سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷۱۸ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا :: 6- محمد جواد شیرازی» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

مراسم دعای کمیل حرم سیدالکریم علیه ااسلام_ محرم ۹۵

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی_ شب ۳ محرم ۹۶

 

آمدی با سر آمدی... چه کنم؟!

بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

 

هر دو دستم شکسته اما تو

با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

 

بس که دیروز خیزران خوردی

با لب پر پر آمدی، چه کنم؟!

 

از جراحات حنجرت پیداست

از نوک نی در آمدی... چه کنم؟!

 

چشم من تار و بسته شد، حالا...

... دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!

 

گیسویم درهم است... می بخشی؟

سرزده آخر آمدی چه کنم؟!

 

 بگذریم از خودت بگو بابا

از خودت، از غروب عاشورا

 

 

تیر و شمشیر از این و آن خوردی

از زمین و از آسمان خوردی

 

آیه خواندی برایشان اما

سنگ از قوم بد دهان خوردی

 

خاطرم مانده عصر عاشورا

نیزه ای را که از سنان خوردی

 

دم مغرب به ما جسارت شد

بر زمین لحظه ی اذان خوردی

 

چقدر ضربه، بی امان خوردم

چقدر ضربه، بی امان خوردی

 

دشمنت تا مرا بلندم کرد

زیر خنجر تکان تکان خوردی

 

بگذریم از خودت نمی گویی

حال من را چرا نمی جویی؟!

 

 

له شدم مثل یاسِ پژمرده

صورتم شد کبود و خون مرده

 

مثل مادربزرگ خود زهرا

بازویم را غلاف آزرده

 

این زبانم ز بس که می گیرد

آبروی مرا پدر برده

 

دختری از خرابه رد می شد

گفت با خنده: این لگد خورده

 

به لباسم چقدر خندیدند

به غرورم چقدر برخورده

 

بی خیال ای پدر کسی اصلا

دخترت را کنیز نشمرده

 

مثل سابق برات می ارزم؟!

بغلم کن ببین چه می لرزم

 

 

شب وصلم عجب خجسته شده

نافله خواندنم نشسته شده

 

دیدی آخر تو را بغل کردم

با همین بازوی شکسته شده

 

خواهشی می کنم، به همراهت

دخترت را ببر که خسته شده

 

بی هوا روی خاک می افتم

بند بند تنم گسسته شده

 

باز لاله... دوباره پهلویم...

بس که این زخم باز و بسته شده

 

دخترت خسته است از این مردم

بس که تحقیر و سرشکسته شده

 

خسته ام بس که دردسر دارم

من فقط حاجت سفر دارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی 

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی علی قاسمی در نجف اشرف، حرم امیرالمؤمنین علیه السلام_ اربعین 96

پنهان کنم چگونه هویدایی تو را

یا بین سینه شرح دل آرایی تو را

 

ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام

تا رو کنم حکایت لیلایی تو را

 

نفسی لک الوقاء... به عالم نمی دهم

بنده شدن به درگه مولایی تو را

 

خیلی دعا برای دلم کرده ای ولی

خیلی شکسته ام دل زهرایی تو را

 

در غفلت زمانه فراموش کرده ام

درد غریبی و غم تنهایی تو را

 

باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟

باید چه کرد این همه آقایی تو را؟

 

دل مرده ام ولی به حسینیه آمدم

تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را

 

با گریه گفت زینب کبری، برادرم

 سنگی شکسته روی تماشایی تو را

 

دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید

برهم زده بلاغت و شیوایی تو را

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۶:۳۷
عبدالرقیه
 
من زینبم، مریم دخیل چادرم شد
در کسب رزق از آسمان ریزه خورم شد
عمری فقیر بخشش دست پُرم شد
خرج حمایت از ولی هر عنصرم شد
 
گرچه ز نسل یاسم و حساس هستم
در معرکه یک پارچه عباس هستم
 
من زیبنم، اسطوره ی سوز و گدازم
در نیمه شب ها عاشق راز و نیازم
حاجت دهد حتی نخ چادر نمازم
جوشن که می خوانم خدا با هر فرازم...
 
... می گوید این ناموس من فرزند زهراست
فخر تمام کائنات و عرش بالاست
 
در راه عشق دلبرم زهرا ترینم
هرچه بلا نازل شود از صابرینم
زاکیه ام، معصومه ام، اهل یقینم
من دختر حیدر امیرالمومنینم
 
فکری برای دفع هر نیرنگ کردم
با خطبه هایم مثل زهرا جنگ کردم
 
در شام و کوفه حرص دین خوردم برادر
کعب نی از شمر لعین خوردم برادر
از بام، سنگ آتشین خوردم برادر
با دست بسته بر زمین خوردم برادر
 
در هر کجا خوردم زمین، با اشک و با آه
زیر کتک گفتم فقط الحمدلله
 
اصلا که گفته کوچه ی اشرار رفتم
بی معجر و بی پوشیه بازار رفتم
باور نکن در مجلس اغیار رفتم
دیدی اگر در بزم مِی ناچار رفتم...
 
...می خواستم تا جامه ات را پس بگیرم
می خواستم عمامه ات را پس بگیرم
 
از بس که اهل غفلت و دنیا پرستند
این قوم با اوصاف ما بیگانه هستند
یک روز رأست را روی نیزه شکستند
روزی دگر نامردها بر شاخه بستند
 
خیلی برایت گریه کردم با رقیه
لعنت بر این دل سنگی آل امیه
 
طفلک رقیه پلک و ابرویش شکسته
سنجاقِ سر در لای گیسویش شکسته
اصلا خبر داری که بازویش شکسته
با ضرب پای زجر، پهلویش شکسته
 
از هر طرف پا می شود آخر می افتد
دستش شکسته غالبا با سر می افتد
 
سایه نشسته بر تنش مانند مادر
شد باغ لاله دامنش مانند مادر
خونی شده پیراهنش مانند مادر
شد نیمه کاره، دیدنش مانند مادر
 
