوچه ها درد آور است

قاتلان مادرت را روی منبر دیده ای

 

گفتن این حرف دشوار است اما ای غریب

بارها بر روی منبر سب حیدر دیده ای

 

این همه اصحاب بی غیرت تعجب آور است

غارت اموال خود را بین لشگر دیده ای!!!

 

از زمان کودکی تا روز دفنت در بقیع

بی نهایت ظلم از، این قوم کافر دیده ای

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

دشمنان تو حرامی، دوستانت پاک پاک

در مدینه ذکر لب شد یا حسن روحی فداک

 

هر که از نام تو ابراز تنفر می کند

نامسلمان است، کافر سر گذارد روی خاک

 

گفت من از مجتبی بیزار هستم، روز دفن

ناگهان با تیرها شد پیکر تو چاک چاک

 

دید با چشمان خود ارباب ما جسم تو را

چشم تر را بست بر این ماجرای دردناک  

 

فاش می گویم که عالم این سخن را بشنود

با حسن هر کس که در افتاد می گردد هلاک

 

تربت خاکی تو چشم و چراغ فاطمه

ای به قربان غریبی تو جان ما همه

 

حاج مجتبی قاسمی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۰۷
مجتبی قاسمی

✅ مخمسی تضمینی با تضمین از غزل جناب لسان الغیب حافظ شیرازی

چنان که مرغ دل من شود کبوتر دوست

تمام عمر نشیند کنار معبر دوست

بخواند از غم هجران روی انور دوست:

"صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست

بیار نفحه‌ای از گیسوی معنبر دوست"

 

بدون یار، سراپا زیان و خسرانم

نشسته ام سر سجاده ندبه می خوانم

فراق، حق من بی وفاست می دانم

"به جان او که به شکرانه جان برافشانم

اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست"

 

بگو برای نگار از ارادت بسیار

سلام ما برسان سوی خیمه ی دلدار

بگیر پیرهنی بهر دیده ی خون بار

"و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار*

برای دیده بیاور غباری از در دوست"

 

من و صدا زدنِ یار، بی وضو هیهات

رسیده باده بر این خشکی گلو هیهات

از اضطرار زنم بر غریبه رو هیهات

"من گدا و تمنای وصل او هیهات

مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست"

 

سرای سینه ام از غصه بیت الاحزان است

همیشه دوری یوسف نصیب کنعان است

که گفته است فراق نگار آسان است؟!

"دل صنوبری ام همچو بید لرزان است

ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست"

 

نمی دهند به مجنون وصال لیلا را

نمی دهند به او رخصت تماشا را

به سرورش نرسانند عبد رسوا را

"اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را

به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست"

 

محمد جواد شیرازی 

*بار: اذن، اجازه، رخصت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم

مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم

 

تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم

بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟!

 

بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم

از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم

 

لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد

اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم

 

بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد

چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم

 

من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی

بهره ها از او در این دوران هجران می برم

 

گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم

از دعایش روز و شب سود فراوان می برم

 

بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند

پس پناهم را به دربار خراسان می برم

 

جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم

نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم

 

کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو

حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم

 

با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم

با توسل راه در دربار سلطان می برم

 

ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است:

همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۹
عبدالرقیه

کسی که وصف دینش می شود یا زینب کبری

ابوفاضل قرینش می شود یا زینب کبری

 

رکابی که بهشتش در وصال دست جانان است

خط روی نگینش می شود یا زینب کبری

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۳۹
عبدالرقیه

گره کور مرا خیر توسل وا کرد

مادرم گفت رضا، در دل من غوغا کرد

 

گفته بودم که فقط کرب و بلا می خواهم

آمد و تذکره را زود خودش امضا کرد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۸
عبدالرقیه

#جان_جانان

عاشقی که قیمتی بالا به راه عشق داده

با دلی سرشار از ایمان رسیده، صاف و ساده

 

همچنان اشکی که پای یار افتاده ز دیده

جانِ جانان، سر به پای حضرت سلطان نهاده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۵
عبدالرقیه

 

بنشین کنار یار و با او گفت و گو کن

با اشک پاکت مرقدش را شست و شو کن

 

خیلی دل سنگم برای یار تنگ است

با آبرو یادی از این بی آبرو کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹
عبدالرقیه

نقاره می زنند غمی بازگو شود

اشکی بریزد و جگری شست و شو شود

 

هر صبح و هر غروب به فرمان شاه طوس

نقاره می زنند دلی زیر و رو شود

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۴
عبدالرقیه

تقدیم به همه ی مادران شهدا علی الخصوص مادران شهدای گمنام:

