سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۳۹ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین

غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین

 

سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم

مونس تنهایی ام... گرمی مژگانم حسین

 

با همه آلودگی ام دوستت دارم حسین

دوست داری نوکرت را، خوب می دانم حسین

 

جان من این چند قطره اشک را از من نگیر

چون که با این اشک ها لبریز ایمانم حسین

 

کشته ی اشکی و من پاره گریبان تو ام

ای تمام حاجت چشمان گریانم حسین

 

خوش به حال نوکری که پیر این درگاه شد

در حرم یا بین روضه ها بمیرانم حسین

 

هر شب جمعه که دلتنگ حریمت می شوم

از سر شب تا سحر هر لحظه می خوانم: حسین

 

"نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم"

کربلایم را بده... دیگر مرنجانم حسین

 

وقت هر درد و غمی فرمود: "فابک للحسین"

روضه ی روز و شب شاه خراسانم حسین

 

دست و پا کمتر بزن، خواهر فدای پیکرت

ای غریب مادرم...گیسو پریشانم...حسین

 

پنجه ی گرگی به جان زلف تو افتاده است

تو ته گودال و من پاره گریبانم حسین

 

یک طرف آتش گرفته روسری دختران

یک طرف آتش گرفته صحن دامانم حسین

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۱
عبدالرقیه

 

وای از آن تیغ که بر بال و  پرش خورد

چند قدم بعد به بال دگرش خورد

 

وای از آن لحظه ای که در دل میدان

تیر سه شعبه به ساحت بصرش خورد

 

این همه پر در حوالی کمرش ماند

بس که سر تیرها بر کمرش خورد

 

آبرویش قطره قطره روی زمین ریخت

تیر، همین که به مشک شعله ورش خورد

 

خون به دل اهل آسمان و زمین کرد

ضرب عمودی که از قفا به سرش خورد

 

از روی زین بر زمین داغ بیابان 

پیکر بی دست و جسم محتضرش خورد

 

در وسط گرد و خاک علقمه، ناگاه

نیزه ی یک نیزه دار بر جگرش خورد

.

.

.

وای ز شام و دمی که  تیزی سنگی

بر روی نیزه به رأس مختصرش خورد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

مراسم دعای کمیل حرم سیدالکریم علیه ااسلام_ محرم ۹۵

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی_ شب ۳ محرم ۹۶

 

آمدی با سر آمدی... چه کنم؟!

بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

 

هر دو دستم شکسته اما تو

با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

 

بس که دیروز خیزران خوردی

با لب پر پر آمدی، چه کنم؟!

 

از جراحات حنجرت پیداست

از نوک نی در آمدی... چه کنم؟!

 

چشم من تار و بسته شد، حالا...

... دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!

 

گیسویم درهم است... می بخشی؟

سرزده آخر آمدی چه کنم؟!

 

 بگذریم از خودت بگو بابا

از خودت، از غروب عاشورا

 

 

تیر و شمشیر از این و آن خوردی

از زمین و از آسمان خوردی

 

آیه خواندی برایشان اما

سنگ از قوم بد دهان خوردی

 

خاطرم مانده عصر عاشورا

نیزه ای را که از سنان خوردی

 

دم مغرب به ما جسارت شد

بر زمین لحظه ی اذان خوردی

 

چقدر ضربه، بی امان خوردم

چقدر ضربه، بی امان خوردی

 

دشمنت تا مرا بلندم کرد

زیر خنجر تکان تکان خوردی

 

بگذریم از خودت نمی گویی

حال من را چرا نمی جویی؟!

 

 

له شدم مثل یاسِ پژمرده

صورتم شد کبود و خون مرده

 

مثل مادربزرگ خود زهرا

بازویم را غلاف آزرده

 

این زبانم ز بس که می گیرد

آبروی مرا پدر برده

 

دختری از خرابه رد می شد

گفت با خنده: این لگد خورده

 

به لباسم چقدر خندیدند

به غرورم چقدر برخورده

 

بی خیال ای پدر کسی اصلا

دخترت را کنیز نشمرده

 

مثل سابق برات می ارزم؟!

بغلم کن ببین چه می لرزم

 

 

شب وصلم عجب خجسته شده

نافله خواندنم نشسته شده

 

دیدی آخر تو را بغل کردم

با همین بازوی شکسته شده

 

خواهشی می کنم، به همراهت

دخترت را ببر که خسته شده

 

بی هوا روی خاک می افتم

بند بند تنم گسسته شده

 

باز لاله... دوباره پهلویم...