بار سفر بسته پرستو زار و خسته
کنج خرابه ساکت و تنها نشسته
 
خیلی خسارت بین شهر شام دیدیم
معنای غربت بین شهر شام دیدیم
صدها مصیبت بین شهر شام‌ دیدیم
ما هتک حرمت بین شهر شام دیدیم
 
خیلی عوض شد قد و بالای رشیدم
از بس مصیبت های سنگینی چشیدم
 
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۰۷:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین

راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین

 

ما در کنار تو همه آسوده خاطریم

واضح ترین تجلی حِصن حَصین، حسین

 

هیئت اگر نبود بساط جنون نبود

روحی فداک... حضرت عشق آفرین، حسین

 

اول خدا برای تو روضه گرفته است

اول گریست بهر تو روح الامین حسین

 

ما نوکران مادر فضل و کرامتیم

ما را بخر به حرمت ام البنین حسین

 

محشر همه به دور شما سینه می زنیم

با این نوا و زمزمه ی دلنشین "حسین..."

 

بنده بدون گریه مقرب نمی شود

این نکته نزد ما شده عین الیقین حسین

 

یک سال می شود که به فکر زیارتیم

ما را به کربلا برسان اربعین حسین

 

عمری است آه ما همه از آه زینب است

در گوش ماست سوز ندایی حزین... "حسین..."

 

رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش

پرپر نزن... نکش بدنت را زمین، حسین

 

بالای نیزه رفتی و از حال رفته است

در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری شب ۴ رمضان ۹۷

تا اشک هست در بصرم گریه می کنم

با این توان مختصرم گریه می کنم

تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم

با خون مانده بر جگرم گریه می کنم

 

رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد

یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد

یا مادری که کودک شش ماهه می برد

با هر چه هست دور و برم گریه می کنم

 

روح صحیفه پر شده از گریه کردنم

خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم

گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم

بین نوافل سحرم گریه می کنم

 

از خنده های حرمله زجری کشیده ام

من که عقیله را سر بازار دیده ام

بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام

بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم

 

ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟

آتش میان زلف پریشان که دیده است؟

افتادن قطار اسیران که دیده است؟

عمری است با غم سفرم گریه می کنم

 

باید چه کرد بین گلو آه و ناله را

زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را

خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را

یاد رقیه با پسرم گریه می کنم

 

وقتی عقیله وارد بزم شراب شد

وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد

روی سرم تمام زمانه خراب شد

بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم

 

یادم نمی رود پدرم را پیاده بود

هر طور بود روی دو پا ایستاده بود

بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود

بر حال غربت پدرم گریه می کنم

 

عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود

خیلی غریب در ته گودال مانده بود

با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود

از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم

 

بالم زمان پا شدنم تیر می کشد

از داغ زهر کل تنم تیر می کشد

حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...

... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۳
عبدالرقیه

"خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین

غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین

 

عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند

سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین

 

یاد آقا نیستیم و غرق دنیا گشته ایم

زندگی های بدون رنگ و بو یعنی همین

 

واقعا بی یوسف زهرا همه آواره ایم

صبح تا شب گشتن ما کو به کو یعنی همین

 

مثل زهرا هرچه دارد وقف مردم می کند

" لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا ..." یعنی همین

 

تا ظهور دولتش پای ولایت مانده ایم

امنیت از فتنه های پیش رو یعنی همین

 

اشک روضه بر دل آلوده قیمت می دهد

این که شد بی آبرو با آبرو یعنی همین

 

بعد سقا حرمت قوم بنی هاشم شکست

در حقیقت داغ اصلی عمو یعنی همین

 

شیر، گهواره، علی اصغر، سرِ نیزه، عطش

یک رباب و این همه راز مگو یعنی همین

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

دیگر میان خیمه صفایی نمانده است

جز حال گریه حال و هوایی نمانده است

 

از صبح تا غروب صدایم گرفته است

دیگر برام سوز صدایی نمانده است

 

دار و ندار من همه با هم فدا شدند

دیگر برای خیمه فدایی نمانده است

 

درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم

قدم شکسته است... عصایی نمانده است

 

باید چه کرد با بدن پاره پاره ات

وقتی میان خیمه عبایی نمانده است

 

بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟!

در فکر غارت اند، حیایی نمانده است

 

از بس که تیرها بدنت را گرفته اند

یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است

 

اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم

دیگر عموی عقده گشایی نمانده است

 

عباس جان همیشه علمدار من شدی

هر کس شهید شد تو مددکار من شدی

 

***

 

با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟!

داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام

 

خسته شدم، سرم به خدا درد می کند

از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام

 

ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم

 تا علقمه خمیده خمیده دویده ام

 

خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم

تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام

 

مانند مصحف است دو دستت برای من

با احترام روی دو چشمم کشیده ام

 

دیگر نفس نمانده برایم بلند شو

رحمی نما به آه بریده بریده ام

 

خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو

با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام

 

قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن

مانند آب مشک تو من هم چکیده ام

 

تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟

آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟

 

***

 

ضرب عمود فرق سرت را شکافته

آثار سجده ی سحرت را شکافته

 

فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک

تیغی حسود بال و پرت را شکافته

 

آبی نخورده ای و همین با وفایی ات

لب های خشک و شعله ورت را شکافته

 

از خنده های حرمله معلوم می شود

تیرش نگاه چون قمرت را شکافته

 

دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد

از بس که تیرها کمرت را شکافته

 

تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است

دشمن اگر که مشک ترت را شکافته

 

ای وای از قساوت این نیزه دار پست

مابین خاک و خون جگرت را شکافته

 

این نور فاطمه است که در بین علقمه

گرد و غبار دور و برت را شکافته

 

شکر خدا که ام بنین علقمه نبود

بالا سرت کنار من و فاطمه نبود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی علی قاسمی

 

با وجود این همه رسوایی و خودخواهی ام

هم کنارم ماندی و هم می کنی همراهی ام

 

