سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۳۹ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم» ثبت شده است

 

قَالَ الرِّضَا عَلَیه السَّلام:
...إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ‏ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ...
 
از نفاق بی فضیلت ها، فضیلت کشته شد
خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد
 
بی بصیرت ها به قصد قُرب سنگش می زدند
زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد
 
چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت
عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد
 
هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند
با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد
 
آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا
روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد
 
گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربه ها...
نصّ مقتل گفته آقا با مشقت کشته شد
 
دختری که معجرش آتش گرفته ناگهان
زیر سم اسب، در هنگام غارت کشته شد
 
خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت:
ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد
 
قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین
هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۴۷
عبدالرقیه

آخر ذبیح وحشت این رخش شد تنت

نامت علی است یکصد و ده بخش شد تنت

 

باید چگونه جمع کنم پیکر تو را؟!

مثل انار دانه شده پخش شد تنت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۵۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب هفتم محرم ۹۷

تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست

چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست

 

هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود

طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست

 

با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم

با گریه ات غرور پدر مادرت شکست

 

نامت علی است، محترمی مثل مرتضی

این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست

 

می خواستم برای تو کاری کنم، نشد

خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست

 

تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت

مانند یاس خشک شده حنجرت شکست

 

تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای

بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست

 

این حجم تیر کل تنت را گرفته است

مانند مادرم همه ی پیکرت شکست

 

خون گلوی تو به روی صورت من است

از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست

 

با فکر پاسخی که بگویم به مادرت

بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست

 

حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!

قد مرا همین نظر آخرت شکست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۵۲
عبدالرقیه

تقدیم به دوستان خوبم در هیئت منتظران حضرت مهدی عج که دیشب به لطف حضرت قاسم علیه السلام مهمان شهید گمنام بودند.

 

قاسم است و به قسمت نظرش

سر به راه و مریدمان کرده

 

جز عنایات اهل بیت کرم

از همه ناامیدمان کرده

 

از گناهان خرابه ای بودیم

یک بنای جدیدمان کرده

 

رو سیاه آمدیم نزد حسین

از کرم رو سپیدمان کرده

 

دو سه شب نام او به لب بردیم

میهمان شهیدمان کرده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۱۷
عبدالرقیه

 

روحِ سالم به ما عنایت کرد
عشقِ دائم به ما عنایت کرد
 
رزق یک سال را امام حسن
شب قاسم به ما عنایت کرد
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۰۷:۰۸
عبدالرقیه

حرام زادگی خویش بر ملا نکنید

نگاه شوم به داماد کربلا نکنید

 

آهای لشگریانِ سواره ی کوفه

طمع به کشتن فرزند مجتبی نکنید

 

همیشه و همه جا حق، مسیرِ آل علی است

دوباره فتنه، شبیه جمل به پا نکنید

 

همین که گفت أنا بن الحسن فرار کنید

به راه ازرق بیچاره اقتدا نکنید

 

شبیه مرد بجنگید یا به خانه روید

مسیر حیله و نیرنگ دست و پا نکنید

 

همین که شد پدر او دچار کوچه بس است

برای کشتن او باز کوچه وا نکنید

 

به جای نُقلِ شب اول عروسیِ او

به قصد قُرب سویش سنگ را رها نکنید

 

سنان به پهلوی زهرا نشان او نزنید

ز زین اسب تن زخمی اش جدا نکنید

 

پُر از کبودی سنگ است جسم بی جانش

به سُم اسب دگر جسمش آشنا نکنید

 

زمان بردن نام حسین، با مرکب

به روی صحن دهانش برو بیا نکنید

 

تمام دشت، عسل شد بس است نامردان

به کندوی عسلش باز نیزه جا نکنید

 

به دور دست، سر گیسویش نپیچانید

برای غارت رأسش خدا خدا نکنید

 

کریم زاده عطایش به پست هم برسد

بزن بزن سر عمامه و عبا نکنید

 

حسین از نفس افتاد هلهله کافی است

به پیش چشم عمویش سر و صدا نکنید

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۴۷
عبدالرقیه

دانلود فایل صوتی شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ روز چهارم محرم ۹۷

زینب شده ام چون گوهری فاضله دارم

از سیرت زهرا و علی شاکله دارم

 

من دختر کرارترین مرد جهانم

شیران جگر دار در این قافله دارم

 

قربانی من را نپذیرفتی و حالا

خیلی سر این غصه ز دستت گله دارم

 

این دو بروند از حرمم مسئله ای نیست

من با غم تنها شدنت مسئله دارم

 