بس که این زخم باز و بسته شده

 

دخترت خسته است از این مردم

بس که تحقیر و سرشکسته شده

 

خسته ام بس که دردسر دارم

من فقط حاجت سفر دارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی رعنایی

 

بی تابم و شعله ورم، اصلا خبر داری؟

از دوری ات در به درم، اصلا خبر داری؟

 

محبوب من! تو شمعی و من در وصال تو

پروانه نه...خاکسترم، اصلا خبر داری؟

 

از این لباس پاره و موی پریشان و...

...وضع خجالت آورم اصلا خبر داری؟

 

از زخم های صورتت بابا خبر دارم

از دردهای پیکرم اصلا خبر داری؟

 

من هم شبیه تو به زیر دست و پا ماندم

زخمی شده بال و پرم، اصلا خبر داری؟

 

دارم شبیه پیرِ زن ها می شوم بابا

از لرز دست لاغرم اصلا خبر داری؟

 

بابا بگو از جانب من به عمو عباس :

از روسری و معجرم اصلا خبر داری؟

 

انگشترت را من به دست ساربان دیدم

از گوشوار و و زیورم اصلا خبر داری؟

 

افتاد جای آن گلوبندم که غارت شد

زنجیر دور حنجرم، اصلا خبر داری؟

 

سنگی به چشمت خورد و پیش پای من افتاد

خون شد دو چشمان ترم، اصلا خبر داری؟

 

چشمان هیز شامیان و طبل و سوت و کف

جنجال شد دور و برم، اصلا خبر داری؟

 

همراه ده ها مرد شامی بزم مِی رفتم

دیدی چه آمد بر سرم؟ اصلا خبر داری؟

 

مرد پلیدی یک کنیز از ما طلب می کرد

اصلا نمی شد باورم... اصلا خبر داری؟

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۵
علی سپهری
ما را خدا به عشق حسین آفریده است
از او کریم تر همه عالم ندیده است
 
ریزه خور عطای حسینیم تا ابد
این لطف فاطمه است که بر ما رسیده است
 
دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند
 سینه زن حسین از این ها بریده است
 
این پرچم سیاه عزا آبروی ماست
ما را به برکتش خود زهرا خریده است
 
عرض نیاز پیش کریمان که عیب نیست
مولا همیشه حاجت نوکر شنیده است
 
بانی روضه حضرت خیر النسا شده است
از چشم مرتضی ز غمش خون چکیده است
 
جنت بهای یک نم اشک عزای اوست
یعنی بهشت حاصل اشک دو دیده است
 
از انعکاس ناله ی "نوحوا علی الحسین"
عمری نسیم غم به دل ما وزیده است
 
جسمش به خاک و راس منیرش به روی نی
مرکب به روی پیکر پاکش دویده است
 
با سنگ و نیزه حرمت او را شکسته اند
بیهوده نیست خواهر او قد خمیده است
 
حاج مجتبی قاسمی
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۰
مجتبی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین

راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین

 

ما در کنار تو همه آسوده خاطریم

واضح ترین تجلی حِصن حَصین، حسین

 

هیئت اگر نبود بساط جنون نبود

روحی فداک... حضرت عشق آفرین، حسین

 

اول خدا برای تو روضه گرفته است

اول گریست بهر تو روح الامین حسین

 

ما نوکران مادر فضل و کرامتیم

ما را بخر به حرمت ام البنین حسین

 

محشر همه به دور شما سینه می زنیم

با این نوا و زمزمه ی دلنشین "حسین..."

 

بنده بدون گریه مقرب نمی شود

این نکته نزد ما شده عین الیقین حسین

 

یک سال می شود که به فکر زیارتیم

ما را به کربلا برسان اربعین حسین

 

عمری است آه ما همه از آه زینب است

در گوش ماست سوز ندایی حزین... "حسین..."