با خودم گفتم من آلوده را رد می کنی

ذوالکرم بودی و دیدم واقعا می خواهی ام

 

رحمت موصوله ات حتی به من هم می رسد

با وجود این همه کم کاری و کوتاهی ام

 

هر چه می گردم فقط حب تو پیدا می شود

بین اشعار و نماز و روزه و مداحی ام

 

گر به قول اهل غفلت روضه ها گمراهی است

تا خود محشر به دنبال همین گمراهی ام

 

 مادرت با خط زیبای خودش روز ازل

سر در این سینه ام حک کرده "ثاراللهی ام"

 

هر کسی در درگهت منصوب بر کاری شده

من سگ عباس، در دربار شاهنشاهی ام

 

با توکل بر خدا و با دعای مادرت

اربعین، سوی حرم پای پیاده راهی ام

 

در روایت آمده ماهی برایت گریه کرد

پس بدون اشک هایم پست تر از ماهی ام

 

من چه می فهمم چه آمد بر سرت در علقمه؟!

در بساط روضه ات در اوج نا آگاهی ام

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی تدینی

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم

از روسیاهی جرأت گفتن ندارم

 

از لطف زهرا مادرت بوده و گرنه

ظرفیت این عشق را قطعا ندارم

 

پیش خدای خود به یاد نوکرت باش

تو آبرو داری ولیکن من ندارم

 

دردسرت هستم ولی از خود مرانم

من که کسی را غیر تو اصلا ندارم

 

بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن

حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم

 

از آن شبی که آمدم کرب و بلایت

میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم

 

درس بزرگی را من از عابس گرفتم

مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم

 

عریان شدم تا که بدانی با تو هستم

حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم

 

دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم

من را ببخش امروز اگر شیون ندارم

 

تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش

زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب هفتم محرم ۹۷

آن قدر لب تشنه و معصوم بود

گریه هم می کرد نامفهوم بود

 

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت

استخوانش نرم مثل موم بود

 

مادرش از تشنگی شیری نداشت

در میان خیمه ها مغموم بود

 

جان به قربان غریبی حسین

از دو قطره آب هم محروم بود

 

آب را بستن به روی کودکان

در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!

 

شد از این کودک تلظی کردنش

سهم بابایی که خود مظلوم بود

 

با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن

در میان کفر هم مذموم بود

 

بین دستش یک طرف جسم علی

یک طرف هم صورت و حلقوم بود

 

گوش تا گوش علی پاشیده شد

چون به جرم عاشقی محکوم بود

 

**********

 

عصر عاشورا رسید و صحبت از

نبش قبر کودکی معصوم بود

 

پیش چشم مادرش رأس علی

لا به لای نیزه ها معلوم بود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
عبدالرقیه

ای زجر از شرم و حیا پرهیز کردی

دندان برای سهم ناحق تیز کردی

 

از بس مرا در پشت مرکب ها دواندی

عمر بهاری مرا پاییز کردی

 

 

آرامشِ راز و نیازم را گرفتی

بینایی چشمان بازم را گرفتی

 

من که به تو هر قدر زیور بود دادم

دیگر چرا چادرنمازم را گرفتی؟!

 

 

زنجیر را روی پرم نگذار بس کن

پا روی بال دیگرم نگذار بس کن

 

راحت شدی؟! بال و پرم از کار افتاد

دیگر برو سر به سرم نگذار بس کن

 

 

با ضربه ی سیلی دهانم را شکستی

ابروی زیبا و کمانم را شکستی

 

از هر طرف پا می شوم فورا میافتم

چون بندهای استخوانم را شکستی

 

 

درد عجیبی از شب غارت گرفتم

گفتم پدر... از کعب نی حاجت گرفتم

 

اصلا به آسانی نمی چرخد زبانم

شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم

 

 

دیگر توان پا شدن در پهلویم نیست

دیگر خبر از آبشار گیسویم نیست

 

آن قدر طعم ضربه سیلی چشیدم

از رنگ نیلی جای خالی بر رویم نیست

 

 

دامان خاکی خودم را می تکانم

شانه به موی درهم خود می رسانم

 

با گریه و بی تابی ام هر طور باشد

بابای خود را امشب این جا می کشانم

 

 

از بس کتک خوردم که دیگر جا ندارم

یک عضو سالم بین این اعضا ندارم

 

ای دختر شامی ببین بابایم آمد

ساکت شو و دیگر نگو بابا ندارم

 

 

خسته شدم از طعنه ها و سر به زیری

خسته شدم در کودکی از درد پیری

 

بابا اجازه هست سویت پر بگیرم

با این سر و رو دخترت را می پذیری؟!

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۰
عبدالرقیه

 

تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است

زیباترین نامِ در این عالم رقیه است

 

از فتنه های این زمانه در امانم

تا آن زمان که محور دینم رقیه است

 

مثل علی و فاطمه، مانند زینب

بر رازهای آسمان محرم رقیه است

 

آب دهانش برکت آب است و نور است

نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است

 

در عین وحدت کثرت از توحید دارد

هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است

 

هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟

گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است

 

اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست

روزی رسان حضرت مریم رقیه است

 

در وادی عشق و جنون تحقیق کردم

گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است

 

عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق

عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است

 

می بینی ای منکر قیامت که بیاید

رب تمام عالم و آدم رقیه است

 

مدیون او هستم اگر که گریه کردم

بانی اشک و رازق ماتم رقیه است

 

از این طرف بر زخم او مرهم حسین است

از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است

 

درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است

آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است

 

یک جمله می گویم برای روضه کافی است

تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

 

روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام

من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام

 

چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام

با امید نوکریِ در محرم زنده ام

 

کام من را مادرم با خاک تربت باز کرد

سال ها با تربت شاه دو عالم زنده ام

 

چای روضه، باطنا آب بقایم می شود

تا که می نوشم از این کوثر دمادم زنده ام

 