دایی شده ای تا که بیفتند به پایت

بگذار بیفتند به خون، حوصله دارم

 

نگذار بمانند و ببینند که در شام

بر دستِ ورم کرده ی خود سلسله دارم

 

بهتر که نباشند ببینند دو طفلم

تنها شدم و پای پر از آبله دارم

 

جان می دهم ای یار سر افکنده نباشی

در خیمه روم تا که تو شرمنده نباشی

 

من با خبرم از جگرِ عُون و محمد

بنشین و نظر کن هنر عون و محمد

 

جز فکر تو یک لحظه میان سرشان نیست

عشق است فقط در نظر عون و محمد

 

سردار حریم دل خواهر به سلامت

نذرِ سرت ای عشق، سرِ عون و محمد

 

حاشا که بگیرد به پرت تیزی سنگی

تا هست به تن بال و پر عون و محمد

 

داغ تو نبیند دل و صد بار ببیند

در خون بدن غوطه ور عون و محمد

 

آنقدر دلم سوخته از داغ جوانت

سهل است برایم خبر عون و محمد

 

این بار سپردم که ابالفضل بیاید

جای منِ دلخون به بر عون و محمد

 

هر قدر در این جا سرشان سنگ بریزند

در شام سر مادرشان سنگ بریزند

 

ای وای از آن دم که در انظار می افتند

در دام پُر از حیله ی اشرار می افتند

 

تشنه شده اند و همه جا تار شد اما

یادِ عطش قافله سالار می افتند

 

گفتند علی، ضربه به فرق سرشان خورد

با فرق شکسته، صد و ده بار می افتند

 

هر دانه ی تسبیح من افتاد، دلم ریخت

با دانه ی تسبیح من انگار می افتند

 

نیزه که میان بدن و سینه شان رفت

یاد دلِ سنگِ نوک مسمار می افتند

 

وقتی که چشیدند فشار سم مرکب

یک مرتبه یاد در و دیوار می افتند

 

آن قدر بهم ریخته شد پیکر این دو

بین گذر از دوش علمدار می افتند

 

من مهر برادر به جهانی نفروشم

رخصت بده من هم زره رزم بپوشم

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۰۲
عبدالرقیه

#حضرت_رقیه سلام الله علیها

#زمینه

دانلود زمینه صوت شعر زیر

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

بابایی

عجب... سری به ما زدی

بابایی

به دیدنم خوش اومدی

بابایی مشکل غربتم رو حل کن

 

بابایی

یه دست بکش روی سرم

بابایی

موهام رو شونه کن یکم

بابایی یه بار دیگه منو بغل کن

 

خبر داری

دلم گرفته این شبا شدیدا

به زخم من همه نمک پاشیدن

چادرمو تو ازدحام کشیدن

 

چیزی دیگه

به انتهای ماجرام نمونده

مرهمی غیر گریه هام نمونده

یه جای سالمم برام نمونده

 

آه من از دست بسته

ز بال شکسته

شدم دیگه خسته

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

 

می دونی

چرا دلم گرفت زیاد

می دونی

کسی منو بازی نداد

من میرم بیا یکم دنبال من کن

 

میدونی

به قامتم میخندیدن

میدونی

به لکنتم میخندیدن

بابا جون یه فکری ام به حال من کن

 

به روم نیار 

درسته کل صورتم کبوده

این همه سیلی حق من نبوده

روسریمو یه بی حیا ربوده

 

چی کار کنم

تا که لبت رو بدی یه تکونی

بوسم کنی با این لبای خونی

دیگه پیش خودم باید بمونی

 

وای تو انظار نبودی

تو بازار نبودی

گرفتار نبودی

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

 

جون من

رو پام نمیتونم پاشم

جون من

نذار دوباره تنهاشم

جون من ببین که دست و پام خضابه

 

جون من

نمونده طاقتی برام

جون من

سه سال بسه بذار بیام

جون من ببر منو از این خرابه

 

خسته شدم

آروم نمیشه چرا درد زانوم؟!

بسته نمیشه چرا زخم پهلوم؟!

بهتر نمیشه بابا دیگه بازوم؟!

 

گریه کنم؟!

که پیکرم دوباره رعشه دار شه

دوباره قلب عمه بی قرار شه

دوباره زجر لعنتی بیدار شه

 

وای

قدم زود کمون شد

بهارم خزون شد

تنم رنگ خون شد

 

وای بابا دیر رسیدی ۳

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۱۳:۴۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۳ محرم ۹۷

به غارت برده دشمن دودمانم، دیده ای یا نه؟!

