سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۵۳ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم» ثبت شده است

با تمنا و اشتیاق زیاد
روی پای عموی خود افتاد

گریه ها کرد و در خیال حسین
خاطرات حسن گذشت از یاد

روح روحانی اش برای عروج
از شب قبل، گشته بود آزاد

مرگ را خوش تر از عسل می دید
در رکاب حسین، فخرِ عباد

قسمش داد آن قدر به حسن
تا عمویش به او رضایت داد

سوی میدانِ جنگ شد عازم
سیزده ساله، حضرت قاسم

****

پرده ای زد به صورتش خورشید
بر تنش تکه ای کفن پوشید

حیدارانه چنان قدم می زد
کربلا زیر پاش می لرزید

فأنا ابنُ الحَسن رجز می خواند
بی زره، مثل شیر می غرید

همچو بابای خود به جنگ جمل
با هزاران دلیر می جنگید

نسخه ی ازرق و پسرهایش
همه را با اشاره ای پیچید

آن قدر کُشت از مفاخرشان
حسن آمد به یاد و خاطرشان

***

تا که شد خسته از حرارتِ جنگ
دشمنان حقیر، با نیرنگ...

دور تا دور، دوره اش کردند
می زدند از ستم به سویش سنگ

نیزه ای آمد و شبیه بتول
پهلویش را نمود خونین رنگ

تنگ شد حلقه ی محاصره اش
شد برای عموی خود دلتنگ

تا که با ناله گفت: وا عمّاه
نانجیبی به گیسویش زد چنگ

عمو از خیمه با شتاب آمد
با غضب دستِ قاتلش را زد

***

شد هیاهو به پا، چه غوغا شد
گرد و خاکی عجیب برپا شد

تازه داماد خیمه ی نجمه
زیر مرکب، تنش معما شد

سینه ی کوچکش ز بس پا خورد
باز شد، مثل طور سینا شد

سن و سالی نداشت، کودک بود
قامتش، هم طراز سقا شد

لفظ أحلی مِن العَسل، آخر
روی پای حسین معنا شد

پدرش مجتبی، صدایش کرد
در حرم، نجمه، مادرش غش کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب پنجم محرم ۹۹_ مسجد ارک

گرچه تنهاست عمو جان و سراپا خشمم
عمه جان، هرچه بگویی تو به روی چشمم

به شهیدان حرم، دلهره دارم نرسم
دست من را تو گرفتی که به یارم نرسم؟!

ای که عزت همه اش در نظر رحمت توست
آن چه خیر است برایم به خدا حکمت توست

خودت ای عمه ی سادات بگو تا چه کنم؟!
بغض پنهان شده در بین گلو را چه کنم؟!

عمویم روی تراب است، به خود می پیچد
جگرش تشنه ی آب است، به خود می پیچد

بنشینم ز تنش پیرهنش را بدرند
رمق آخر مانده به تنش را ببرند

گرگ ها دور تن محتضرش ریخته اند
چند تایی ته گودال، سرش ریخته اند

آه... عمامه ی جدش ز سرش افتاده
شمر با خنجر کندش شده است آماده

به پرستوی زمینگیر و اسیر اذن بده
دست خود را کمی آرام بگیر اذن بده

من نمردم که کسی سنگ به سویش بزند
نانجیبی برسد، دست به مویش بزند

منم عبدالله و مجنون اباعبدالله
قتلگه پر شده از خون اباعبدالله

حرمله، شمر، سنان، خولی و اخنس، همه را
دور سازم، برهانم پسر فاطمه را

دست خود را جلوی تیغ سپر می سازم
سر خود را به فدای سر او می بازم

عمه جان، تاب ندارم که بمانم دیگر
می زنم مثل ابالفضل به قلب لشگر

جد من، شیر اُحد، حیدر خیبر شکن است
ذکر طوفانی من ذکر أنا ابن الحسن است

رفتم و در دل گودال دلیری کردم
بین روبه صفتان یک تنه شیری کردم

تا که خنجر نخورد بر بدن ثارالله
قطع شد دست من و ناله زدم وا اماه

ایستادم به روی پنجه، روی پاهایم
حرمله دوخت تنم را به تن مولایم

نام بابا حسنم بین گلو... جان دادم
چه یتیمانه روی پای عمو جان دادم

آه عمه بنگر، روضه چه مبسوط شده
خون من با پسر فاطمه مخلوط شده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۲
عبدالرقیه

 دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۴ محرم ۹۹_ مسجد ارک

 

