برخیز و بیا بر در میخانه ی عباس
جامِ مِی عشاق پر از باده ی ناب است
این مستی بی سابقه تقصیر شراب است
هر کس که خمار است و پریشان و خراب است
بر او ز دل میکده اینگونه خطاب است :
برخیز و بیا بر در میخانه ی عباس
مِی سر کش و عاشق شو و دیوانه ی عباس
از عرش هوادار حسین آمده دنیا
سقا و علمدار حسین آمده دنیا
عباس به دیدار حسین آمده دنیا
می گفت علی یار حسین آمده دنیا
او حیدر ثانی و سپهدار حسین است
صاحب علم و ساقی و سردار حسین است
بر عرش برین حضرت عباس نگین است
نامش همه جا زمزمه ی اهل یقین است
دریای ادب بود و دلیلش فقط این است :
اول پسر و شیر یل اُم بنین است
مادر پدر و هستی نوکر به فدایش
ای کاش شود جان من آخر به فدایش
جز ساقی لب تشنه که دلدار ندارم !
جز حضرت عباس خریدار ندارم
" گیرم بخرندم به کسی کار ندارم "
از نوکری درگه او عار ندارم
من کلب سرای حرمش بوده و هستم
محتاج عطا و کرمش بوده و هستم
باز این دل من پر زده تا صحن و سرایش
جانم به فدای سحر کرب و بلایش
ای کاش که آقا بگذارد که گدایش
یک شب بشود زائر ایوان طلایش
تا حشر گرفتار علمدار حسینیم
دلسوخته از دوری بین الحرمینیم
علی سپهری