جامه های زینتی اصلا نمی خواهم، فقط

در لباس مشکی و شال عزایم زنده ام

 

در تعارض بین مرگ و زنده بودن مانده ام

در خیابان مرده ام، در زیر پرچم زنده ام

 

آمده ماه محرم محتشم می خوانم و

باز هم با مقتل ابن مقرم زنده ام

 

با لب تشنه میان قتلگاه افتاده بود

تا ابد با گریه بر این داغ اعظم زنده ام

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۷
عبدالرقیه

بی حیایی پیکر دین مرا فرسوده است

غفلت از صاحب زمان بر درد من افزوده است

 

از دل زهرایی آقا خجالت می کشم

آن قدر از معصیت کردن دلم آلوده است

 

چون توسل می کنم مادر مرا هم می خرد

بی توسل کردنم این توبه ها بیهوده است

 

من دلم گرم همین بازار عشق و عاشقی است

چون پیمبر بارها این جمله را فرموده است:

 

هر کسی غافل شد از قرآن و راه اهل بیت

راه را گم کرده و بی راهه را پیموده است

 

جان فدای شاه عطشانی که از روز ازل

وسعت رحمت میان روضه هایش بوده است

 

در عزایش هر کسی اندازه ی بال مگس

اشک ریزد، در قیامت راحت و آسوده است

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۴
عبدالرقیه

میان دلش هر که صافی ندارد

مصونیت از انحرافی ندارد

 

تعجب ندارد محب خلیفه

اگر مادرش هم عفافی ندارد

 

نگردید، غیر از علی جا ندارد

دلم حاجت موشکافی ندارد

 

بگو گرد کعبه به حاجی نچرخد

اگر دور حیدر طوافی ندارد

 

خود حق برایش گریبان دریده

مگر کنج کعبه شکافی ندارد؟!

 

سر کوی او گریه آورده تنها

گدایی که حتی کلافی ندارد

 

اگر ذوالفقارش به عاشق حرام است

چه بهتر که ابرو غلافی ندارد

 

به معراج ایوان طلا هر که رفته

از این درد دوری معافی ندارد

 

بیایم... نیایم... سراغم می آید

نیازی غنی بر تلافی ندارد

 

محب علی را به زهرا ببخشند

اگر هم عبادات کافی ندارد

 

به لبخند زهرا علی باورم شد

به عشق علی فاطمه مادرم شد

 

 

بخواهم نخواهم إلٰهم علی شد

ثوابم علی شد، گناهم علی شد

 

علی کعبه و مسجد و معبد من

کنشتم علی، خانقاهم علی شد

 

وجودم علی شد، سجودم علی شد

خودش شاهد است او، گواهم علی شد

 

شب من لبالب شد از نام حیدر

همین که سحر شد، پگاهم علی شد

 

چه در بین خنده، چه در بین گریه

همین خنده و اشک و آهم علی شد

 

زمین و زمانم، تمام جهانم

میان فلک، شمس و ماهم علی شد

 

چنان جلوه ی ذات حق شد که گویی

علی هم خدا شد، خدا هم علی شد

 

نه تنها زبانم، نه تنها بیانم

که حتی شکوه نگاهم علی شد

 

گدا بودم و همنشین گدا شد

رعیت شدم، پادشاهم علی شد

 

من افتاده بودم بدون پناهی

به دادم رسید و پناهم علی شد

 

پدر بود و با خود مرا آشنا کرد

زمان دعایش مرا هم دعا کرد

 

 

موحد دو دلبر نمی بیند اصلا

دو قبله... دو منبر... نمی بیند اصلا

 

هر آن کس که مست امیر عرب شد

کم از خیر مادر نمی بیند اصلا

 

کسی که دلش از محبت، حرم شد

دلش را مکدر نمی بیند اصلا

 

مشامی که بوی نجف را چشیده

صفایی به قمصر نمی بیند اصلا

 

دلم در نجف مانده و منزلی را

از این خانه بهتر نمی بیند اصلا

 

کسی که نگاهش به ایوان بیافتد

خودش را که دیگر نمی بیند اصلا

 

به چشم خدابینِ سلمان یقینا

علی را اباذر نمی بیند اصلا

 

زمین احد شاهد است این که احمد

از او با وفاتر نمی بیند اصلا

 

به جز مرتضی فاتح دیگری را

به خود باب خیبر نمی بیند اصلا

 

اگرچه فلان و فلانی گریزند

کسی پشت حیدر نمی بیند اصلا

 

ملائک تماشاگر یک جوان مرد

علی ضربه می زد، خدا کیف می کرد

 

 

به عشق علی مادرم داده شیرم

که باشم همیشه غلام امیرم

 

گرفت اختیار مرا و چه بهتر

که از مدح او تا ابد ناگزیرم

 

کجا قنبرم من؟ کجا بوذرم من؟

به دردش نخوردم، خودم می پذیرم

 

بهایی ندارم، خدایی ندارم

اگر دامن مرتضی را نگیرم

 

بدون ولایت نمی ارزد اصلا

ابوحمزه ها و دعای مجیرم

 

علی زیر و رو می کند هر چه کردم

ثواب قلیلم، گناه کثیرم

 

همیشه میان گذر می نشینم

بزرگی حقیرم، زلیخای پیرم

 

میان قنوتم دعا کردم امشب

شبی سوی ایوان بیافتد مسیرم

 

مرا قطعه ای از نجف می شناسند

چنان پر شده از محبت ضمیرم

 

پی انحراف سقیفه نرفتم

فقط پیرو ماجرای غدیرم

 

غدیر آمد و فکر من با علی شد

صد و ده نفس ذکر من یا علی شد

 

 

رسیده به گوشم صدای محرم

سیاهی خریدم برای محرم

 

هوای غریبی دلم را گرفته

هوای حسین و هوای محرم

 

دوباره به پا می شود جنت حق

به پا می شود خیمه های محرم

 

فدای شهیدی که با خون پاکش

بنا کرده دانش سرای محرم

 