 

رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش

پرپر نزن... نکش بدنت را زمین، حسین

 

بالای نیزه رفتی و از حال رفته است

در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری شب ۴ رمضان ۹۷

تا اشک هست در بصرم گریه می کنم

با این توان مختصرم گریه می کنم

تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم

با خون مانده بر جگرم گریه می کنم

 

رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد

یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد

یا مادری که کودک شش ماهه می برد

با هر چه هست دور و برم گریه می کنم

 

روح صحیفه پر شده از گریه کردنم

خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم

گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم

بین نوافل سحرم گریه می کنم

 

از خنده های حرمله زجری کشیده ام

من که عقیله را سر بازار دیده ام

بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام

بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم

 

ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟

آتش میان زلف پریشان که دیده است؟

افتادن قطار اسیران که دیده است؟

عمری است با غم سفرم گریه می کنم

 

باید چه کرد بین گلو آه و ناله را

زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را

خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را

یاد رقیه با پسرم گریه می کنم

 

وقتی عقیله وارد بزم شراب شد

وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد

روی سرم تمام زمانه خراب شد

بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم

 

یادم نمی رود پدرم را پیاده بود

هر طور بود روی دو پا ایستاده بود

بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود

بر حال غربت پدرم گریه می کنم

 

عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود

خیلی غریب در ته گودال مانده بود

با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود

از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم

 

بالم زمان پا شدنم تیر می کشد

از داغ زهر کل تنم تیر می کشد

حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...

... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

دیگر میان خیمه صفایی نمانده است

جز حال گریه حال و هوایی نمانده است

 

از صبح تا غروب صدایم گرفته است

دیگر برام سوز صدایی نمانده است

 

دار و ندار من همه با هم فدا شدند

دیگر برای خیمه فدایی نمانده است

 

درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم

قدم شکسته است... عصایی نمانده است

 

باید چه کرد با بدن پاره پاره ات

وقتی میان خیمه عبایی نمانده است

 

بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟!

در فکر غارت اند، حیایی نمانده است

 

از بس که تیرها بدنت را گرفته اند

یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است

 

اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم

دیگر عموی عقده گشایی نمانده است

 

عباس جان همیشه علمدار من شدی

هر کس شهید شد تو مددکار من شدی

 

***

 

با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟!

داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام

 

خسته شدم، سرم به خدا درد می کند

از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام

 

ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم

 تا علقمه خمیده خمیده دویده ام

 

خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم

تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام

 

مانند مصحف است دو دستت برای من

با احترام روی دو چشمم کشیده ام

 

دیگر نفس نمانده برایم بلند شو

رحمی نما به آه بریده بریده ام

 

خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو

با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام

 

قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن

مانند آب مشک تو من هم چکیده ام

 

تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟

آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟

 

***

 

ضرب عمود فرق سرت را شکافته

آثار سجده ی سحرت را شکافته

 

فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک

تیغی حسود بال و پرت را شکافته

 

آبی نخورده ای و همین با وفایی ات

لب های خشک و شعله ورت را شکافته

 

از خنده های حرمله معلوم می شود

تیرش نگاه چون قمرت را شکافته

 

دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد

از بس که تیرها کمرت را شکافته

 

تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است

دشمن اگر که مشک ترت را شکافته

 

ای وای از قساوت این نیزه دار پست

مابین خاک و خون جگرت را شکافته

 

این نور فاطمه است که در بین علقمه

گرد و غبار دور و برت را شکافته

 

شکر خدا که ام بنین علقمه نبود

بالا سرت کنار من و فاطمه نبود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی علی قاسمی

 

با وجود این همه رسوایی و خودخواهی ام

هم کنارم ماندی و هم می کنی همراهی ام

 

با خودم گفتم من آلوده را رد می کنی

ذوالکرم بودی و دیدم واقعا می خواهی ام

 

رحمت موصوله ات حتی به من هم می رسد

با وجود این همه کم کاری و کوتاهی ام

 

هر چه می گردم فقط حب تو پیدا می شود

بین اشعار و نماز و روزه و مداحی ام

 

گر به قول اهل غفلت روضه ها گمراهی است

تا خود محشر به دنبال همین گمراهی ام

 

 مادرت با خط زیبای خودش روز ازل

سر در این سینه ام حک کرده "ثاراللهی ام"

 

هر کسی در درگهت منصوب بر کاری شده

من سگ عباس، در دربار شاهنشاهی ام

 

با توکل بر خدا و با دعای مادرت

اربعین، سوی حرم پای پیاده راهی ام

 

در روایت آمده ماهی برایت گریه کرد

پس بدون اشک هایم پست تر از ماهی ام

 

من چه می فهمم چه آمد بر سرت در علقمه؟!