غروب عمر را در آسمانم دیده ای یا نه؟!

 

همان دُ دختر شیرین زبا بان تُ تو هستم

گرفته آبرویم را زبانم دیده ای یا نه؟!

 

پدر موی سرم شانه زدن دیگر نمی خواهد

شرر را در میان گیسوانم دیده ای یا نه؟!

 

شدم سرگرمی خندیدن طفلان این کوچه

دلیل خنده های این و آنم، دیده ای یا نه؟!

 

هر آن که رد شد از ویرانه با حیرت نشانم داد

ورم کرده سر و چشم و دهانم دیده ای یا نه؟!

 

دوتایی سنگ ها خوردیم، بابا من تو را دیدم

تو هم من را، بگو تا که بدانم دیده ای یا نه؟!

 

بیا تا زجر خوابیده بگیرم بین آغوشت

به لب آمد ز هجران تو جانم، دیده ای یا نه؟!

 

اگر من را پذیرفتی، شهادت را نصیبم کن

صلاحم را به ترکِ آشیانم دیده ای یا نه؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۷ ، ۰۵:۴۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب ۱ محرم ۹۷

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رستمی_ شب ۱ محرم ۹۷


سلام ای نازنین شاه و حبیبم

بیابان گرد تنهای غریبم

 

نوشتم که بیا، شرمنده هستم

من از این نامه ها شرمنده هستم

 

تمام قول ها از دم دروغ است

سرِ آهنگران خیلی شلوغ است

 

نوشتند و تو را ای یار خواندند

ولیکن پای این پیمان نماندند

 

ولایت در وجودم منجلی بود

گناهم بردن نام علی بود

 

هر آنچه کوشش و همت نمودند

شنیدی که حریف من نبودند

 

تمام دشمنان را خوار کردم

شبیه مرتضی پیکار کردم

 

امان دادند، عهد خود گسستند

به کعب نیزه دندانم شکستند

 

از اولاد زنا نیرنگ خوردم

من از زن های کوفه سنگ خوردم

 

صدای العطش آمد به گوشم

خبر داری نشد آبی بنوشم

 

خدا را شاکرم آبی نخوردم

فدای کام خشکت، کام خشکم

 

سر دارالعماره گریه کردم

به یاد شیرخواره گریه کردم

 

عجب جشنی به پا شد عید قربان

سرم از تن جدا شد نذر جانان

 

تنم را بین هر کوچه کشیدند

به روی سینه ام طفلان دویدند

 

همه دارایی ام را غصب کردند

سرم را روی نیزه نصب کردند

 

در این شهر جفا و نا امیدی

کنار مزبله ماندم، شنیدی؟!

 

نگویم مابقی ماجرا را

نگویم کوچه ی قصاب ها را

 

به زیر نور مهتاب و ستاره

تنم آویخته شد بر قناره (۱)

 

نیا کوفه که کوفه قحط آب است

نفاق و خدعه هاشان بی حساب است

 

نیا تا دخترت در تب نیفتد

نظر بر سایه ی زینب نیفتد

 

رقیه طاقت دوری ندارد

توان درد مهجوری ندارد

 

نیا تا شمر شمشیری نسازد

نیا تا حرمله تیری نسازد

 

برای دیدنت در انتظارند

برای کشتنت برنامه دارند

 

نیا تا پیکرت عریان نماند

سنان در پهلوی قرآن نماند

 

تو آقا زاده ی بنتُ الرسولی

نده گیسوی خود را دست خولی

 

خلاصه ای امیر هر دو عالم

حلالم کن، حلالم کن، حلالم

محمد جواد شیرازی

۱. چنگک قصابی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۳۹
عبدالرقیه

حی علی الحسینیه ماتم شروع شد

بغضم شکست و بارش نم نم شروع شد

 

فصل رسیدن به خدا در حسینیه

در سایه سار بیرق و پرچم شروع شد

 

مثل همیشه فاطمه بانی روضه هاست

از آه و ناله ی جگرش، دم شروع شد

 

پیراهن حسین پُر از خون میان عرش

آویخته شده، غم عالم شروع شد

 

پیراهن سیاه بپوشید نوکران

عرض ادب کنید، محرم شروع شد

 

توبه بهانه بود حسینی شود دلش

با یا حسین گریه ی آدم شروع شد

 

با یا حسین سوره ی والفجر شد تمام

با یا حسین سوره ی مریم شروع شد

 

تا قطره اشک کوچکی از دیده ام چکید

لطف خدا و خیر دمادم شروع شد

 

هر دفعه که حسین زمین خورد بعد از آن

در قلب خواهرش تپش غم شروع شد

 

از کودکی شنیده قضایای کربلا

ای وای، شرح روضه ی مبهم شروع شد

 

این رو سیاه کیست به گوال می رود؟!