بر امیر غریب این لشگر
سخت شد کار، بی علی اکبر

قامتش را غمش مورب کرد
روزگار حسین را شب کرد

بر روی خاکِ بادیه، خسته
اشک می ریخت زار و پیوسته

غیرت خواهرش به جوش آمد
زینب از خیمه با خروش آمد

گفت: باید که روبراه شوی
من نمردم که بی پناه شوی

صبر کن تا کفن به تن بکنم
رزم و پیکار چون حسن بکنم

اشک تو قاتلم شده، بس کن
عقده ای بر دلم شده بس کن

نذر عشق است، نذر خواهر تو
پسرانم فدای اکبر تو

از دلیریِ این دو رزمنده
دشمنت می شود سرافکنده

روی اشکت عجیب حساسند
این دو شاگردهای عباسند

اشک از دیده، شاه افشاند و
اذن میدان نداد بر آن دو

قسمش داد زینب کبری
به علی و به عصمت زهرا

گریه می کرد گریه با اصرار
تا که بُرد از دل حسین قرار

عاقبت از حسین اجازه گرفت
رفت در خیمه، جان تازه گرفت

تا نبیند حسین را محزون
دیگر از خیمه اش نشد بیرون

دل ز عون و محمدش کنده
که نباشد حسین شرمنده

ناگهان هر دو نعره سر دادند
اهل کوفه به لرزه افتادند

بچه های عقیله آمده اند
شیرهای قبیله آمده اند

لشگرِ در فرار، بسیارند
نوه های علی چه کرارند

رزم کردند و حیدری کردند
کربلا را چه محشری کردند

کار دشمن مصیبت و غم بود
ضربه هاشان مکمل هم بود

زیر خورشید، غرق تب گشتند
خسته از جنگ و تشنه لب گشتند

دوره کردند این دو را آخر
ریخت بر خاک، باده ی کوثر

خورد ناگه، در اوج غربتشان
سنگ از هر طرف به صورتشان

بعد باران سنگ و نیزه و تیر
زخم شان می زدند با شمشیر

نیزه خوردند و یاد مسمارند
بس که غیرت به فاطمه دارند

عشق را بر جهان، نشان دادند
پای دایی حسین، جان دادند

خوب شد هر دو روسپید شدند
خوب شد هر دوتا شهید شدند

غرقِ در خون، غروب عاشورا...
خوب شد پر زدند سوی خدا

چشم هاشان ندید آن شب را
بین زنجیر، دست زینب را
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۴ محرم ۹۹ مسجد ارک

من تا ابد مجنونم و زار و حزینم
گریان برای ناله ی هَل مِن مُعینم

اسلام و احکامش همه بند حسین است
حب الحسین است اصل و فرع کل دینم

معیار، نام اوست، فقر من بهانه است
هر جا که نامش هست، آن جا خوش نشینم

فردا که هر کس را به نامی می شناسند
عبدالحسین است آن زمان نقش جبینم

بخشیده شد کوه گناهم بین روضه
تا که چکید اشکم به روی آستینم

دار و ندارم، گفتن ذکر حسین است
عمری است مست این نوای دلنشینم

سینه زدم هربار یادش، خیر مادر...
آمد به سویم از یسار و از یمینم

خیلی گره خورده به کار و بارم امسال
بدجور دلواپس برای اربعینم

شاید که امضا شد براتم، با امیدی...
در روضه ی طفلان زینب می نشینم

فرمود زینب می روم در بین خیمه
تا شرم را در چشم مولایم نبینم

دل کندم از عون و محمد پای یارم
نذر برادر هر دو تا نور مبینم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۵ صفر ۹۹

با آتش خیمه، تن اهل حرم سوخت
بابا کجا بودی، نبودی معجرم سوخت

از داغ هجرانت، چهل منزل، شب و روز
آن قدر گریه کرده ام، پلک ترم سوخت

دیدی حمیده، دختر هم بازی من
در زیر سم اسب ها، پشت حرم سوخت

هر بار نامت را به لب با گریه گفتم
با ضرب سیلی، عمه جانم در برم سوخت

دیگر توان پر گشودن هم ندارم
از بس مرا زجر حرامی زد، پرم سوخت

جوری لگد زد، خاطرات هر سه سالم
آتش گرفت و آیه های کوثرم سوخت

ضرب لگد، سیلی و سنگ و خار و آتش
بعد از عمو عباس، کلّ پیکرم سوخت

دارم خبر، در خانه ی خولی سرت سوخت
داری خبر از آتش خیمه سرم سوخت؟

وقتی سرت را بر درختی بسته دیدم
آتش گرفتم آن چنان خاکسترم سوخت

بر ما اشاره کرد مرد سرخ مویی
خیلی اهانت کرد، قلب خواهرم سوخت

بالشت من سنگ است وقتی دامنت نیست
دنیا دلش بر وضع زار بسترم سوخت

از سوز سرمای شب و گرمای روزش
کنج خرابه، استخوان لاغرم سوخت

بس که گرسنه مانده ام، سرگیجه دارم
از بس نخوردم آب، زخم حنجرم سوخت

شعر وصال من... رگ خشک گلویت
بوسیدم آن گونه که بیت آخرم سوخت

مهدی علی قاسمی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۵۳
مهدی علی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۹ مسجد ارک

تا خیمه، ما را حی داور می رساند
در مجلس سبط پیمبر می رساند

دست نیازم را بُرید از غیر ارباب
رزق مرا در پشت این در می رساند

ریزه خور و شرمنده ی لطف حسینم
هر چه بخواهم، یار بهتر می رساند

حتی اگر سائل بخواهد سنگ از او
آقا به دستش کیسه ی زر می رساند

ارباب ما آقاست، در اوج نداری...
نان شبش را نزد نوکر می رساند

ممنون فطرس هستم و مدیون شغلش
از بس سلامم را به دلبر می رساند

بالم شکسته... خب... قلبم هم شکسته
من را به یارم، دیده ی تر می رساند

آن دردهایی که ندارد راه چاره
درمان آن را ناز دختر می رساند

با گریه بر داغ سه ساله زنده هستم
عمر مرا داغش به آخر می رساند

خار مغیلان بر کف پاهای زخمش
در هر قدم زجر مکرر می رساند

بر زجر لعنت... با کتک، یاس حرم را
تا به خرابه آن ستمگر می رساند

غوغا به پا کرده رقیه در خرابه
دارد لبش را سوی حنجر می رساند
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۴۰
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

دلتنگ دیدنت بودم، خوش اومدی باباجونم
حالا که زجر پیش ما نیست بذار کنارت بمونم

فرشته ی کوچیکتو، با مشت و تازیونه زد
جای پاهاش رو بالمه، چادرمو کرده لگد

با طناب، چهل منزله، بابا دستامو بستن
زانومو، ضلع پهلومو، تاب ابرومو شکستن

دیدی سر و رومو؟ دیدی لباسامو؟ رنگ غربت گرفته
راستی خبر داری دیگه، شیرین زبون تو، لکنت گرفته