من از کودکی نوکر این سرایم

خصوصا میان عزای محرم

 

به سینه زدم، سینه ام را تکاندم

شدم عاشق و مبتلای محرم

 

کمی از کرامات شاه غدیر است

اگر که شدم آشنای محرم

 

سرم را روی زانویم می گذارم

که اشکی بریزم سوای محرم

 

جگر گوشه ی مصطفی و علی بود

عزیزی که شد سرجدای محرم

 

بماند درون دلم روضه هایم

بماند همان ابتدای محرم

 

خدایا مرا تا محرم نگهدار

مرا تا ابد زیر پرچم نگهدار

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۱۸
عبدالرقیه

از لسان جناب مسلم بن عقیل علیه السلام:

 

سالار کاروان پر از یاسمن، حسین

جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین

برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین

 

کم در میان کوفه عذابم نداده اند

با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند

از بس که بین کوچه جوابم نداده اند

دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین

 

با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند

دندان و کام شعله ورم را شکسته اند

از پشت بام فرق سرم را شکسته اند

نامردی است مسلک شان غالبا حسین

 

شام بلند غفلت شان سر نمی شود

چیزی برایشان زر و زیور نمی شود

این جا دلی برای تو مضطر نمی شود

برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین

 

دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان

از کوچه های خاکی و باریک کوفیان

جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان

چون می درند از بدنت پیرهن حسین

 

باید نظر به قامت آب آورت کنی

فکری برای تشنگی اصغرت کنی

قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی

شاه غریب گشته و دور از وطن حسین

 

این جا نمک به زخم عزادار می زنند

زن را برای درهم و دینار می زنند

طفل اسیر را سر بازار می زنند

غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین

 

می ترسم این که بین بیابان رها شوی

بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی

غارت شوی و با تن عریان رها شوی

برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین

 

ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود

یا از فراز نیزه سری واژگون شود

گودال قتلگاه اگر غرق خون شود

ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود کریمی ۹۷

 

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام

بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام

 

از غروب روز عاشورای سال شصت و یک

بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام

 

حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا

عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام

 

در منا آب گوارا دست زائر ها دهید

حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام

 

زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟!

من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام

 

شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام

بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام

 

خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست

مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام

 

کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام

یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام

 

آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام

آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام

 

چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است

آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام

 

خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت

خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام

 

یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من

عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام

 

با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ...

عمه ی هم بازی ام را کنج ویران دیده ام

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۳۳
عبدالرقیه

یا جواد الائمه 

بر شعله ی جگر، نم باران می آورند

باران نبود، دیده ی گریان می آورند

 

با هلهله کنار حرم دف نمی زنند

در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند

 

فکری برای غربت یوسف نمی کنند

این جا به تشنه آب تعارف نمی کنند

 

***

 

دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است

مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است

 

تا این که چنگ بر جگر خاک می کشی

رخت سیاه بر سر افلاک می کشی

 

حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن

نفرین به دومی کن و مُشتی زمین بزن

 

خاکی شده تمام عبایت بلند شو

هر طور هست روی دو پایت بلند شو

 

در آسمان چشم یتیمان قمر بمان

ابن الرضا... بیا و کمی بیشتر بمان

 

رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد

از سرفه کردنت دل عالم کباب شد

 

 خون جگر به دامن زهرایی ات نریز

ساعات آخر است کمی صبر کن عزیز

 

این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش

حالا که می پری، پر خود را زمین نکش

 

***

 

خنده بس است در وسط خانه بس کنید

افتاده بین حجره غریبانه بس کنید

 

ای حامل امام به قدش نظاره کن

پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن

 

تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن

در بین راه پله کمی احتیاط کن

 

دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام

او را رها کن و برو از روی پشت بام

 

***

 

این پشت بام از ته گودال بهتر است

در زیر سایه بانِ هزاران کبوتر است

 

از روی پشت بام کسی رد نمی شود

یا این که لااقل فرسی رد نمی شود

 

رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد

با ضربه ی دوازدهم آشنا نشد

 

این جا کسی برای اسیری نمی رود

جسم امام بین حصیری نمی رود

 

این جا کسی به خاطر غارت گذر نکرد

نیت برای بردن شال کمر نکرد

 

یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد

داغی شبیه غارت خون خدا نشد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

عاقبت روزی ذبیح ذوالفقارت می شوم

یا شکارم می کنی یا خود شکارت می شوم

 

افضل الاوقات من وقت به یادت بودن است

لحظه ای که واقعا دلْ بی قرارت می شوم

 

بی پناه افتاده ام، آیا پناهم می دهی؟

مُستَجیر دست های مُستَجارت می شوم

 

واقعا شرمنده ام با نامه ی آلوده ام

موجب این غصه های بی شمارت می شوم

 

بین نوکرها به این آواره هم جا می دهی؟

جان نوکرها، سگ ایل و تبارت می شوم

 

مبتلای تو شدن اصلا نمی آید به من

با دعای مادرت زهرا دچارت می شوم

 

با ضمانت نامه از شاه خراسان، اربعین

راهی کرب و بلا بهر زیارت می شوم

 

هر ستونی می روم یاد رقیه می کنم

روضه خوان عمه ی ناقه سوارت می شوم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۰۵:۲۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی 

 

حس من این است هردم بی وفاتر می شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می شوم

 

اشک هایش را نمی فهمد دل آلوده ام

هر چه یادم می کند بی اعتناتر می شوم

 

بنده ای بی دست و پا هستم، زمان معصیت...