لعنت به شمر، ماتم اعظم شروع شد

محمد جواد شیرازی

 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۳۰
عبدالرقیه

خاک زمانه بر سر سینه زن حسین

خون مثل چشمه بود روان از تن حسین

 

لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود

حتی در آن زمان فرس دشمن حسین

 

نفرین به پست بودن دنیا و قصرهاش

چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین

 

از بس که نیزه ها به تنش گیر داده بود

چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین

 

تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان

افتاد خواهرش به روی دامن حسین

 

خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر

یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

گندم ری ثمنت شد، بابی انت و امی
غرق خون کل تنت شد، بابی انت وامی

تو نفس می زدی اما، بین دشمن چه جدالی
بر سر پیرهنت شد، بابی انت وامی

وای از آن واعطشا گفتن تو، قاتلِ جانم...
ناله ی دلشکنت شد، بابی انت و امی

بر لبت ذکر مناجات و دعا بود ولی حیف
نیمه کاره سخنت شد، بابی انت وامی

جلوی چشم همان خواهر دلداده ات آقا
قطعه قطعه بدنت شد، بابی انت و امی

مادرت آمد و با قامت خم در دل صحرا
اولین سینه زنت شد، بابی انت و امی

پیکرت ماند غریبانه روی خاک و در آخر
بوریایی کفنت شد، بابی انت و امی

محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۹
عبدالرقیه

معراج من یعنی که غمخوار تو باشم

آواره ی کوی علمدار تو ‌باشم

 

گفتم سگ کوی تو هستم تا کمی هم

در زندگانی ام وفادار تو باشم

 

در این دو ماهه زیر و رو کردی دلم را

آوردی ام در روضه تا یار تو باشم

 

آقا اگر سربار تو بودم ببخشید

می خواستم من هم عزادار تو باشم

 

من را چه کار اصلا به مزدِ این دو ماهه

کاری نکردم که طلبکار تو باشم

 

یک خواهشی دارم فقط، جان رقیه

بگذار تا آخر گرفتار تو باشم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۶ ، ۱۸:۵۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی سلحشور

 

در عمق غصه ها، فرّ الی الحسین

در اوج هر بلا، فرّ الی الحسین

 

خسته اگر شدی از دست این و آن

رو کن به کربلا فرّ الی الحسین

 

از سوی آسمان بر ما زمینیان

هر دم رسد ندا فرّ الی الحسین

 

از دست معصیت خونین دل و حزین

تا که شوی رها فرّ الی الحسین

 

موسی اگر شدی از ترس اژدها

هر چند بی عصا فرّ الی الحسین

 

وقتی دلت گرفت از شهر و کوچه ها

از قوم بی حیا فرّ الی الحسین

 

گر آخر الزمان بیمار گشته ای 

با نیت شفا فرّ الی الحسین

 

ایمان فقط حسین قرآن فقط حسین

از کفر و از خطا فرّ الی الحسین

 

فریاد می زند فطرس علی الدوام 

فی الارضِ و السَّما فرّ الی الحسین

 

بگرفته دست ما با دست غرق خون

در بین بوریا... فرّ الی الحسین

حاج مجتبی قاسمی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۱۳:۴۹
مجتبی قاسمی

نسیم حزن وزیده، حسین چشم تو روشن

شرر به خیمه رسیده، حسین چشم تو روشن

 

تو رفتی و نشنیدی که خواهرت سر گودال

چقدر طعنه شنیده، حسین چشم تو روشن

 

برای رأس تو بر نی رباب ضجه کشید و

سکینه سینه دریده، حسین چشم تو روشن

 

قسم به عصمت زهرا، کسی ز روز تولد

مرا اسیر ندیده، حسین چشم تو روشن

 

که گفته است؟! دروغ است این که حرمله اصلا

سرم هوار کشیده، حسین چشم تو روشن

 

به زیر بوته ی خاری فدا شدند دو دختر

غریب و رنگ پریده، حسین چشم تو روشن

 

رسیده صحبت غارت میان لشکر دشمن

 به جسم چند شهیده، حسین چشم تو روشن

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۵:۱۸
عبدالرقیه

 

پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست
از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست
 
این ها جمال حیدری ات را نظر زدند
چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند
 
من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه
با چشم خیس آمده ام سوی علقمه
 
رخت سیاه بر تن افلاک می کنم
خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم
 
پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو
جانم فدای تشنگی و کام خشک تو
 
بر چشم های محترمت بوسه می زنم
بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم
 
با نیزه های شان جگرت را گسسته اند
با خنده های شان کمرم را شکسته اند
 
برخیز و التماس مرا مستجاب کن
حداقل نظاره به اشک رباب کن
 
من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم
اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟!
 