خسته شدم از این همه دشنام
منو ببر از خرابه ی شام

بابا حسینم، بابا حسینم



رقیه گوشه گیر شده، از روزی که اسیر شده
سه ساله دخترت بابا، دیدی چقدره پیر شده

دختراشون خنده به سوز و اشک و آهم میکنن
با دست نشونم میدن و یه جور نگاهم میکنن

عمه خیلی هوامو داشته که تا حالا نمردم
بعد تو، یک جرعه بابا، من آب خوش نخوردم

میترسم از همه، میلرزه دست و پام، از بعد مجلس عام
درد میکنه پاهام، درد میکنه سرم، میسوزه پلک چشمام

نایی نمونده تو استخونام
منو ببر از خرابه ی شام

بابا حسینم بابا حسینم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز دوم محرم ۹۹_ حسینیه صنف لباسفروشان

حجاج رسیدند به دنبال حسین
مبهوط تماشا شده اند آل حسین
انگار دگرگون شده احوال حسین
خاکی شده بدجور پر و بال حسین

با اشک به سجده رفته بر درگه عشق
در کرب و بلا، وادی و منزلگه عشق

ره باز کنید آمده فخر دو سرا
باید که بنازد به خودش کرب و بلا
از راه رسیده است ناموس خدا
آن دختر شیرین سخن آل عبا

دردانه ی شاه آمده بر شانه ی ماه
لاحول و لا قوة الا بالله

در حال خوش کودکی اش رفته به خواب
شش ماهه ی ارباب در آغوش رباب
می چرخد عمو دور حرم مثل عقاب
هستند تمام مشک ها مملو آب

یک لحظه گلوی کوچکی تشنه نماند
در کل مسیر، کودکی تشنه نماند

رحمت به ابالفضل و به جود و کرمش
رحمت به نگاه نافذ و محترمش
آرامش زینب شده با هر قدمش
هستند حسینیان به زیر علمش

طفلان حرم که مست عطر یاس اند
آرام همه در کنف عباس اند

این قافله ی عشق پیمبر دارد
بوی نفس حضرت مادر دارد
در معرکه ها، شیر دلاور دارد
یک مرد به نام علی اکبر دارد

در هر نفسی بود رکاب زینب
باید به علی گفت نقاب زینب

حال همه را گفته ام اما زینب
روزش شده در کرب و بلا همچون شب
جانش ز غم و غصه رسیده بر لب
افتاد از آه و گریه کردن در تب

بر هر دو لب حسین، چشمش را دوخت
با روضه ی هاهُنا... دل زینب سوخت

می گفت حسینش، غم عظمی اینجاست
داغی که از آن سوخته طه اینجاست
آن ذبح که گفتند فَدَینا... اینجاست
ای خواهر من، جدایی ما اینجاست

پایان ندهد به اشتیاقِ من و تو
هرچند که اینجاست فراق من و تو

ای خواهر من، کشته ی امیال شوم
از تشنگی ام خسته و بی حال شوم
مذبوح و شهیدِ ته گودال شوم
زیر سم ده اسب لگدمال شوم

پیراهن خونی مرا غصب کنند
بالای سنان، رأس مرا نصب کنند

باید که جفا ببینی و صبر کنی
سرهای جدا ببینی و صبر کنی
یک کرب و بلا ببینی و صبر کنی
گودال مرا ببینی و صبر کنی

باید که بلا را بپذیری، بروی
باید که بدون من اسیری بروی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی صفر ۹۹

فخر کنم بر همه، هست نگارم حسین
اول کارم حسین، آخر کارم حسین

دایره ی قلب من، وقف حسینیه شد
داده بهایی گران، بر دل زارم حسین

بر نسبم شاکرم، در همه دم بوده است
نوکری اش عزتِ ایل و تبارم حسین

کاش که بعد از حیات، حک بشود با ثبات
با خط خوش بر روی سنگ مزارم حسین

گرچه نمانده کسی، پیش من روسیاه
در همه ی زندگی بوده کنارم حسین

جان و جهانم شده، روح و روانم شده
ورد زبانم شده، صحبت یارم حسین

خسته شدم از فراق، مُردم ازین اشتیاق
بر غم کرب و بلا، کرده دچارم حسین

از کرم و مرحمت، داده اجازه به من
تا به روی تربتش سر بگذارم حسین

در ظلمات جهان، اشک عزایش شده
نور شفابخش بر دیده ی تارم حسین

زینب و دلشوره ها، زینب و کرب و بلا
گفت همین که رسید، دلهره دارم حسین

بوی جدایی و غم، می رسد از هر قدم
آه دو چشم ترت، برده قرارم حسین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب اول محرم ۹۹ مسجد ارک تهران

حضرت ماه نیا، شاه نیا، آه نیا
سمت کوفه قدمی بیش دگر راه نیا

بین این غمکده کفتار زیاد است زیاد
منکِر حیدر کرار زیاد است زیاد

از غریبی، شده ام در به در و سرگشته
هیچ کس پشت سرم نیست، ورق برگشته

کوفیانی که نوشتند مریدت هستند
ریسمان دور دوتا دست سفیرت بستند

وسط کوچه به نیرنگ، مرا سیر زدند
بر لب و بر دهنم قبضه ی شمشیر زدند

از کنارم، قدح آب خنک می بردند
با لب تشنه مرا زیر کتک می بردند

قسمت این بود که لب تشنه فدایت بشوم
اولین تشنه لبِ بزم عزایت بشوم

مسلمت لحظه ی جان کندن خود یاد شماست
به خدا چشم ترم از غم اولاد شماست

بگذر از من پسر فاطمه، نفسی بفداک
از روی بام، تن بی سرم افتاد به خاک

بشنو آقا کمی از این خبر تازه ی شهر
نصب شد رأس سفیرت سر دروازه ی شهر

پر شده گوش من از گریه ی مرغابی ها
پیکرم رفت غریبانه به قصابی ها

شرمسار و خجلم از روی آب آور تو
از علی اکبر و از قاسم و از خواهر تو

می شود خواهرت این جا به خدا آواره
هم سخن می شود او با پسر بدکاره

چه بگویم که ازین داغ، زبان می گیرد
حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد

