چه کرده بود مگر زهر با اباالهادی
که میزد از عطشش دست و پا اباالهادی
میان حجره، پر از درد بود و شد بی تاب
ز بس که با جگر سوخته صدا زد آب
همین که تشنگی اش در حرم مضاعف شد
تسلیِ دلش آوای خنده و دف شد
کسی به خواندنِ ذکری، بر او نشد تسکین
کسی نخواند کنارش دو آیه از یس
بها و ارزش خورشید را ندانستند
زدند و هلهله کردند تا توانستند
شبیه او احدی هم بلا کشیده نشد
وصیتش وسط هلهله شنیده نشد
دوا نداشت مصیبات بی شمار دلش
نداشت خواهری اصلا شود قرار دلش
همین که ریخت زمین آب، داغش افزون شد
چقدر حضرت ابن الرضا دلش خون شد
غمش ستون سماوات را تکان می داد
ز بس که تشنه، شبیه حسین جان می داد
اسیرِ شانه ی چندین غلام شد بدنش
کشان کشان به سوی پشت بام، رفت تنش
چه آمده به سر پیکرش، زبانم لال
مگر که خورده به تیزی، سرش زبانم لال
سه روز مانده تنش روی بام اما باز
نکرد نیزه و شمشیر سینه اش را باز
کبوتران خراسان به محضرش رفتند
برای عرض ادب سوی پیکرش رفتند
زدند جای جسارت، به سینه، سنگش را
که زیر و رو نکند آفتاب، رنگش را
امان ز کرب و بلا و امان ز روز حسین
امان از آن تن عریان و سینه سوز حسین
چه داغ ها که نصیب عزیز زینب شد
تن حسین، پر از رد نعل مرکب شد
گواه این سخنم شخص حضرت زهراست
فقط حسین در عالم مُقطع الاعضاست
محمد جواد شیرازی