سقای بی مثال و قرینه بلند شو
عباس جان، به جان سکینه بلند شو
 
منظومه ام بدون قمر می شود نرو
بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو
 
اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام
وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام
 
باید زنان لباس اسارت به تن کنند
گریه برای غارت گودال من کنند
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۱:۴۶
عبدالرقیه

نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم

چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم

 

قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم

برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم

 

مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند

کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم

 

تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو

به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم

 

به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم

به چهره ی منورت بلند گریه می کنم

 

چه نامرتب است آیه های مصحف تنت

بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم

 

به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده

برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم

 

چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی

بر این تن معطرت بلند گریه می کنم

 

دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو

وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

هوای شهرمون با روضه ها صفا داره

اگر پای تو سر بدم خدایی جا داره

 

همش میگم تو این شبا آقا کنارمی

زبس که هییتت هوای کربلا داره

 

تو منو غلام خود بکن محرمی

من کجا انیس و بکر و بشر حضرمی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

شبا وضو میگیرم و میام تو مجلست

تو روضه پخته میشه این گدای نارست

 

گدایی تو کار عابسه ولی آقا

اگه قبول کنی میشم غلام عابست

 

تو شهی برای این گدا تو همدمی

من کجا کنانه و زهیر خثعمی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۵۱
مهدی علی قاسمی

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

 

 

کسی اگه میخواد که بنده ی خدا بشه 

باید بیاد گدا و نوکر شما بشه

آقا بیا به حق مادرت دعا بکن

دلم میخواد سرم مثه سرت جدا بشه

 

این شده تموم آبرو و ثروتم

یا حسین گدای هانی بن عروتم

 

من کجا کربلا من کجا کربلا

 

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

تموم انبیا شدن غلام و نوکرت

گدایی میکنن تو بارگاه خواهرت

اگر که عیسی زنده کرد کسی رو تو جهان

به زیر لب میبرد دم علی اصغرت

 

روضه خون میشم تو هر مساء و هر صباح

من کجا جناده بن کعب و طِرّماح

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۱۶
مهدی علی قاسمی

 

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

برای غربت تو روضه خوند خود خدا

برا تو گریه کرده ان تموم انبیا

 

تموم عالمو گرفته برق جمله ی

حسین منی، انا من حسین مصطفی

 

عمریه تو خونه ی تو نوکرم ولی

من کجا مبارک و حبیب نَهشلی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

 

به روی سینه ی گدا تو دست رد نزن

دلم میخواد یه بوریا بشه برام کفن

آقا یه خواسته ی دیگه دارم قبول بکن

میخوام بشم گدای قاسم امام حسن

 

این شبا صحابه رو کنم معرفی

من کجا ربیعه و یزید مشرفی

 

من کجا کربلا من کجا کربلا

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۶
مهدی علی قاسمی

 

ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین
 
با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین
 
با این همه تلاطم امواج روزگار
کشتی رحمتت شده ضرب المثل حسین
 
تو سرزمین رحمتی و در زمین تو
عباس، شیر ام بنین شد جبل حسین
 
عاشق تر از تو کیست که در معرض بلا
یک جا خریده ای همه را در ازل حسین
 
ما پیرو ریاست این مکتبیم و بس
شیخ الائمه گفت: که نُوحُوا علی الحسین
 
ای صید دست و پا زده در خون نظاره کن
بر حال و روز خواهر خود روی تل حسین
 
خونی مکن محاسن خود، رحم کن... بس است
بر ناله های فاطمه حداقل حسین
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۱۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ روز هفتم محرم ۹۶