... دست و پا گم می کنم، بی دست و پاتر می شوم

 

جای من العفو می گوید که راهم می دهند

در عوض جای تشکر بی حیاتر می شوم

 

با همه رسوایی ام وقتی به دادم می رسد

با نگاه مهربانش آشناتر می شوم

 

هر چه هم بد باشم آخر سائل این خانه ام

با گدایی کریمان پر بهاتر می شوم

 

بر دل آلوده ی خود آب و جارو می زنم

باز هم با این گریه کردن با صفاتر می شوم

 

در میان روضه از نفسم رهایم می کنند

با سلامی بر حسین از خود رهاتر می شوم

 

درد من جان کندن آقا است زیر نیزه ها

حاجت درمان ندارم، مبتلاتر می شوم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود فایل تصویری

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

 

زمان لطف، صحبت از حقارتم نمی کنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی

تو را ز یاد می برم زمان معصیت ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی

دلم شکسته و کسی به داد من نمی رسد
میان راه مانده ام، حمایتم نمی کنی؟!

چه نذرها نکرده ام که زیر و رو شود دلم
به هر دری که می زنم اجابتم نمی کنی

اسیر ظلمت دلم شدم عزیز فاطمه
به یک دعا مرا غریق رحمتم نمی کنی؟!

اگر بناست سهم من همیشه دوری ات شود
چرا مرا نمی کشی و راحتم نمی کنی؟!

کسی من خراب را به سوریه نمی برد
در این بساط عاشقی ضمانتم نمی کنی؟!

***

فدای عمه ای که با دل شکسته ناله زد
برادرم چرا نظر به غربتم نمی کنی؟!

بزرگ این قبیله ام... مرا نزن عقیله ام
کمی حیا و شرم از شرافتم نمی کنی؟!

محمد جواد شیرازی

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۱۹
عبدالرقیه

بده مژده بر دشت خشک گلوها

پر از باده ی کوثری شد سبوها

 

بدون توسل، رسیدن محال است

مُصَلِّی که شد از دل بی وضوها؟

 

چه گوییم از وجهه ی این کریمه

مخواهید مدحش ز بی آبروها

 

که در شأن او گفته باب الحوائج:

"فداها ابوها... فداها ابوها..." ¹

 

اگر بر دل خسته ام وعده دادم

فقط وعده ی ماه ذی القعده دادم

 

 

قدم بر زمین مدینه نهاده

شده زینب دوم خانواده

 

شده مثل زهرای اطهر مرامش

همیشه به پای ولی ایستاده

 

چه گویم من از هیبت او که باشد

شبیه سکینه زنی پر اراده

 

چه دنیا... چه عقبی... ندارد هراسی

کسی که دلش را به معصومه داده

 

به قلبش خدا نور عصمت دمیده

چه کرده... چه معصومه ای آفریده

 

 

بیا با تبسم گره می گشاید

بیا بانوی قم گره می گشاید

 

اگر با دل صاف و ساده بریزی

دوتا مشتِ گندم گره می گشاید

 

نگو حاجتت را، دلت پر که باشد

بدون تکلم گره می گشاید

 

بگو زیر لب یا رضا در طوافش

سرِ دور هشتم گره می گشاید

 

چه معصومه ای، زینب شاه طوس است

عزیز دل و عشق شمس الشموس است

 

 

به لب نام زیبای معصومه دارم

به دل مُهر و امضای معصومه دارم

 

همین که کنار ضریحش می آیم

توسل به زهرای معصومه دارم

 

منم عبد اولاد موسی بن جعفر

ضمانت ز بابای معصومه دارم

 

منِ قطره گرچه حقیرم، امیدِ...

...رسیدن به دریای معصومه دارم

 

حلیمه، فهیمه، علیمه، حکیمه

برای من بی نوا شد کریمه

 

به قم آمد اما نه با قامت خم

نشد احترامش در این جا کمی کم

 

به قم آمد اما نه با ضرب سیلی

نه با قلب محزون نه با اشک نم نم

 

به قم آمد اما نه با هتک حرمت

نشد در حضورش شرابی فراهم

 

محل یهودی نشینان نرفته

به آتش حجابش نشد نامنظم

 

چه خاکی شد اما بزرگ قبیله

 

بسوز ای دل من برای عقیله

 

محمد جواد شیرازی

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۸
عبدالرقیه

السلام علیک یا اباعبدالله یا جعفر بن محمد

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
دانلو صوت شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود کریمی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی نریمان پناهی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی محمد حسین پویانفر

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی رمضانی

 

بر هم نزن نماز مرا، بی هوا نزن

حالا که می زنی، جلوی آشنا نزن

 

سجاده و عبای مرا می کِشی، بکش

اما لگد به تربت کرب و بلا نزن

 

آتش زدی به زندگی ام بس کن و برو

دیگر نمک به زخم دل من، بیا نزن

 

در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟

حداقل مقابل همسایه ها نزن

 

با تازیانه ات به سر و صورتم بزن

حرفی فقط به حضرت خیرالنساء نزن

 

بالای مرکبی و خجالت نمی کشی

پیچیده پای من... چه کنم؟! بی حیا نزن

 

موی سپید دارم و شیخ الائمه ام

هر طور می زنی بزنم، با عصا نزن

 

وقت گریز من شده "نوحوا علی الحسین"

زینب دوید و گفت: غریب مرا نزن

 

ای شمر بس کن و به روی سینه اش نرو

با چکمه ات قدم روی عرش خدا نزن

 

با دست و پا زدن گره ای وا نمی شود

تشنه لبم... عزیز دلم... دست و پا نزن

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۵۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی رسولی

 

بر درد تنهایی دچارم ای نگارم

پایان ندارد انتظارم ای نگارم

 

پاییزی ام، هجران امانم را بریده

برگرد ای باغ و بهارم ای نگارم

 

خواب مرا فکر وصال از من گرفته

هر شب به یادت بی قرارم ای نگارم

 

آواره ای بودم مرا نوکر نوشتی

نوکر شدن شد افتخارم ای نگارم

 

با تو که باشم قدر یک دنیا می ارزم

منهای تو، بی اعتبارم ای نگارم

 

این آبرو، این اشک ها، این مهر زهرا

من هر چه دارم از تو دارم ای نگارم

 