 

ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را

یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را

 

ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را

بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را

 

ما چه می فهمیم حال مادری که از شهید خود

بین دستانش گرفته قاب عکسی یادگاری را

 

دلبری رفت و دو چشم مادری با رفتنش خون شد 

ما چه می فهمیم حال آن که گم کرده نگاری را

 

پیرزن حق دارد این گونه بگردد بین هر کوچه

دلبرش نگذاشت باقی از خودش وقتی مزاری را

 

محمد جواد شیرازی

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

یک روز پی کسبی و در فکر معاشی

یک روز شدی غرق تماشای حواشی

 

ای طالب طوف نوه ی زاده ی کعبه

وقتش نشده تا که سرت را بتراشی

 

این رسم، کجا رسم تمنای نگار است؟!

بی زحمت و بی خدمت و بی سعی و تلاشی...

 

گمراه بمان... لیک بدان منتظرت هست

تو منتظر یار، چه باشی چه نباشی

 

پروانه به پروانه شهیدان همه رفتند

تا اینکه نیفتد به رخ شمع خراشی

 

ای دیده بیا همدم داغ جگرش باش

تا بر جگر شعله ورش اشک بپاشی

 

دیر آمده ای... زود برو از روی جسمش

ای که ته گودال به دنبال عباشی

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۱۹:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی ۹۷

 ۹۸

رحمت بی وقفه ای ایجاد شد

آمد و عرش خدا آباد شد

خانه ی موسی بن جعفر شاد شد

غصه و غم از دلم آزاد شد

 

اشکِ شادی روی مژگان آمده

خواهر شاه خراسان آمده

 

می چکید آیات توحید از رخش

بوی ناب یاس پیچید از رخش

شاه هشتم بوسه می چید از رخش

می دمید انوار خورشید از رخش

 

بس که در عصمت مقامش داده حق

حضرت معصومه نامش داده حق

 

ذکرِ بر روی لبانش یا رب است

بانوی معصومه ی این مکتب است

وصف او مانند وصف زینب است

نزد حق از بس که والا مرتبه است

 

حجت حق، جان فدایش می شود

عرش حق مست دعایش می شود

 

در حریم او دعا می آورند

عقده بر عقده گشا می آورند

حاجت کرب و بلا می آورند

ناتوان، بهر شفا می آورند

 

معجزاتش سهل و رایج هست او

دختر باب الحوائج هست او

 

از گناه و معصیت طاهر شدم

تا میان صحن او حاضر شدم

روی خاک افتادم و شاکر شدم

چهارده معصوم را زائر شدم

 

چون مرادم بانوی قم می شود

قبر زهرا هم تجسم می شود

 

بی نوا آمد مقام از او گرفت

پادشاهی را غلام از او گرفت

اعتبار و احترام از او گرفت

آبرویی مستدام از او گرفت

 

زائرانش را بهشتی می کند

عاری از هر نوع، زشتی می کند

 

ما فقیر رحمت معصومه ایم

ریزه خوار و رعیت معصومه ایم

زیر بار منت معصومه ایم

خاک پای حضرت معصومه ایم

 

روز و شب بر او توسل می کنیم

بر خدای او توکل می کنیم

 

آمد و قم میزبان عشق شد

بر سرش گل ها نشان عشق شد

آمد و مرثیه خوان عشق شد

روضه خوان قدکمان عشق شد

 

آسمانش خالی از کوکب نبود

غافل از مرثیه ی زینب نبود

 

سنگ نه... روی سرش گل ریختند

شعله نه... بر معجرش گل ریختند

ضربه نه... روی پرش گل ریختند

هر کجا دور و برش گل ریختند

 

خوب شد در قم دلش غمگین نشد

خوب شد بر ساحتش توهین نشد

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۹
عبدالرقیه
 
به سوی یار از ندارها سلام می رسد
خوشیم این سلام ها به آن امام می رسد
 
شدیم بی نصیب از نظاره ی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام می رسد
 
عطای یار و منعِ بخشش اش یکی است باطنا
صلاح ماست هر دوتاش... هر کدام می رسد
 
بریده می شود نخ توسل اهالی اش
به پای سفره ای که لقمه ی حرام می رسد
 
از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید
از آن طرف همیشه لطف و احترام می رسد
 
همین که بر دعا دو دست خود بلند می کند
به قلب ما همان دقیقه التیام می رسد
 
دل شکسته از غریبی عقیله صبر کن
می آید آن امام و وقت انتقام می رسد
 
فدای دختر علی که با قد خمیده اش
محله ی یهودیان شهر شام می رسد
 
چقدر کارِ این بزرگ زاده سخت می شود
در آن زمان که کاروان به ازدحام می رسد
 
گرسنه اند کودکان و رو به کس نمی زنند
اگرچه بوی نان تازه بر مشام می رسد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۱:۳۶
عبدالرقیه

