سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۱۶۲ مطلب با موضوع «ج/ اشعار مناجات با امام زمان» ثبت شده است

السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه

 

دل شده بی قرارِ چشم ترم

اشک باشد عیارِ چشم ترم

شد خزان روزگارِ چشم ترم

تا بیاید نگارِ چشم ترم

 

برترین مستحب دعای فرج

خوانده ام روز و شب دعای فرج

گرچه شد ذکر لب دعای فرج

گریه ام شد شعار چشم ترم

 

هست دنیا برای من محبَس

طعنه خوردم ز هر کس و ناکس

خسته گردید جمعه ها از بس...

...که گرفت استخاره چشم ترم

 

تا نمردم بیا عنایت کن

این گدا را خودت هدایت کن

اصلا امشب مرا فدایت کن

بنشین در کنارِ چشم ترم

 

برسان بر گدا وصالت را

نبر از خاطرم خیالت را

گل نرگس بگو جمالت را...

...کی کند پس نظاره چشم ترم؟

 

من اسیر و فقیر یک نظرت

نام من را ببر تو در سحرت

یا ابانا فدای چشم ترت...

..‌.چشم من، چشمه سار چشم ترم

 

ای نگارم! چرا نمی آیی؟

شهریارم! چرا نمی آیی؟

بی قرارم، چرا نمی آیی؟

کی میایی بهارِ چشم ترم؟

 

آخرش من تو را نمی بینم

«فتصدّق» ببین که مسکینم

بعد مرگم بیا به بالینم

فاتحه خوان نثارِ چشم ترم

 

مادرت پشت در تو را می خواند

عرش حق را صدای او گریاند

سوز صوتش دل مرا لرزاند

روضه خوان شد دوباره چشم ترم

 

 

مهدی علی قاسمی

۹۴/۱۱/۹

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۸
مهدی علی قاسمی

مناجات با امام زمان

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

فانی ام... آغاز و پایانی ندارم جز خودت

غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت

 

سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات

از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت

 

باز هم دارم غزل ها را بهانه می کنم

قصدی از شعر و غزل خوانی ندارم جز خودت

 

هر کسی که دل به او بستم دلم را زد شکست

با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت

 

یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود

در خراب آبادِ دل، بانی ندارم جز خودت

 

چاره ای کن، غفلتم از تو جدایم کرده است

چاره ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت

 

تا به کی باید باید تو را این قوم انکارت کنند؟

مثل یعقوبم که برهانی ندارم جز خودت

 

پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم

بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت

 

از گناهانم پشیمانم، نگاهم کن کریم

 مقصدی از این پشیمانی ندارم جز خودت

 

بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش

فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت

 

در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن

خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت

 

آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است

همسفر در تا کوی جانانی ندارم جز خودت

 

مادرت در پشت در فرمود مهدی جان بیا...

...منتقم بر زخم پنهانی ندارم جز خودت

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۱۶
عبدالرقیه

ای کاش که آه دلم این بار بگیرد

من منتظرم دست مرا یار بگیرد

 

تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد

درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد

 

در هجر رخش سیل ز چشمم شده جاری

عاشق شده ام عاشق و مجنون نگاری

 

قلبم به خدا خون شده از دست زمانه

دل بهر وصال تو گرفته است بهانه

 

دنبال تو گشتم همه جا خانه به خانه

در ارض و سما هست ز روی تو نشانه

 

یک گوشه ی چشمی به من بی سروپا کن

از بار گنه نوکر خود را تو رها کن

 

بستند دلم را به سر طره ی مویت

هر چند دویدم نرسیدم سر کویت 

 

ولله منم تشنه ی یک جرعه سبویت

با بار گنه دور شدم از مه رویت

 

من منتظرم تا ز رخت پرده بر افتد

دیوانه شوم گر به رخت یک نظر افتد

 

سرمایه ز کف دادم و عشق تو خریدم

افسوس که روی تو به این دیده ندیدم

 

هرچند دویدم به وصالت نرسیدم

تنها صفت وصف تو ای یار شنیدم

 