یک نفر هست که شخصیت تندی دارد
تازه بر دور کمر، خنجر کندی دارد

گرچه قسمت نشد و بر جگرم آب نخورد
دور دستان کسی، موی سرم تاب نخورد

نکند تشنه شوی، خسته و مضروب شوی
نکند در ته گودال لگدکوب شوی

به فدایت سر خونی من و هانی تو
نگرانم بخورد سنگ به پیشانی تو

مشکلی نیست مرا روی قناره ببرند
ترس دارم ز تنت پیرهنت را بدرند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۹_ شب ۶

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی محرم ۹۹

با حق بگو از نوکران غم را نگیرد
دار و ندار ماست، ماتم را نگیرد

ماه حسین آمد بخواه از مادر او
از ما گنهکاران محرم را نگیرد

از چشم های گریه کن های حسینش
ارث به جا مانده از آدم را نگیرد

دلبستگی ها را بگیرد، صحبتی نیست
اما فقط ذکر حسینم را نگیرد

پرچم بماند بر زمین و زنده باشد؟!
حاشا بر آن نوکر که پرچم را نگیرد

گمراه خواهد شد یقینا هرکسی که
دامان او، این حبل محکم را نگیرد

یک عمر با هم در عزایش گریه کردیم
از ما خدا این اشک باهم را نگیرد

ای کاش شمشیر و سنان و خنجر و تیر
جسم ولی الله اعظم را نگیرد

حداقل ای کاش در گودال، قاتل
در پنجه، موی شاه عالم را نگیرد

کس نیست تا با ساربان او بگوید
این گونه از انگشت، خاتم را نگیرد
 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۰
عبدالرقیه

دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد...محرم شد

زمین نوحوا علی العطشان، زمان حی علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد

دوباره روی دامان پیمبر فاطمه غش کرد
نوای "وا حسینا"یش نوای کل عالم شد

خدا و انبیا و اولیا دارند می گریند
چه آشوبی میان خلق از این داغ معظم شد

حلالش باد شیر مادرش هر کس در این شب ها
بساط روضه بر اهل و عیال او مقدم شد

خدا را شکر اجازه داده تا گریه کنش باشیم
خدا را شکر سود نوکری ما همین غم شد

مرا روضه کشانده مطمئنا دوستم دارد
مرامش این دهه بر هر گنهکاری مسلم شد

طبیب ما حسین است و برای دردهای ما
همین با هم نشستن های بین روضه مرهم شد

همه ابن شبیب روضه ی شاه خراسانیم
بساط گریه با سوز روایاتش فراهم شد

منظم هِی صدا می کرد: زینب جان نیا... برگرد
سنان با نیزه کاری کرد صوتش نامنظم شد

میان بوسه گاه مصطفی، در سینه ی ارباب
لعینی نیزه را خم کرد و قدّ خواهرش خم شد
 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۳۹
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب ۴ محرم ۹۹

ربی که کار یار ما را دلبری کرد
ما را به بازار عزایش مشتری کرد

بی ارزشیم اما گرفتار حسینیم
چشمان زهرا خوب، ذره پروی کرد

حاشا که در داغ حسینش کم گذاریم
زهرا برای تک تک ما مادری کرد

عمری است دود پاک اسفند مُحرم
از هر بلایی جسم و جانم را بری کرد

مثل دم عیسی که جانبخش است بر جسم
چای عزایش سال ها پیغمبری کرد

بی اعتقادی ها تماما ریشه کن شد
تا پرچمش هر سال سایه گستری کرد

پاکار باشیم ای رفیقان، مشکل این است
کم کاری ما، دشمن دین را جری کرد

مداح... شاعر... سینه زن... خدام هیئت...
پرشورتر امسال باید نوکری کرد

بدجور جا مانده است از سِیر حسینی
هر کس در این دربار، حس برتری کرد

کاری نمی ماند زمین، محتاج ماییم
هربار کاری را نکردم، دیگری کرد

آتش زده بر سینه ها صوت بُنَیَّ...
در قتلگاهش فاطمه نوحه گری کرد

هر کس به مقتل رفت فورا باز می گشت
اما چه کرد این شمر؟! آخر خودسری کرد

وقتی لباس کهنه اش را پاره کردند
باید به یاد غارتش جامه دری کرد

تا که نفس باقی است باید با تعصب
گریه برای زینب و بی معجری کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۴۷
عبدالرقیه

با حال زار و مضطرم بوسه گرفتم

از عکس صحن دلبرم بوسه گرفتم

 

با گریه خوابم برد دیشب ، تا خود صبح

در خواب از کل حرم بوسه گرفتم

 

روی نگین خاتمم نام حسین است

با نیت از انگشترم بوسه گرفتم

 

کارم جلو افتاد تا از مهر تربت

در سجده با چشم ترم بوسه گرفتم

 

من که نشد از مرقدش بوسه بگیرم

جایش ز دست مادرم بوسه گرفتم

 

خیلی دلم بر غربت و تنهایی اش سوخت

از قاب عکس رهبرم بوسه گرفتم

 

جانم فدایش زیر لب ارباب می گفت :

از لاله های پرپرم بوسه گرفتم

 

مانند صفحه صفحه ی قرآن پاره

از قطعه های اکبرم بوسه گرفتم

 

می گفت با مشک پُر از تیر علمدار

از بازوی آب آورم بوسه گرفتم

 

جای رباب و اهل خیمه پشت خیمه

از کام خشک اصغرم بوسه گرفتم

 

وقت وداع آخرم با نیمه ی خود

از چشم خیس خواهرم بوسه گرفتم

 

شاید برای آخرین بار است ، شاید

از روی ناز دخترم بوسه گرفتم...