دانلود فیلم شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

نیمه شب بود و عاشقی بیدار

مست حق بود و راحت از اغیار

 

نیمه شب بود و وقت راز و نیاز

بین سجاده بود، بین نماز

 

با تأسی به مادرش زهرا

دست خود برده بود سوی خدا

 

داشت همسایه را دعا می کرد

گره ها را دوباره وا می کرد

 

ذکرِ ارباب عالمین گرفت

بوسه از تربت حسین گرفت

 

ناگهان صحبت از تهاجم شد

خلوتش بین نعره ها گم شد

 

داد و فریاد، بی دلیل زدند

شعله بر خانه ی خلیل زدند

 

حرمت این حرم شکسته شد و

دست او بین خانه بسته شد و

 

پا شد از جای خود ولی افتاد

یاد مظلومی علی افتاد

 

از غریب مدینه دم می زد

وسط شعله ها قدم می زد

 

خاک و خاکستر از عباش تکاند

اشک بر مادرش دوباره فشاند

 

حرف داغِ گران زهرا بود

میخ در روضه خوان زهرا بود

 

پیر مردی وحید را بردند

آن محاسن سپید را بردند

 

باز هم روضه ها به کوچه کشید

آه... آقای ما بگو چه کشید؟!

 

پیر را طاقت دویدن نیست

می رود..‌. حاجت کشیدن نیست

 

فلک از غصه شرمگین شده بود

شیخ ما نقش بر زمین شده بود

 

پیکرش را چقدر آزردند

تا که شیخ الائمه را بردند

 

خوب شد بر سرش جدال نشد

غارت پیکرش حلال نشد

 

تشنگی تاب و قدرتش نگرفت

تیر و نیزه به قامتش نگرفت

 

رخش از خون تازه رنگ نشد

صورتش آشنا به سنگ نشد

 

خوب شد قاتلی سویش نرسید

پنجه ای بین گیسویش نرسید

 

خواهری با شکستنش نشکست

بر روی سینه اش کسی ننشست

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۶ ، ۱۶:۲۳
عبدالرقیه

یا صاحب العصر و الزمان

درمانده ام...چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم

اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم...رو سیاهم

هنگام معصیت به یاد تو نبودم
تو گریه کردی جای من بر اشتباهم

ای آبرودار ! آبرویم را نبردی
طوری که اصلا فکر کردم بی گناهم

می ترسم آخر سر ز چشمانت بیفتم
بر این گدایت رحم کن ای تکیه گاهم

دیگر برایم طاقت و صبری نمانده
می افتد آخر سر به روی تو نگاهم ؟

اصلا مرا چه به وصال و شِکوه از هجر ؟!
وقتی که انقدر از شما دور است راهم

گیرم که بین معصیت بال و پرم سوخت
گیرم حقیری بی نوا در قعر چاهم

با این همه وضع بدم مثل تو آقا
گریان شاه بی کفن هر صبحگاهم

جان ها فدای خواهری که ناله می زد:
ای کشته ی افتاده قعر قتلگاهم ...

آخر تو را با قتل صبر از من گرفتند
حالا ببین بی یار و بی پشت و پناهم

کل حرم غارت شده، چشم تو روشن
همراه دخترهات در بند سپاهم

دور از وطن، ای جان من، تکه حصیری
جای کفن آخر برایت شد فراهم

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۰۱
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

ای خیر ناله ی سحری صاحب الزمان

از درد ما که باخبری صاحب الزمان

 

ما ندبه های پشت سر مرکب توایم

پایان راه در به دری صاحب الزمان

 

دیدی نیامدی و نشد زائرت شویم؟!

شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان

 

عید آمده به سائل خود سر نمی زنی؟!

ای که امید چشم تری صاحب الزمان

 

عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست

ما را نمی شود بخری صاحب الزمان؟!