تا زنده ام ای دوست به من هم نظری کن

مُردم اگر از سوی مزارم گذری کن

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۲
مجتبی قاسمی

السلام علیک یا صاحب الزمان

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج محمد طاهری

 

یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست

خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست

 

تو دعامان می کنی،ما بی محلی می کنیم

هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست

 

بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است

من که عاشق نیستم،وقتی که حالم زار نیست

 

آخرش می میرم و رویت ندیده می روم

ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست

 

زحمتت دادم،برایت درد سر بودم ببخش

در میان نوکرانت مثل من سربار نیست

 

باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین

توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست

 

من فقیر و رو سیاهم،بی نوایم…بی کسم

هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست

 

این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن

بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست

 

دست من در محضرت خالی است می دانم ولی

مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست

 

من که سر تا پا گناهم….غیر گریه بر حسین

مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست

 

زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ

یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست

 

بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا

جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست

 

مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام

قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۴
علی سپهری

صاحبا یک نظری کن به گدا عیبی نیست 

رحم بر اشک دو چشم فقرا عیبی نیست

 

دل ویرانه ی ما و نظر لطف شما

نظرت گر برسد بر دل ما عیبی نیست

 

کوری من اثر بردگی شیطان است

چشم بیمار بگیرد چو شفا عیبی نیست

 

"روزها فکر من این است و همه شب سخنم"

من ندیدم رخ محبوب... چرا عیبی نیست؟!

 

حال افتاده ام از پا...به تو رو آوردم

تو بگیری ز کرم، دستِ مرا عیبی نیست

 

بارها اشک تو از فعل بدم جاری شد

گر بمیرم ز غم اشک شما عیبی نیست

 

درکثافات عمل غرق شدم کاری کن

دست خود را تو بگیری به دعا عیبی نیست

 

ما که مردیم و ندیدیم جمالت آقا

ما شنیدیم فقط وصف تو را یا مولا

 

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۵۱
مجتبی قاسمی

حسرت روز و شبم روی شما را دیدن

چند دوری به مدارِ سرتان چرخیدن

وسط گریه ی این وصل کمی خندیدن

پوزه را بر سر خاک قدمت مالیدن

 

چه شود اینکه گدا هم به نوایی برسد؟!

به روی صورت ما زلف رهایی برسد

 

اینکه یک عمر نبینم رخ یارم سخت است

بی خبر بودنِ از حال نگارم سخت است

سر روی زانوی غربت بگذارم سخت است

جز تو مردم بنشینند کنارم سخت است

 

یا که می میرم و جسم و کفنم میپوسد

یا که روزی لب من پای تو را میبوسد

 

آشنای دل ویرانه ی من تنها تو

پس مصفی شدن کلبه ی این دل با تو

دل نبستم به کسی جان خودم الا تو

سائلم...بی سرو پایم به خدا اما تو

 

شهریاری و فقط "عادتکم احسان" است

شرح این جمله خودش چند سری دیوان است

 

ای که دریای کرم، معدن حکمت هستی

صاحب تیغ دوسر صاحب شوکت هستی

دو جهان واسطه ی بارش رحمت هستی

در سیاهی زمان راه سعادت هستی

 

 راه گم کرده ام ای شاه بیا کاری کن

من پناهنده شدم... باز مرا یاری کن

 

به رسولی که شد از غصه لبالب سوگند

به نواهای علی در دل هرشب سوگند

به قد فاطمه که گشت مورّب سوگند

به پریشانی و حیرانی زینب سوگند

 

منجی آخر هر بی سر و سامان برگرد

یوسف فاطمه بر مردم کنعان برگرد

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۹/۲۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۸
عبدالرقیه

کاسه ی صبرم دگر لبریز شد آقا کجاست؟

این بهار زندگی پاییز شد آقا کجاست؟

 

سالها دنبال ذکری خاص گشتیم آخرش...

...بهر بیماری ما تجویز شد: آقا کجاست؟

 

بُرده داغ هجر او من را به کنج خانه ام

کار من از این و آن پرهیز شد آقا کجاست؟

 

آنکسی که لطف او بر این دلم تابید و بعد...