 
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
 
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
 
بانویی که دگر نظیر نداشت
کودکش تشنه بود و شیر نداشت
 
دست خود را تکان تکان می داد
کودکش تشنه داشت جان می داد
 
چه کند با دل گرفتارش؟!
داد دست رقیه گهوارش
 
پیش او هم علی نشد آرام
زینب آمد ولی نشد آرام
 
کودکی زیر لب در آن محفل
گفت با گریه یا ابوفاضل
 
آه، از شرم ساقی توحید
پیکرش بین علقمه لرزید
 
ناگهان نور مشرقین آمد
پدرش حضرت حسین آمد
 
عمه گهواره را به آقا داد
به دل مادرش تسلا داد
 
گفت: او هم دلاوری شده است
تشنه ی جام کوثری شده است
 
رفت آقا به سوی آن لشکر
رفت در روبروی آن لشکر
 
گفت: این طفل را چه تقصیر است
دست او نه کمان نه شمشیر است
 
آتشی بر دل فلک خورده
لبش از تشنگی ترک خورده
 
نیست کس تا دوای او بدهد؟!
جرعه آبی برای او بدهد
 
طفل خود را گرفت بالاتر
عمر سعد بود و یک لشکر
 
بین شان سخت ولوله افتاد
ناگهان یاد حرمله افتاد
 
گفت: برخیز و صید کن در دم
با سه شعبه تو هر دو را با هم
 
قلب کون و مکان شراره گرفت
تیر را سوی شیرخواره گرفت
 
تیر از چله ی کمان رد شد
در حرم حال مادرش بد شد
 
طفل خنده به روی لب آورد
روی دست پدر تلظی کرد
 
دست و پا زد میان آغوشش
ذبح شد بچه گوش تا گوشش
 
سر اصغر میان یک دستش
پیکرش شد از آن یک دستش
 
روضه، مافوق هر تصور شد
پدر از خون محاسنش پر شد
 
عرش را داشت شعله ور می کرد
متحیر به او نظر می کرد
 
این همه اظطراب را چه کند؟!
مانده حالا رباب را چه کند؟!
 
در عبا گرچه طفل پنهان بود
خونِ زیر عبا نمایان بود
 
بیش از این بین این مسیر نماند
پیکرش را به پشت خیمه رساند
 
وای از ناله ی مهیب رباب
وای از غربت عجیب رباب
 
رفت خیمه، نه این که دل بکند
خواست گهواره را تکان بدهد
 
از دلش غصه بی گمان نرود
بعد از این زیر سایه بان نرود
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۰۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود گرجی

پای درس ولی فهیم شده

مثل بابای خود کریم شده

 

سیزده ساله ی امام حسین

چه کسی گفته که یتیم شده؟!

 

در رکاب عموی خود عباس

از دلیران این حریم شده

 

حال، میل عسل به سر دارد

کاسه ی طاقتش دو نیم شده

 

چه کند تا عمو اجازه دهد

کار جنگیدنش وخیم شده

 

تا که او هم شود فدای حسین

بوسه می زد به دست و پای حسین

 

 

وسط خیمه سخت حیران بود

بر لبش آیه های قرآن بود

 

غبطه می خورد بر علی اکبر

شوق جان دادنش فراوان بود

 

زانوی غم گرفت در بغلش

چشم هایش عجیب گریان بود

 

یادش آمد وصیت پدرش

آن سفارش که عهد و پیمان بود

 

گفت: این نامه را بده به عمو

هر زمان که دلت پریشان بود

 

بس عمو بر حسن ارادت داشت

نامه را خواند و روی دیده گذاشت

 

 

بستن صورتش سبب دارد

چهره ای هاشمی نسب دارد

 

بیشتر بوسه زد به دست عمو

بیشتر از همه ادب دارد

 

بند نعلین خود نبسته دوید

در پریدن عجب طرب دارد

 

جملی نو دوباره راه انداخت

فَأنا بن الحسن به لب دارد

 

ابن سعد از هراس می لرزد

بس که در نعره اش غضب دارد

 

ازرق از هیبت نظرهایش

به درک رفت با پسرهایش

 

 

لشگری پست را خبر کردند

حلقه را تنگ و تنگ تر کردند

 

تنگ چشمان لشکر کوفه

عاقبت بر رخش نظر کردند

 

سنگ باران شد از چهار طرف

ضربه ها بر تنش اثر کردند

 

در شلوغی و گرد و خاک نبرد

اسب ها از تنش گذر کردند

 

داغی نعل های مرکب ها

بدنش را چه شعله ور کردند

 

به روی خاک دست و پا میزد

عمویش را فقط صدا می زد

 

 

باید ارباب با غمش چه کند؟!

با بلاهای اعظمش چه کند؟!

 

بغلش کرد و مانده حیران با

لب و دندان درهمش چه کند

 

کاکلش دست قاتلش جا ماند

مانده با گیسوی کمش چه کند؟!

 

خس خس سینه اش بلند شده

با نواهای مبهمش چه کند؟!

 

آه حالا چگونه خیمه رود؟!