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۵۳
عبدالرقیه

خسته ام خسته کسی هست امانم بدهد؟
بین طوفان گنه راه نشانم بدهد

هر که افتاد زمین دست به دامان کسی است
من آلوده حسین است که جانم بدهد

شب جمعه است دلم کرببلا می خواهد
فقط ارباب تواند که توانم بدهد

دل من تنگ ضریح است حرم می خواهم
کیست تا کعبه ی شش گوشه نشانم بدهد

بوی سیب حرمش در همه جا پیچیده
ناله ی مادر او سوز و فغانم بدهد

مادرش گفت بنیَّ ذبحوکَ سحقوک
ناله اش شعله بر این سوز نهانم بدهد

پسرم تشنه تو را ذبح عظیمت کردند
داغ تو رعشه بر این قد کمانم بدهد

حاج مجتبی قاسمی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۵۷
مجتبی قاسمی

دانلود بخشی از صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی

تو کیستی که معرفتت عین واجب است
دستت به دست فاطمه روز محاسبه است

ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش
رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش

در دل به جز "علی" به کسی جا نداده ای
نزد "احد" به گفتن "دو" پا نداده ای

ممسوس ذات بی بدل پنج تن شدی
هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی

روز جمل کنار حسن تا قدم زدی
آرایش سپاه جمل را بهم زدی

یک عمر می شود‌ شهدا در تحیرند
بر جایگاه اُخروی ات غبطه می خورند

ماه بلند نیمه شب این قبیله ای
فخرت همین بس است، کفیل عقیله ای

تسلیم محض بودی و حرفی نداشتی
حرف حسین را روی چشمت گذاشتی

ای قله ی کرامتِ بی وصف و دامنه
هستند ریزه خوار عطایت، ارامنه

بی گوهر ولایت تو می شوم ذلیل
باب الحوائجِ همه ی خلق، الدخیل

عقده گشای هر گرهِ کارهای ما
ای آخرین امید گرفتارهای ما

صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست
نامت تسلی دل صاحب زمان ماست

هر وصفی از وفا و مرامت شنیده ام
در تکه پاره های امان نامه دیده ام

معصوم ها به پای غمت گریه می کنند
بر چوب سالم علمت گریه می کنند

بین فرات رفتی و لب هات تشنه ماند
جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند

بر چشم های ناز تو چشم حسود خورد
در علقمه به چهره ی ماهت، عمود خورد

شرمندگی، تمام وجود تو را گرفت
وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت

پای حسین ماندی و نقش زمین شدی
یک عمر فخر مادرت ام البنین شدی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۱
عبدالرقیه

وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ...

 

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز عرفه ۹۹

 

ای که نامت پناهِ عِلّیین
پاشو از جا سپاهِ عِلّیین

پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش
پاشو از جا، کفیل زینب باش

پاشو تا سایه ی سرم باشی
تا نگهبانِ معجرم باشی

خواهرت آمده نگاهش کن
تکیه بر چادرِ سیاهش کن

آه... ای کُشته ی امان نامه
سر فرو بردی از چه در جامه؟!

زانویت را چرا بغل کردی؟!
تو که بر قول خود عمل کردی

خاطرت جمع، مردِ با احساس
هیچ کس باورش نشد، عباس

پاشو دلگرمی دلِ همه باش
قوّتِ قلب آل فاطمه باش

ماه من، بر رخت نقاب بزن
حرز انداز زود، بر گردن

کوفیان، چشمْ شور و نامردند
تیرهای سه شعبه آوردند

چشم هایت چقدر زیبایند
بازوانت مرا تسلایند

بوسه ی مرتضی بر آن خورده
چشم هایت دل خدا برده

من همین گونه هم پریشانم
تو نباشی دگر چه می دانم...

... شاید از گریه غرقِ غم بشوم
شاید اصلا اسیر هم بشوم

شاید اصلا سرم شکسته شود
دست من با طناب بسته شود

شاید از روی تل نگاه کنم
گریه، بالای قتلگاه کنم

چه کنم گر حسین تنها شد؟!
چه کنم قتلگاه غوغا شد؟!

شاید اصلا مرا زمین بزنند
کعب نی بر منِ حزین بزنند

پاسبانِ نمازم، ای عباس
تو نباشی چه سازم، ای عباس؟! 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۸ ، ۱۹:۰۲
عبدالرقیه

دائم چهل منزل بلا بر ما رسیده
خواندم نمازم را نشسته، قد خمیده

جای نوازش کردنِ دستان بابا
شعله، میان گیسویم شانه کشیده

****

هجران دلبر، قد کمانی ساخت من را
از ناقه، ضعف و تشنگی انداخت من را

طوری کتک خوردم دو چشمم تار گشته
حق داشت عمه، لحظه ای نشناخت من را

****

درد کف پا، خسته ام کرده حسابی
دارم میان پهلویم دردِ حسابی

گفتم نکش اینگونه از سر چادرم را
دادِ مرا دشمن در آورده حسابی

****

آخر چرا رحمی به چشمِ تر نداری؟!
پایم شکسته، از چه رو باور نداری؟!

من دخترم، خیلی پر و بالم نحیف است
نامرد... اصلا تو خودت دختر نداری؟

****

با که بگویم این همه داغ گران را
با که بگویم حرفِ مرد بد دهان را

بر ما اهانت شد میان کوچه هایش
ویران کند حق خانه های عَسقلان را

****

خیلی بدم می آید از اشرار، خیلی
از ازدحامِ شامی و انظار، خیلی

دروازه ی ساعات، ساعاتِ بدی بود
سختی کشیدم بر سر بازار، خیلی

****

از چه بگویم،! از ستم یا ناسزا یا...
از سنگ و خاکستر ز بام خانه آیا؟

غصه شده در سینه ام با که بگویم
حرف از کنیزی می زنند این جا خدایا

****

طاقت ندارم بیش از این بابا کجایی؟!
من چشم بگذارم به آغوشم بیایی؟!