 

حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است

بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان

 

ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست

آقای سامرا نظری صاحب الزمان

 

امشب دعا به حال دل تنگ ما نما

از کربلا که میگذری صاحب الزمان

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۲۲:۵۵
عبدالرقیه

با یا علی، خدا را با اشک چشم خواندم

با فاطمه دعا را با اشک چشم خواندم

 

وقت اذان مغرب، چشمم به سفره تا خورد

آیات هل اتی را با اشک چشم خواندم

 

دل مرده بودم اما زنده شدم دوباره

تا ختم الانبیا را با اشک چشم خواندم

 

دیدم دلم گرفته، ذکر حسن گرفتم

با دوست ربنا را با اشک چشم خواندم

 

وقتی در اوج گرما بی تاب و تشنه بودم

سالار کربلا را با اشک چشم خواندم

 

فورا مرا خریدند، هربار پنج تن را

پنهان و آشکارا با اشک چشم خواندم

 

وقتی دلم شکست و یاد حسین کردم

با خویش روضه ها را با اشک چشم خواندم

 

عالم به گریه افتاد، تا شرح غارت آن

مظلوم سر جدا را با اشک چشم خواندم

 

حتی کفن نکردند آن پیکر رها را

جریان بوریا را با اشک چشم خواندم

 

از غربتش زبانم وقتی به لکنت افتاد

باقی ماجرا را با اشک چشم خواندم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر

 

ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بنده ی دنیا شدن، بال صعودم را گرفت

خواستم وارد شوم بر اهل توبه ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت

من ضرر از آرزوهای بلندم دیده ام
غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت

وای از بی خیریِ این چشم بی تقوا شده
اشک های روضه ام، بود و نبودم را گرفت

عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم
غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت

غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت

من زمین افتاده ام اما به دادم می رسد
آن که مهرش روز اول تار و پودم را گرفت

روزگاری می شود نام حسین بن علی
با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت

جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه
خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت

خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید
سایه ی دست کسی روی کبودم را گرفت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

چه درهم کرده قاتل مصحف قرآن زینب را

به خانه برده اند از سوی مسجد جان زینب را

 

همه با چشم گریان می روند از خانه ی مولا

چه می فهمد کسی حال دل ویران زینب را

 

تمام دختران بابایی اند و خوب می فهمند

چگونه این غم عظمی شکست ارکان زینب را

 

دل بی رحمِ شهر کوفه بنگر خوب، شاهد باش

که این داغ و بلا هم کم نکرد ایمان زینب را

 

اگر خواهی ببینی روح زهرایی زینب را

ببین پای ولی، قربانیِ طفلان زینب را

 

الهی بگذرد این غصه و یک لحظه هم دیگر

نبیند شهر کوفه دیده ی گریان زینب را

 

الهی این برادرها همیشه محضرش باشند

کسی خاکی نبیند لحظه ای دامان زینب را

 

الهی تا نبیند آسمان کربلا بر نی

سرِ از تن جدای دلبر عطشان زینب را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج منصور ارضی

دانلود صوت شعر بانوای حاج میثم مطیعی

 

عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر، پشیمان تر از همه

از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه

یا که مرا مقابل این خوب ها بزن
یا که مرا ببخش نمایان تر از همه

از روی جهل، حال خوشی را که داشتم
بر معصیت فروختم ارزان تر از همه

وقتی سلاح اشکِ مرا غفلتم گرفت
ماندم میان معرکه حیران تر از همه

غیر از تو ای کریم کسی می خرد مگر؟!
آن را که بی بها شد و ویران تر از همه

من ناامید نیستم از لطف و رحمتت
هستم اگر چه بی سر و سامان تر از همه

خواهی گرفت روز حساب و کتاب خلق
بر نوکران فاطمه آسان تر از همه

دلبسته ام به لطف کریمان، در این میان
بر رحمت حسین فراوان تر از همه

بالای تل زینبیه آه می کشید
اُخت الحسین پاره گریبان تر از همه

بر نیزه تکیه داد ولی باز نیزه خورد
شاهی که بود زخمی و عطشان تر از همه

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۱۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج سیدرضا نریمانی

از بس گناه بر دل خود بار می کنم

خود را میان نفس گرفتار می کنم

 

پل های بازگشت خودم را شکسته ام

دارم علیه خویش فقط کار می کنم

 

قلبی که جایگاه تو و اهل بیت توست

در حیرتم چگونه لجن زار می کنم؟!

