شش ماهه ای که یاس رخش را جنان نداشت
شش ماهه ای که یاس رخش را جنان نداشت
در روی زرد خود، اثری جز خزان نداشت
دیگر توان گریه و چرخاندن زبان...
با حال التماس به دور دهان نداشت
کارش تمام بود، نفس سخت می کشید
اصلا برای پر زدنش هم توان نداشت
اول کمی گرفت صدایش ولی سپس
حتی از آن صدای گرفته، نشان نداشت
وای از رباب، بس که خجالت کشیده بود
روی نگاه کردنِ بر بانوان نداشت
آمد حسین و با عجله رفت خیمه گاه
خیلی برای حفظِ رضیعش، زمان نداشت
نفرین به آسمان که خساست به خرج داد
یک جرعه آب بهر علی، آسمان نداشت؟!
حجم گلوی کوچک اصغر، تحملِ...
تیر بزرگ حرمله را بی گمان نداشت
زد باشتاب، حرمله تیر سه شعبه را
بر شیرخواره ای که زبان بیان نداشت
پاشیده شد گلوی علی، ذبح شد سرش
دنیا چنین مصیبت و داغی گران نداشت
لبخند زد به روی پدر، پر کشید و رفت
دیگر حسین در بدن خویش، جان نداشت
آغاز شد مصیبت حیرانی حسین
این کشتی شکسته دگر بادبان نداشت
ای کاش شام روز دهم، دست کم رباب...
چشمی به سوی رأس علی بر سنان نداشت
شد هم نشین و سوخته ی نور آفتاب
دیگر رباب، هیچ کجا سایه بان نداشت
محمد جواد شیرازی