بار سفر بستم بیا آماده ام من
پایان بده بر این چهل منزل جدایی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۸ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسین
زنده شده است خاطره ی مادر حسین
با احترام رفته علی در بر حسین
آماده ی نبرد شده لشگر حسین

تا اذن خواست، نور دو عالم اجازه داد
لب تر نکرده بود، همان دم اجازه داد

قله نشین معرفتِ کائناتِ حق
مجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حق
آیینه ی تمام نمایِ صفات حق
مانند مرتضی شده ممسوس ذات حق

شأن علی، ز کل مراتب، فراتر است
فیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر است

وقت وداع شد، همه جا ریخته بهم
از غربت و بلا، دو سرا ریخته بهم
قلب تمام اهل ولا ریخته بهم
این غصه، آل فاطمه را ریخته بهم

اکبر گلایه ی همه را استماع کرد
با خواهرش رقیه، به سختی وداع کرد

وقتی علی، زمان رجزخوانی اش رسید
بر گوش دهر غُرش ربانی اش رسید
ابن زیاد، وقت پشیمانی اش رسید
بر کل دشت نعره ی طوفانی اش رسید

نعره کشید، من به پیمبر نتیجه ام
از نسل پاک مادر زهرا، خدیجه ام

خشمش شبیه حضرت جبار، جلوه کرد
همچون رسول، لحظه ی پیکار، جلوه کرد
چون شیر، مثل حیدر کرار، جلوه کرد
گهگاه در سیاق علمدار، جلوه کرد

با کام تشنه معرکه را زیر و رو نمود
دیگر توان جنگ برایش نمانده بود

برگشت محضر پدرش تا رها شود
از این همه مصیبت اعظم جدا شود
باید حسین دل ببُرد، تا فدا شود
ورنه زمانِ واقعه بی انتها شود

کامِ پدر ترک ترک و خشک، زین سبب
بعد از وداع سختِ پدر، رفت تشنه لب

لیلا میان خیمه زند دست روی دست
آیینه ی پر از ترکش عاقبت شکست
شمشیر آمد و به سر اکبرش نشست
مانند مرتضی شد و فرق سرش گسست

خون سرش به روی دو چشم فرس چکید
چیزی فرس ندید، فقط بی هوا دوید

او را به جرم نام علی سیر می زدند
با نیزه ها به آیه ی تطهیر می زدند
یک عده زخم با سر شمشیر می زدند
یک عده نانجیب به او تیر می زدند

روی فرس محیط تنش خانه خانه شد
افتاد انار آل عبا، دانه دانه شد

حالا حسین آمده با دیده ی ترش
با ناله ی علی ولدی سوی اکبرش
سر را گذاشت لحظه ی آخر روی سرش
پا می کِشد علی به زمین در برابرش

ای میوه دلم چقدر پخش گشته ای
نامت علی شد و صد و ده بخش گشته ای

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۸ ، ۰۰:۱۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۶ محرم ۹۸

دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدند
به تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدند

دوره کردند، دویدند سویش با عجله
دسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدند

جای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر...
نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدند

یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد
گرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدند

پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت
نیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدند

اسب ها جای حنا بر سر و بر صورت او
تاختند آن قدر از خون، به رخش رنگ زدند

نعل ها داغ که گشتند جگرسوز شدند
با صدای ترکِ سینه اش آهنگ زدند

جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه...
بر دهانی که شده تشنه ی از جنگ زدند

نجمه ماند و دل خون... تا که پس از ساعاتی
شعله بر چادر آن مادرِ دلتنگ زدند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۲۳:۰۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ ۲۵ محرم ۹۸

تمام عمر خود، آزار دیدم

جهان را بر سرم آوار دیدم

عزیزان خدا را زار دیدم

میان مجلس اغیار دیدم

 

چهل منزل که نه، عمری حزینم

چهل سال است من چله نشینم

شبانه روز، یاد اربعینم

همیشه چشم خود، پُربار دیدم

 

کنارِ گریه دوشادوش ماندم

فقط خیره شدم، خاموش ماندم

گمانم ساعتی بیهوش ماندم

همینکه آب، بالاجبار دیدم

 

شده اشکم روان، با که بگویم

غمِ هفت آسمان با که بگویم

ازین داغ گران با که بگویم

حرم را بر سرِ بازار دیدم

 

الهی که زنی مضطر نماند

میان کوچه، بی یاور نماند

اگر هم ماند، بی معجر نماند

خودم این درد را ناچار دیدم

 

ازین غصه گریبان می دهم چاک

میان خنده های قوم ناپاک

عقیله عمه ام را بر روی خاک...

به زیر کعب نی، بسیار دیدم

 

نرفت از تن، نشانِ سلسله... نه

نرفت از گوش، صوتِ هلهله... نه

نرفت از خاطر من، حرمله... نه

از آن ملعون غمی دشوار دیدم

 

مداوا کرد چشم تار ما را

تسلا داد قلب زار ما را

خدا خیرش دهد، مختار ما را

سر شمر و سنان بر دار دیدم

 

رباب و گریه اش... ای داد، ای وای

صدای گریه ی نوزاد، ای وای

کشیدم از جگر فریاد ای وای...

پرِ گهواره را هر بار دیدم

 

نمی دانم، گمانم خواب بودم

میان خیمه ها بی تاب بودم

مریض اما پیِ ارباب بودم

به حال زار، داغ یار دیدم

 

به روی سینه اش دیدم دویدند

تنش را سمت گودالی کشیدند

سرش با خنجر کندی بریدند

خودم دیدم، اگرچه تار دیدم

 

بمیرم عاقبت انگشترش را

لباسِ دستباف مادرش را

عبا، عمامه ی پیغمبرش را

میان دکه ی تجار دیدم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۶:۴۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شهادت امام سجاد علیه السلام ۹۸

محل بده به منِ بینوا، فدات شوم

دلم شکست ز دوری، بیا... فدات شوم

 

اگر چه دامن تو بارها رها کردم

رها نمی کنی آقا مرا، فدات شوم 

 

میان نافله ی نیمه ی شبت آقا

برای نوکر خود کن دعا، فدات شوم 

 

چه حرف ها! سر من فرش راه تو بشود؟!