 

تو عاشقانه حاجت من را نمی دهی

من جاهلانه این همه اصرار می کنم

 

من بنده ی توام، چه کنم؟! "دوست دارمت"

باشد بزن... دومرتبه تکرار می کنم

 

دنیا نشد ببینمش اما به روز حشر

سجده به پای حیدر کرار می کنم

 

تشنه شدن بهانه ی ذکر مصیبت است

یاد حسین لحظه ی افطار می کنم

 

یاد مدافعان حرم آه می کشم

گریه به یاد زینب و بازار می کنم

 

اصلا کسی به عمه ی ما ناسزا نگفت

سیلی به او زدند؟! نه... انکار می کنم

 

دست خودم که نیست، فقط داد می زنم

وقتی که یاد مجلس اغیار می کنم

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۴
عبدالرقیه

بر ماه شب نیمه ی این میکده سوگند

مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند

 

خورده دلم از صبح همان روز نخستین

با مهر تو ای دست گل فاطمه پیوند

 

در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت

گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند

 

هر گوشه ای از نام تو حاجات گرفتند

از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند

 

حاتم که زبانزد شده در جود و سخاوت

یک عمر، بساطش به در خانه ات افکند

 

در بند توام، عبد توام، نام تو بردم

کوه گنهم را به تو بخشید خداوند

 

حکاک ازل شیر اُحد، نام حسن را

با خط خوشش سر در تالار دلم کند

 

تو زندگی ات خرج فقیران شده عمری

هر سائل محزون به کنارت شده خرسند

 

آن شامی بد خُلق هم از سوی تو حتی

چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند

 

در آرزوی وصف تو مردند هزاران

تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند

 

هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت

جبریلِ امین دود کند بهر تو اسپند

 

جنگیدن قاسم همه اش از جمل توست

مردانگی ات خوب رسیده است به فرزند

 

"یا فاطمه" را یاد غمت، خیل شهیدان

با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند

 

آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر

گریان شده ایم از غم این واقعه هر چند...

 

هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته

آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند

 محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۶ ، ۰۳:۵۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

 

آمدم درمانده و تنها، جوابم را بده

جان بی بی حضرت زهرا، جوابم را بده

 

من که می دانم چه کردم این همه رسوا شدم

روسیاهم ای خدا اما جوابم را بده

 

بر نگردان روی خود را از غلام خسته ات

یک نگاهی کن مرا مولا جوابم را بده

 

تو نخواهی این همه شب زنده داری را چه سود؟!

تا دل من هم شود احیا جوابم را بده

 

دست خالی رد نکن من را زکویت ای کریم

بی نوایم، سائلم، آقا جوابم را بده

 

گرچه عمری شد سیه پرونده ی اعمال من

بر سخایت بسته ام دل را، جوابم را بده

 

رو مگردان این قدر از این زمین خورده، بس است

یا بزن من را و رد کن یا جوابم را بده

 

"گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد"

ای عموی خیمه ها، سقا جوابم را بده

 

دختری با گریه در کنج خرابه ناله زد

ای فدایت دخترت، بابا جوابم را بده

 

فائزه سادات معززی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۴۰
عبدالرقیه

دلم شکسته چگونه سفر کنم بی تو؟!

چگونه شام غمم را سحر کنم بی تو؟!

 

بگو چگونه روم از حریم دلبازت؟!

چگونه در وطن خویش سر کنم بی تو؟!

 

صدای سوت قطار و غروب و دلتنگی

به عکس های حریمت نظر کنم بی تو

 

دوباره ساعت هشت و پرِ شکسته ی من

چه خاک بر سر این بال و پر کنم بی تو؟!

 

نشسته ام سر سجاده ام که با گریه

شکایت از جگر شعله ور کنم بی تو

 

تو ضامنم شدی و از سخاوت و کرمت

تمام اهل جهان را خبر کنم بی تو

 

کنار قبر من بی نوا بیا آقا

رئوفِ آل عبا، بد ضرر کنم بی تو

 

فائزه سادات معززی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۶
عبدالرقیه

گرفته داغ هجرانت از این پیکر توانم را

شکسته بی تو بودن بندبند استخوانم را

 

نمیدانم چه خواهد شد پس از این غصه ی هجران

برایت قصه ها دارم شنیدی داستانم را؟

 

به هرسویی که می گردم نمی یابم نشانت را

کسی این جا نمی بیند عزیز مهربانم را

 

من آن عبد سیه رو و گدای درگهت هستم

تو مولایی تو می دانی دعاهای نهانم را

 

تویی یوسف و من چشم انتظار چشم های تو

منم یعقوب در کنعان نمی یابم جهانم را

 

شبیه رود جاری نیست یک لحظه نگاهی کن

که رودش می کنی با دیده هایت دیدگانم را

فائزه سادات معززی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۱۶:۳۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا ام المومنین خدیجه

 

سرداری دنیا و عقبا با خدیجه است

در روز محشر شافع کبری خدیجه است

 

کوری چشمان دو فرزند سقیفه

حقا که ام المومنینِ ما خدیجه است

 

مهدی علی قاسمی

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۳۲
مهدی علی قاسمی