بخشید اگر ما را خدا لطف خودت بود

ای رحمت پروردگارم ای نگارم

 

می ترسم از جان کندنم، پیشم میآیی؟

در وقت سخت احتضارم ای نگارم

 

مثل همیشه آخر کارم، خودم را

دست رقیه می سپارم ای نگارم

 

کنج خرابه ناله زد فخر دو عالم

بابا بیا امشب کنارم ای نگارم

 

دیگر نمی بینم سرت را روی نیزه

کم سو شده چشمان تارم ای نگارم

 

بر ما اسیرانِ زمین خورده نظر کن

بالانشینِ نی سوارم، ای نگارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۹
عبدالرقیه

قطره بودیم و هم مسیر شدیم

با ولای علی کثیر شدیم

 

دست ما نه... نگاه زهرا بود

پای این عشق اگر اسیر شدیم

 

یا علی گفت و هو کشیدیم و

راوی خطبه ی غدیر شدیم

 

ذره بودیم و بی نوا بودیم

دم باب الجواد امیر شدیم

 

سائل وادی خراسانیم

رعیت زیر دِین سلطانیم

 

شکر، گاهی به سینه آهی هست

ذوق خشکیده از گناهی هست

 

آخر کار عشق بازی ما

راه باز است و بارگاهی هست

 

صوت نقاره خانه می گوید:

بی پناهی؟ بیا پناهی هست

 

سر این سفره ی کرم حتی

جام کوثر اگر بخواهی هست

 

از سرم شوق و بیم افتاده

گذرم بر کریم افتاده

 

با نگاهش دوباره خواند مرا

سوی دارالشفاء کشاند مرا

 

دید تنها و بی کس افتادم

در رواق حرم نشاند مرا

 

هر کجا گیرِ دام افتادم

ضامنم شد خودش، رهاند مرا

 

بیشتر از قدیم ها امسال

حرم کربلا رساند مرا

 

همه جا در پناه او بودم

نائب روی ماه او بودم

 

ازدحام صفوف یعنی این

بار عام عطوف یعنی این

 

بین باب الجواد و گنبد شاه...

....ماندن ما، خسوف یعنی این

 

بیشتر از خودم به فکرم هست

"یا امامَ الرئوف" یعنی این

 

دم گرفتم هزار و یک دفعه

عاشقیِ حروف یعنی این

 

می روم پشت پنجره فولاد

بعد از آن هر چه باد، بادا باد

 

با رضای دل امام رضا

می رسم محفل امام رضا

 

موج دل را کشید سوی خودش

جذبه ی ساحل امام رضا

 

بین آب و گل تمامی ما

ریختند از گل امام رضا

 

چه مقامی رفیع تر از این؟

شده ام سائل امام رضا

 

بی بهانه، بهانه می گیرم

روضه ای عاشقانه می گیرم

 

رنگ، از روی باغ افتاده

 گیر دام نفاق افتاده

 

ترسم از خدعه های مأمون بود

گوییا اتفاق افتاده

 

از عبایش بخوان که چندین بار

در مسیر رواق افتاده

 

دست و پا می کشد به روی زمین

گوشه ای از اتاق افتاده

 

لخته های جگر سرازیر است

اشک های پسر سرازیر است

 

کربلا عطر جان فزا پیچید

خبری بین خیمه ها پیچید

 

چقدر یاس خوش بوی لیلا

به خودش زیر دست و پا پیچید

 

پدرش قطعه های اکبر را

وسط سطح یک عبا پیچید

 

گریه ها کرد و نسخه ی خود را

با دم "...بَعْدَکَ الْعَفٰا" پیچید

 

آهِ زینب فقط حیاتش داد

قسم خواهرش نجاتش داد

 

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۰۴:۰۱
عبدالرقیه

در گنهکاری ز بس مشهور هستم

هر کجایی می روم مقهور هستم

 

طعنه ی مردم به من، دردی ندارد

درد من این است از تو دور هستم

 

بال پرواز مرا غفلت شکسته

در حصار جهل خود محصور هستم

 

غافل از سرمایه ی عمرم که طی شد

در سراشیبی تند گور هستم

 

معصیت های زیادم را ندیدم

بر عبادات کمم مغرور هستم

 

ذره ای سختی صدایم را درآورد

این همه نعمت، ولی من کور هستم

 

حق من عریانی و بی آبرویی است

با بزرگی خودت مستور هستم

 

سر پرستم باش در بازار دنیا

کودکی ناپخته و محجور هستم

 

سائلم، دور و بر باب الجوادم

در شعاع انتشار نور هستم

 

وقت جان کندن به دنبال رضایم

مثل سلمانی نیشابور هستم

 

خادم زوار اربابم حسینم

از تبار فُطرس و منصور¹ هستم

 

دوست دارم روضه را، پس در قیامت

با غم ارباب خود محشور هستم

 

ساربان مزدش گرفت اما خدایا

شاکی از وجدان آن مزدور هستم

 

در نیامد خاتم از انگشت و می گفت:

حلقه ات تنگ است پس مجبور هستم...

 

محمد جواد شیرازی 

 

۱ «أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَکٍ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ رَئِیسُهُمْ مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ وَ لَا یَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا یُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَیَّعُوهُ وَ لَا یَمْرَضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا یَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَیْهِ [وَ عَلَى جِنَازَتِهِ‏] وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ؛

چهارهزار فرشته در اطراف قبر حسین علیه‌السلام هستند که جملگى ژولیده و غبارآلودند و تا روز قیامت بر آن جناب مى‏‌گریند. رئیس ایشان فرشته‌اى است که به او منصور گفته مى‏‌شود. هیچ زائرى به زیارت آن حضرت نمى‌‏رود، مگر آنکه این فرشتگان به استقبالش مى‌‏روند و هیچ وداع‏ کننده‏‌اى [با آن حضرت وداع نمی‌کند] مگر آنکه این فرشتگان مشایعتش مى‌کنند و مریض نمى‏‌شود مگر آنکه عیادتش می‌کنند و نمى‏‌میرد مگر آنکه ایشان بر او [و بر جنازه‌‏اش] نماز می‌خوانند و پس از مرگش از خدا برای او طلب آمرزش مى‏‌کنند»؛ 