سرم کجا، کف پایت کجا؟! فدات شوم

 

خوش است کشته شوم در رهت هزاران بار

دوباره زنده شوم بارها فدات شوم

 

تو هم شبیه حسینی، سجیّتت کرم است

ببر مرا سحری کربلا، فدات شوم 

 

میان سلسله فرمود حضرت سجاد

امامِ مانده روی بوریا، فدات شوم 

 

چکید خون حسین از بلندی نیزه

عقیله با دل خون زد صدا: فدات شوم

 

عزیزِ بی کفنِ مادرم جُعِلتُ فِداک

غریبِ تشنه لبِ سرجدا فدات شوم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۶:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۸

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب ۳ محرم ۹۹

خراب آمده ام باز رو به راهم کن

مسیح من بِدَم و عاری از گناهم کن

 

نیامدم به تمنای آب و نان سویت

کمی به حرمت ام البنین نگاهم کن

 

فدای جُون شوم، روسپید عالم شد

نگاهِ لطف به ظرفِ دلِ سیاهم کن

 

عطا به جای خودش، جای این همه گریه...

برای سینه زنت، ذوالکرم دعا هم کن

 

به زیر بارِ گران علامتت گفتم:

گذر ز توشه ی سنگین اشتباهم کن

 

مُقدم است به کارم، همیشه کار شما

بیا و پیرِ همین راه و دستگاهم کن

 

عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم

برات کرب و بلای مرا فراهم کن

 

میان گودیِ قبرم، زمان تلقینم

اسیرِ روضه ی گودیِ قتلگاهم کن

 

زمان تشنگیِ حشر، یاد تشنگی ات

جواز گریه بده، غرقِ اشک و آهم کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۸

قرآن چه باشد؟ اول و آخر رقیه
اسلام احمد چیست؟ سرتاسر رقیه
سیر و سلوکش رفته بر حیدر رقیه
معراج ما باشد توسل بر رقیه

یک دم نشد با رب گسسته اتصالش
زهراست پیدا و نمایان از خصالش
با آیه آیه جلوه های هر سه سالش
تطبیق شد بر سوره ی کوثر رقیه

نامش معطر می کند صحن دهان را
درس ولایت می دهد سینه زنان را
رد می کند هر منزل از هفت آسمان را
بر شانه ی عباسِ آب آور، رقیه

بر داغ او اهلِ مناسک گریه کردند
ذاتِ الهی با ملائک گریه کردند
آل عبا بر او یکایک گریه کردند
مرثیه خوان تا گفت بر منبر رقیه

یاسِ سه ساله، رنگ و بوی لاله دارد
هر کس که رویش دید، آه و ناله دارد
خیلی سوال از عمه اش، غساله دارد
رنگین کمان پیداست ازچه در رقیه؟!

با این همه زخمی که مانده در وجودش
با این همه دردسرش، وقتِ سجودش
با این پرِ زخمی و با روی کبودش
شد وارثِ ارثیه ی مادر رقیه

آن قدر، سنگِ شامیان بر ابرویش خورد
آن قدر، بر روی زمین با زانویش خورد
آن قدر محکم، ضربِ پا بر پهلویش خورد
مثل گلی در شعله شد پر پر رقیه


محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۵۱
عبدالرقیه

"فرقة بالسیوفِ وفرقة بالرماحِ وفرقة بالحجارهِ وفرقة بالخَشَبِ والعصا..."

پر شده دامن همه با سنگ
می زند هر کسی به آقا سنگ
"همه کج می روند" حتی سنگ
می خورد بر عزیز زهرا، سنگ

قتلگه شد ز سنگ مالامال
آه... زهراست شاهد گودال

ناگهان تکیه داد بر نیزه
یک حرامی زدش به سرنیزه
ریختند آه... آنقدر نیزه
دفن شد جسم شاه در نیزه

نیزه ها می رسند در جنجال
آه... زهراست شاهد گودال

نیتِ قربِ پیرها با چوب
استخاره بگیرها با چوب
ضربه های حقیرها با چوب
خُرد شد چوبِ تیرها با چوب

تشنه لب ضربه خورد و رفت از حال
آه... زهراست شاهد گودال

قاتل از ره رسید با خنجر
رنگ زینب پرید با خنجر
شمر نعره کشید با خنجر
از قفا سر برید با خنجر

ذات حق آمده است استقبال
آه... زهراست شاهد گودال

سرخ شد رنگ آسمان... مرکب
سینه و صورت و دهان... مرکب
آه یا صاحب الزمان... مرکب
داد او را تکان تکان، مرکب

شد تن شاه کربلا پامال
آه... زهراست شاهد گودال

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۱۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا محرم ۹۸

حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟!

اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟! 

 

بیا و این شب آخر سخن بگو با من

اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟! 

 

عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی

تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!

 

تنی که زینت دوش نبی اکرم بود

به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟! 

 

عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند

خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟! 

 

همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب

اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟! 

 

منی که تاب ندارم تنت کبود شود

به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟! 

 

میان سجده دعا کن تنت کفن بشود

اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!

 

اگر قرار شود بی تو من سفر بروم

کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟!

سید پوریا هاشمی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا محرم ۹۸

هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد

مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد

 

بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را

بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد

 

ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟!

نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد

 

از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند

" ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "

 

پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم

دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد

 

رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت

نرخِ توحید مرا کرب و بلا‌ بالا برد

 

کم ندیدیم گنهکار پشیمان شده را...

اشکِ در روضه ی جانسوز شما بالا برد

 

گریه کرده است چو اسپندِ میان آتش

هر که از تشنگی ات سوخت، صدا بالا برد

 

حرمله تیر زد و از کمرت بیرون زد

همه ی خون تو را زود خدا بالا برد

 

مانده ام مات، زمانی که دعا می کردی

این سنان بین دعا، نیزه چرا بالا برد؟!