...با نگاهش بنده ی ناچیز شد آقا ، کجاست؟

 

عصر غیبت در قنوت وتر جای ذکرها

بر لب هر عاشق شب خیز شد : آقا کجاست؟

 

عده ای در آخر هفته پیِ خوشحالی اند

جمعه ها برما چه حزن انگیز شد ، آقا کجاست؟

 

بسکه دم از او زدم این دل گرفته بوی او

سر درِ ویرانِ دل،  آویز شد : آقا کجاست؟

 

مثل او وقتی که خواندم روضه ی شیب الخضیب

این زمینِ قلب ، حاصلخیز شد، آقا کجاست؟

 

تا که زهرا پشت در فرمود مهدی جان بیا

ذکر دیوار و در و قرنیز شد: آقا کجاست؟

 

#مهدی_علی_قاسمی 

۹۴/۵/۲۳

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۱۲
مهدی علی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج سید مهدی میرداماد

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی مختاری

 

آمده ماه خدا، حضرت دلدار بیا

از پسِ پرده ، گل حیدر کرار بیا

 

بی تو اصلا به مناجات صفا نیست که نیست

شده دیوارِ غمت بر سرم آوار، بیا

 

بی تو ای دوست چه خاکی به سرم ریخته شد

غصه ها در دل من گشته تلنبار بیا

 

آخر این نفس ، مرا از تو جدا کرد ولی

آمدم توبه کنم محضر غفّار بیا

 

رمضان آمده و چشم به راهت هستم

ای پناه دل این عبد گنهکار بیا

 

چقدَر خیر رسیده است به من از کرمت

چقدَر من شده ام بر تو بدهکار ، بیا

 

ترس دارم که نیایی و بمیرم آخر

لااقل لحظه ی مردن پی دیدار بیا

 

کاش می شد که قدم رنجه کنی مجلس ما

قَسَمت می دهم آقا به علمدار بیا

 

مادرت منتظر آمدنت هست هنوز

ناله ی فاطمه بین درودیوار:بیا

 

روز ها یاد لب جد غریبت هستم

نام او شد به لبم تا دمِ افطار بیا

 

نازدانه به لب تشنه ندا سر می داد

ای عمو دوری تو کرده مرا زار بیا

 

غیرت الله خبر داشته ای بی تو چه شد؟

دشمنت برد مرا بر سر بازار بیا

 

ای عمو خوب ببین صورت من را که شده است

چشمم از ضربه ی سیلی عدو تار بیا

 

مهدی علی قاسمی ۹۴/۳/۲۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۳
مهدی علی قاسمی

دانلود صوت این شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی 

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

دانلود فایل تصویری حاج عبدالرضا هلالی

دانلود فایل صوتی شعر با نوای حاج مهدی اکبری

 

 

هرچه بد تا می کنم با من مدارا می کنی

 از سر لطف و کرم با بی حیا تا می کنی

 

حاجتم را می دهی تا من تقاضا می کنم

دردهایم را خودت فوراً مداوا می‌کنی

 

پیش چشمان همه داری بزرگم می کنی

آبرویت را دوباره خرجِ رسوا می کنی

 

پرده پوشی می کنی و باز عصیان می کنم

هر که بویی می برد فی الفور حاشا می کنی

 

صبح تا شب این همه بد می کنم اما چرا

کار خوبم را فقط در بوق و کرنا می کنی؟!

 

سعی کردم تا گناهم را نبیند عابری

غافل از اینکه مرا داری تماشا می کنی

 

از "جمودُ العینِ" خود تا که شکایت می کنم...

...خشکیِ این چشمه را هربار دریا می کنی

 

یاد کن آلوده را یابن الحسن از بابِ لطف

در قنوت نیمه شب با رب که نجوا می کنی...

 

...یا زمانی که میان روضه های مادرت

 گریه بر درد و مصیبت های زهرا می کنی

 

*****

 

دوستانِ من همه کرب و بلا را دیده اند

نوبت من که شده، امروز و فردا می کنی

 

کربلا میخواهم آقا التماست می کنم

گریه دارم می کنم... داری تماشا می کنی؟!