با تن نامنظمش چه کند؟

 

قدکشیده رساندنش سخت است

تا به خیمه کشاندنش سخت است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۰
عبدالرقیه

 


هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
 
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
 
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
 
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
 
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
 
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
 
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد 
ضربه بر چشم نازنینش خورد
 
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
 
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
 
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
 
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
 
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
 
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
 
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
 
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
 
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
محمد جواد شیرازی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۶ روز چهارم

زینبم، عاشق دیرینه و سرگردانت
جان خواهر به فدای دل بی سامانت
 
آه ای خون خدا، شاه رشید علوی
من نمردم که در این معرکه بی یار شوی
 
بگذارم برَوی جام بلا نوش کنی؟!
نکند زینب خود را تو فراموش کنی!!!
 
یاد تو بوده ام و ذکر تو شد هر نفسم
جان زینب شده روزی به کنارت نرسم؟
 
چهره ات قبله گه راز و نیازم بوده
دیدن روی تو آغاز نمازم بوده (۱)
 
خاطرت مانده کنارت چه سکوتی کردم؟
سر عقدم به خدا شرط و شروطی کردم
 
تو فقط اذن بده، از تو فقط دل بردن
پیشکش کردنشان... عون و محمد با من
 
چه کنم تا بگذاری که به میدان بروند؟
بگذار این دو علی زاده شهیدت بشوند
 
نگذار این که پناهنده به قرآن بشوم
بروم در حرم و موی پریشان بشوم
 
قدشان را منگر، غیرت شان حیدری است
رسم جنگیدن شان، رسم علی اکبری است
 
لحظه ی جنگ کمی واهمه هم نشناسند
هر دو شاگرد علمدار حرم، عباسند
 
مادری اند و دوتایی به دو دایی رفتند
هم به تو، هم به حسن، هر دو خدایی رفتند
 
مثل خون در رگ عباس به خود می جوشم
می روم خیمه، تنِ هر دو زره می پوشم
 
خواهرت را به دل محترم خویش ببخش
کمیِ وسع مرا بر کرم خویش ببخش
 
این دو پروانه که بر شمع تقرب دارند
بر نخ چادر من هر دو تعصب دارند
 
بهتر این است دوتایی به شهادت برسند
بهتر این است همین جا به سعادت برسند
 
نگذار این دو اسیری مرا درک کنند
وسط سلسله، پیری مرا درک کنند
 
نگذار این دو بمانند، عزادار شوند
شرمسار از رخ من، راهی بازار شوند
 
نگذار این دو به آن بزم حرامی برسند
یا به چشم بد و ویرانه ی شامی برسند
 
جان ناقابل شان نذر علی اصغر تو
سرشان رفت روی نیزه فدای سر تو
 
سنگ باران بشوند و به تو سنگی نخورد
به رخ فاطمی ات ضربه و چنگی نخورد
 
کاش بهر تن شان این همه زحمت نکشی
می نشینم وسط خیمه خجالت نکشی
محمدجواد شیرازی


۱_ حضرت زینب سلام الله علیها قبل از خواندن نماز، اول به چهره امام حسین(علیه السلام) نظر می‌انداختند و بعد به انجام فرایض می‌پرداختند.
خصائص الزینبیة

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۶
عبدالرقیه

شعله ها بر چهره ام با خنده جا انداختند

دخترت را کعب نی ها از صدا انداختند

 

بر نمی خیزم به پای تو، دلیلش را نپرس

چند جا، پای مرا با کینه جا انداختند

 

جای موهای سرم می سوخت اما شامیان

سنگ و آتش بر سرم جای دوا انداختند

 

بر غرور عمه ام برخورد وقتی دشمنان

با تکبر پیش ما ظرف غذا انداختند

 

خسته ام، سردرد دارم، پیکرم درهم شده

بس که من را از بلندی، بی هوا انداختند

 

گفته بودم چادرم نه... زیورم را می دهم

از لج من چادرم را زیر پا انداختند

 

من بدون روسری خیلی خجالت می کشم

تو خبر داری چه شد؟! آن را کجا انداختند؟!

 

چشم بر من بسته ای، دیگر نمی خواهی مرا؟! 

آخرش دیدی که از چشمت مرا انداختند؟!

 

من شفا دیگر نمی خواهم، مرا هم می بری؟!

حال که دردانه ات را از بها انداختند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۳۱
عبدالرقیه

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت

پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت

بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت

 

این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد

 

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند

بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند

اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

 

این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!

حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!