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۱۳
عبدالرقیه

شرر به خرمن آل عبا زدی ای شمر
چه آتشی به دل ماسوی زدی ای شمر

مگر که زینت دوش نبی نبود حسین
چرا قدم روی عرش خدا زدی ای شمر؟

حسین فکر نجات تو بود اما حیف
لگد به بال و پرش بی هوا زدی ای شمر

هنوز جان به تنش بود مرتضی آمد
به ناله گفت: عزیز مرا زدی ای شمر

نفس نفس زد و ناله کشید "یا أماه" 
میان پهلوی او نیزه جا زدی ای شمر

نسوخت قلب تو از ناله ی " بُنیَّ حسین"
به پیش دیده ی خیر النسا زدی ای شمر

حسین آب طلب کرد در ته گودال
تو در عوض شه لب تشنه را زدی ای شمر

هزار و نهصد و پنجاه زخم کاری داشت
چرا تو رحم نکردی، چرا زدی ای شمر؟

چه کردی از نفس افتاد خنجر کندت؟!
رویت سیاه باد چند تا زدی ای شمر؟

سرش به نیزه شد و وقت غارت خیمه...
تمام لشکر خود را صدا زدی ای شمر

برای دخترکان خواهرش سپر بود و...
عقیله را جلوی بچه ها زدی ای شمر

علی سپهری

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۶
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ روز هفتم

از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدم
بی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدم

دیشب فقط تا صبح طفلم داد می زد
خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم

***

ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد
طفلم سلامت، محضر ارباب باشد

گفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت...
تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد

***

مولای من حیران و سرافکنده آمد
رو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمد

وقتی که بر می گشت با چشم پر از آب
از لشگر دشمن صدای خنده آمد

***

تیری در این لشگر نبود الا سه شعبه؟!
چیدند آخر غنچه ام را با سه شعبه

ای حرمله انصاف داری بی مروت؟!
اصغر سه شعبه... حضرت سقا سه شعبه؟!

***

مانده حسین و کل آغوشش پر از خون
صورت پر از خون، بر روی دوشش پر از خون

چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر...
شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون

***

باور کنم شش ماهه ی من، اصغرم رفت؟!
از نعره ی تکبیر این لشگر سرم رفت

خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم...
با حالت قهر آخرین بار از برم رفت

***

نشنیدم آخر، صحبت نشنیده اش را
بستند بر نی، حنجر پاشیده اش را

خیلی خجالت می کشم آبی بنوشم
بر نیزه اش، دیدم لب خشکیده اش را

***

مَردم... منِ محزونِ غمدیده ربابم
هم قافیه نه... همنشینِ آفتابم

تا آب می بینم، سرم پایین می افتد
هم قافیه نه... داغدارِ مشک آبم

محمدجواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۲۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ شب ششم

سیزده ساله ی امامِ کریم

شده آماده بلای عظیم

 

رفت و افتاد روی پای حسین

بوسه می زد به دست های حسین

 

سوختند از غم و کباب شدند

هر دو از گریه خیسِ آب شدند

 

گریه در حالت عطش کردند

آن قدر گریه تا که غش کردند

 

گریه های عمو مکرر شد

تشنه ی دیدنِ برادر شد

 

زیر لب روضه ی حسن را خواند

قاسمش را به سینه اش چسباند

 

دست خطِ حسن به کار آمد

ناگهان بر دلش قرار آمد

 

جلوی خیمه، جان تازه گرفت

آخرش از عمو اجازه گرفت

 

اذن میدان گرفت و عازم شد

نوبت نعره های قاسم شد

 

حال باید خودی نشان می داد

دشت، را یک تنه تکان می داد

 

وقت برچیدنِ هبل شده بود

فأنا بن الحسن... جمل شده بود

 

همه گفتند آمده حیدر

پسر پورِ ارشدِ حیدر

 

هرکه افتاد سوی او گذرش

ازرق و هر چهار تا پسرش...

 

همه بر روی خاک افتادند

غرقِ در خون، هلاک افتادند 

 

نعره می زد، علی مع الحق را

کند از ریشه نسل ازرق را

 

وقت رزمش قمر، بلند شده

مادرش نجمه سربلند شده

 

فخر دارد به خود عروس حرم

که شده نذر اهل بیت کرم

 

طالب مرگ، بین لشگر کیست؟!

دید دشمن، حریف قاسم نیست

 

حیله شد چاره، دوره اش کردند

همه یک باره، دوره اش کردند

 

ابرویش بین جنگ، زخمی شد

سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد

 

ضربِ شمشیر نانجیبی، آه

بر سرش خورد و گفت: یاعماه

 

از روی اسب، دور از حضرت

بر زمین خورد با سر و صورت

 

تا صدا زد، سواری از خیمه

مثل بازِ شکاری از خیمه...

 

آمد و اشک، از دو دیده فشاند

قاتلش را به قعر دوزخ راند

 

رفت بالا صدای فریادش

آمدند اشقیا به امدادش

 

بس که مرکب به رفت و آمد بود

شد هوا ناگهان غبار آلود

 

بود دشت از غبار مالامال

وسط دشت، نجمه رفت از حال

 

نوعروسِ حرم زمین افتاد

بر روی خاک، با جبین افتاد

 

چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم

روضه را بازتر نمی خوانم

 

دشت در حالتِ سکونی بود

همه جا رد نعلِ خونی بود

 

داشت قاسم به خاک می غلطید

شانه های حسین می لرزید

 

در دهان تا زبان، تکان می خورد

دنده هایش تکان تکان می خورد

 

آه... آخر به دوش مولایش

بر زمین می کشید پاهایش

 

غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود

سرّ احلی مِن العسل این بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۹
عبدالرقیه