کامل‌الزیارات، ص١١٩

کافی، ج‏۴، ص۵۸۷؛

بحارالانوار، ج‏۴۵، ص۲۲۰و۲۲۶؛ ج‏۵۲، ص۳۲۹.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۰:۲۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

دانلود صوت شعر با نوای حاج حیدر خمسه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رضا بذری

 

هر کس برای توبه مصمم نمی شود

با صد هزار موعظه آدم نمی شود

 

امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم

فردا همین مجال فراهم نمی شود

 

طاعات ما و حلقه ی پیوند با خدا

خالص نبوده است که محکم نمی شود

 

نامردی است بندگی لحظه ای ما

شوق گناه و نافله با هم نمی شود

 

باید برای خشکی چشم التماس کرد

این چاه خشک یک شبه زمزم نمی شود

 

ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو:

من آمدم کنار تو باشم، نمی شود؟

 

شاید که از نگاه تو افتاده ام دگر 

وقتی دلم، شکسته و محرم نمی شود

 

در بین خوب ها منِ آلوده هم بخر

چیزی که از کریمی تو کم نمی شود

 

حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده

حلوا برای غم زده مرهم نمی شود

 

جای بهشت کرب و بلا روزی ام کنید

بی کربلا بهشت، مجسم نمی شود

 

هرکس که آمده قدمی سمت کربلا

شرمنده ی رسول مکرم نمی شود

 

نان علی و فاطمه را سائلی که خورد

دیگر مقابل احدی خم نمی شود

 

شمشیر زهر خورده به فرق علی زدند

پس مرهمی براش فراهم نمی شود

 

جوری که آیه های سرش ریخته بهم

هر کار هم کنند منظم نمی شود

 

این ضربه سخت بود ولی در دل علی

بر دردهای کوچه مقدم نمی شود

 

زینب... مدینه، کوفه، مدینه، زمین طَف

یک زینب است و این همه ماتم؟! نمی شود

 

محمد جواد شیرازی

رمضان ۹۵

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۶:۲۵
عبدالرقیه

فاطمه جان اگر به تاب و تبم

یا اگر مست و غرق در طربم

 

شادی ات شاد و سرخوشم کرده

نه که دیوانه، نه که بی ادبم

 

مطربانه قبول کن از من

"حق مبارک کند" به روی لبم

 

تا سحر یا حسن حسن گفتم

جای ذکر و نمازِ نیمه شبم

 

دور گهواره جای سائل نیست؟

تشنه ی یک طواف مستحبم

 

جلو انداخت کار من را عشق

گرچه در راه بندگی عقبم

 

همه اش از بزرگی خودت است

من اگر کلب سَیدُالعربم

 

سروری کردن است در نَسبت

نوکری کردن است در نسبم

 

سر من هدیه ای است ناقابل

از مریدان مکتب وهبم

 

من نگفتم به من عطا بکنی!

تو همیشه... همیشه در عجبم!

 

محمد جواد شیرازی

 

پ ن: سَیدُالعرب از القاب مولا امیرالمومنین علی علیه السلام است.

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی 


به اختیار خود از اختیار افتادم

گناه کردم و از چشم یار افتادم


قساوت آمد و روزی گریه ام را برد

 شبیه مرده شدم یک کنار افتادم


فریب خورده ام از طول آرزوهایم

ز روی جهل در این چاه تار افتادم


گناه و معصیتم آبروی من را برد

کنار اهل دل از اعتبار افتادم


هزار شکر همیشه میان راه خطا

به دام رحمت پروردگار افتادم


خدا کند که ببندد مرا کنار خودش

اگر دوباره به فکر فرار افتادم


هوای باده ی انگور حیدری دارم

دلیل دارد اگر که خمار افتادم


فقیر نان حسینم، خوشم که یک عمر است

به پشت خانه ی این سفره دار افتادم


دوباره روضه ی زینب، دوباره کرب و بلا

دوباره یاد غم آن دیار افتادم


***


برادرم تو نبودی و یکه و تنها

میان خنده ی چندین سوار افتادم


هزار و نهصد و پنجاه زخم خوردی و من

هزار و نهصد و پنجاه بار افتادم


چقدر رأس تو بر نی دل مرا خون کرد

چقدر پشت سر نیزه دار افتادم


محمد جواد شیرازی

رمضان ۹۵

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۳۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

 

دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم

نمانده باطنی اصلا به ظاهر دینم

 

نگاه کردم و دیدم تمام شد عمرم

هنوز جاهلم و بنده ی شیاطینم

 

گناه کردم و از رو نرفتم و حالا

مرا زمین زده این کوله بار سنگینم

 

قساوت دل آلوده ام سبب شده است

امام عصر خودم را اگر نمی بینم

 

همیشه بر در این خانه محترم بودم

منی که مستحق ناسزا و نفرینم

 

خودم اگر چه خودم را دگر نمی بخشم

ولی به رحمت پروردگار خوش بینم

 

درست نیست بیایم به خانه، می دانم

اجازه هست کمی پشت خانه بنشینم؟

 

اگرچه شیعه نبودم تمام عمرم را

خوشم به لطف علی در صف محبینم

 

شنیده ام که علی همدم فقیران بود

در آرزوی علی سال هاست مسکینم

 

خدا کند که بیاید کنار من باشد

خدا کند که بیاید زمان تلقینم

 

مرا به مرهم و طب و طبیب حاجت نیست

که اشک روضه ی عباس هست تسکینم

 

شکسته ای کمرم را بلند شو برویم

سکینه را چه کنم من شهید خونینم؟

 

هزار شکر که ام البنین نمی بیند

چقدر غنچه ی تیر از تن تو می چینم

 

محمد جواد شیرازی

رمضان ۹۵

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۴:۴۳
عبدالرقیه