 

لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد

از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد

در را به روی مسلم آواره وا نکرد

اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد

 

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

 

فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد

کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد

با زور بازویش همه را زابه راه کرد

 

پیکار می کنند، حریفش نمی شوند

هر کار می کنند، حریفش نمی شوند

 

آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد

در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تشنه میان گودی گودال اسیر شد

یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد

 

این از تمام غُصه حکایت کند فقط

باید به ابن سعد وصیت کند فقط

 

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود

گریان یار بر روی دارالعماره بود

تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود

دلواپس رباب و غم شیرخواره بود

 

جانم فدای آن لب و دندان خونی اش

شد یاحسین زمزمه های درونی اش

 

آمد تنش بدون سر از آسمان فرود

پا می کشید روی زمین با همه وجود

مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود

تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

 

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسش روی بلندی دروازه بسته شد

 

با این همه کسی بدنش را نمی درید

دیگر کسی محاسن او را نمی کشید

بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید

اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

 

پای کسی به صورت او آشنا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۱
عبدالرقیه

✅ تقدیم به نوکران و خادمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است

حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

 

دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور

حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود، غرق شور

 

می گفت: نذر خون خدا جان مادرم

دم از حسین می زنم و اشک می خرم

 

با روی خوش رساند به مجلس غریبه ای

با هم زدند سر در هیئت کتیبه ای

 

دیدم کسی عجیب پی کار دلبر است

بی تاب و عاشقانه گرفتار دلبر است

 

هر کارِ سخت بود، خودش گفت: می کند

کفش هر آن که آمده را جفت می کند

 

رندی کنار در به همه چای تازه داد

چایش به قلب سنگی من هم گدازه داد

 

با ذکر یا حسین و وضو طبق عادتش

قاطی چای، ریخت کمی خاک تربتش

 

با گریه فاطمه به تماشا نشسته بود

یک بچه، باز قلک خود را شکسته بود

 

می گفت زیر لب: کم من را قبول کن

از من دوباره سینه زدن را قبول کن

 

رحمت به مادری که ارادت می آورد

فرزند خویش را سوی هیئت می آورد

 

از عشق و شور فاطمه جانش لبالب است

با چادرش مدافع فرهنگ زینب است

 

دیدم کنار دیگ نشسته است با ادب

لات محله بود ولی گفت زیر لب:

 

زهرا مرا به پای حسینش مرید کرد

دیگ سیاه روضه مرا رو سپید کرد

 

آمد به سوی من پدری پیر و محترم

می گفت: گوش کن به من و این نصیحتم

 

این جا هر آن چه خرج کنی سود می کنی

خود را عزیز خانه ی معبود می کنی

 

جانم فدای نوکر و دربان هیئتش

جانم فدای پیرغلامان هیئتش

 

هر کس به قدر معرفتش کار می کند

با اشتیاق صحبتِ از یار می کند

 

در اوج کار که پُر از اخلاص می شدند

گریان برای حضرت عباس می شدند

 

مجلس شروع شد، همه با آه و زمزمه

هر یک گرفته اند اجازه ز فاطمه

 

خدام درگهش همه بی ادعا شدند

با این که خسته اند ولی یک صدا شدند

 

دیدم دم از رفاقت دیرینه می زنند

محکم تر از همه به سر و سینه می زنند

 

چون شیرِ پاک خورده همه گریه می کنند

مانند بچه مرده همه گریه می کنند

 

گفتند: بی پناه به یک نیزه تکیه داد

در بند یک سپاه به یک نیزه تکیه داد

 

گفتند: عاقبت به لبش هم نخورد آب

گفتند: مانده بود تنش زیر آفتاب

 

گفتند: تشنه کام سرش را بریده اند

گفتند: روی سینه ی آقا دویده اند

 

گفتند: این غریب، میان وطن نبود

جز یک حصیر پاره برایش کفن نبود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۹
عبدالرقیه

در جواب اهانت به دستگاه عزاداری و پیرغلامان و نوکران و خادمان باعزت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

مادرش فاطمه است بی تردید
نوکر و خادم حسین و حسن

عاقبت غنچه می دهد روزی
بین این خانه، خار این گلشن

#گریه راه تقرب دل ماست
#رشد_فکری ماست #سینه_زدن

قبل صحبت همیشه واجب هست
فکر و اندیشه یک سر سوزن

پیر مردِ غلام این مکتب
نفسش هست بهر ما جوشن

سگ ارباب ما شرف دارد
به کسی که ز جهل گفته سخن

راه ما روشن است، عاشوراست
می شناسیم دوست از دشمن

ناله ی یا حسین از دل ما
تا ابد می شود طنین افکن

***
وای از کوفه بهر اربابم
جز حصیری دگر نداشت کفن؟!

کاش با گریه جان دهیم آخر
از غم آن شهید پاره بدن

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۸
عبدالرقیه