 

آخرش هم ضامنم سلطان مشهد می شود

بعد از آن برگِ براتم را تو امضا می کنی

محمد جواد شیرازی 93/12/23

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۲۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمود عیدانیان

 

لطفت دوباره حال مرا رو به راه کرد

رحمی به حال این دل بی سرپناه کرد

 

این دوریِ مسیر دلم از دل شما

دیدی چطور روز و شبم را تباه کرد؟

 

دنبالِ نفس رفتن من آخرش مرا...

...در دیدگانِ فاطمیت روسیاه کرد

 

از روز اولی که وجود آمدم خدا

من را غلام زاد و تو را پادشاه کرد

 

صاحب زمان شدی تو و رحمت به مادرت

من را اسیر کوی تو با یک نگاه کرد

 

در بین عشق های نهفته در این جهان

هرکس که عاشق تو نشد اشتباه کرد

 

آقا دلم خوش است که حال بد مرا 

این روضه های مادرتان رو به راه کرد

 

ضربِ غلاف خصم سبب شد، شبانه روز

مادر درون خانه فقط آه... آه...کرد

 

تنها سپاهِ شیر خدا رفت و بعد از آن

مرد حنین را به خدا بی سپاه کرد

 

بعد از شبی که فاطمه اش را کفن نمود

مولا تمام درد و دلش را به چاه کرد

 

#مهدی_علی_قاسمی - ۹۳/۱۲/۷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۴۵
مهدی علی قاسمی

دست های خالی از ما و عطایش با شما
آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما

 

عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند
شاعری کردن ز ما، زلف رهایش با شما

 

از ازل تا روز آخر پای پرچم ماندنم‌...
...ابتدایش با شما بود انتهایش با شما

 

سینه شد ملک شما یابن الحسن، آباد کن
سرزمین دل زِ ما، طرحِ بنایش با شما

 

بین ما و بین رب پرده دری هایی شده
رَبَّنا گفتن ز ما، إغْفِرْ لَنایش با شما

 

بی رضایت توبه های هیچ کس مقبول نیست
آه از ما، توبه از ما و رضایش با شما

 

اذن گریه کردن بر فاطمه با مجتباست
روزی سینه زنی در روضه هایش با شما

 

همسرش را زد ولی تکلیف حیدر صبر بود
پس جزای سیلی و نارِ جفایش با شما

 

جان فدا کردن میان لشکرت با نوکران
بستن سربند زرد مرتضایش با شما

محمد جواد شیرازی - 11/93 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۰۰
عبدالرقیه

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذی ضَمِنَه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

 

این دل آلوده ام دلبر نمی خواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمی خواهد مگر؟!

 

بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمی خواهد مگر؟!

 

غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ
چاره ای این دردِ زجر آور نمی خواهد مگر؟!

 

راه گم کردم بیا یابن الحسن دستم بگیر
ظلمتِ این سینه پیغمبر نمی خواهد مگر؟!

 

چند وقتی می شود از زندگی سیرم دگر
نوکرت چیزی ز تو دیگر نمی خواهد، مگر_

 

_روزیِ یک بار روضه در شبِ جمعه حرم
من یقین دارم‌‌‌... دعا باور نمی خواهد مگر؟!

 

" إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ..." 1 یعنی دل آلوده ام...
...شعله ای در زیر خاکستر نمی خواهد مگر؟!

 

خواستم گریه کنم فرمود: "...فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ ..."2
گریه بر ارباب، چشمِ تر نمی خواهد مگر؟!

 

مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا
گفت: این پیکر، کفن آخر نمی خواهد مگر؟!

 

دست بردار از سرش ای ساربانِ بی وفا
یک سؤال...ارباب انگشتر نمی خواهد مگر؟!

 

گوشوار دخترش بردید؟! باشد... بس کنید
دخترِ سبط النبی معجر نمی خواهد مگر؟!

 

 

علی سپهری، محمد جواد شیرازی

11/93

 

 

1- قال رسول الله (ع) :« إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةٌ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً »(مستدرک الوسائل، ج 10ص 318) 

 

2- امام رضا (ع): یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. (بحار الانوار، جلد44،‌ص286؛ امالی شیخ صدوق، ص130؛ عیون اخبار الرضا ج1، ص299 و ...)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۴۰
عبدالرقیه