در بساط روضه ات در اوج نا آگاهی ام

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی تدینی

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم

از روسیاهی جرأت گفتن ندارم

 

از لطف زهرا مادرت بوده و گرنه

ظرفیت این عشق را قطعا ندارم

 

پیش خدای خود به یاد نوکرت باش

تو آبرو داری ولیکن من ندارم

 

دردسرت هستم ولی از خود مرانم

من که کسی را غیر تو اصلا ندارم

 

بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن

حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم

 

از آن شبی که آمدم کرب و بلایت

میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم

 

درس بزرگی را من از عابس گرفتم

مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم

 

عریان شدم تا که بدانی با تو هستم

حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم

 

دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم

من را ببخش امروز اگر شیون ندارم

 

تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش

زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب هفتم محرم ۹۷

آن قدر لب تشنه و معصوم بود

گریه هم می کرد نامفهوم بود

 

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت

استخوانش نرم مثل موم بود

 

مادرش از تشنگی شیری نداشت

در میان خیمه ها مغموم بود

 

جان به قربان غریبی حسین

از دو قطره آب هم محروم بود

 

آب را بستن به روی کودکان

در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!

 

شد از این کودک تلظی کردنش

سهم بابایی که خود مظلوم بود

 

با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن

در میان کفر هم مذموم بود

 

بین دستش یک طرف جسم علی

یک طرف هم صورت و حلقوم بود

 

گوش تا گوش علی پاشیده شد

چون به جرم عاشقی محکوم بود

 

**********

 

عصر عاشورا رسید و صحبت از

نبش قبر کودکی معصوم بود

 

پیش چشم مادرش رأس علی

لا به لای نیزه ها معلوم بود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
عبدالرقیه

ای زجر از شرم و حیا پرهیز کردی

دندان برای سهم ناحق تیز کردی

 

از بس مرا در پشت مرکب ها دواندی

عمر بهاری مرا پاییز کردی

 

 

آرامشِ راز و نیازم را گرفتی

بینایی چشمان بازم را گرفتی

 

من که به تو هر قدر زیور بود دادم

دیگر چرا چادرنمازم را گرفتی؟!

 

 

زنجیر را روی پرم نگذار بس کن

پا روی بال دیگرم نگذار بس کن

 

راحت شدی؟! بال و پرم از کار افتاد

دیگر برو سر به سرم نگذار بس کن

 

 

با ضربه ی سیلی دهانم را شکستی

ابروی زیبا و کمانم را شکستی

 

از هر طرف پا می شوم فورا میافتم

چون بندهای استخوانم را شکستی

 

 

درد عجیبی از شب غارت گرفتم

گفتم پدر... از کعب نی حاجت گرفتم

 

اصلا به آسانی نمی چرخد زبانم

شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم

 

 

دیگر توان پا شدن در پهلویم نیست

دیگر خبر از آبشار گیسویم نیست

 

آن قدر طعم ضربه سیلی چشیدم

از رنگ نیلی جای خالی بر رویم نیست

 

 

دامان خاکی خودم را می تکانم

شانه به موی درهم خود می رسانم

 

با گریه و بی تابی ام هر طور باشد

بابای خود را امشب این جا می کشانم

 

 

از بس کتک خوردم که دیگر جا ندارم

یک عضو سالم بین این اعضا ندارم

 

ای دختر شامی ببین بابایم آمد

ساکت شو و دیگر نگو بابا ندارم

 

 

خسته شدم از طعنه ها و سر به زیری

خسته شدم در کودکی از درد پیری

 

بابا اجازه هست سویت پر بگیرم

با این سر و رو دخترت را می پذیری؟!

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۰
عبدالرقیه

 

تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است

زیباترین نامِ در این عالم رقیه است

 

از فتنه های این زمانه در امانم

تا آن زمان که محور دینم رقیه است

 

مثل علی و فاطمه، مانند زینب

بر رازهای آسمان محرم رقیه است

 

آب دهانش برکت آب است و نور است

نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است

 

در عین وحدت کثرت از توحید دارد

هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است

 

هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟

گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است

 

اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست

روزی رسان حضرت مریم رقیه است

 

در وادی عشق و جنون تحقیق کردم

گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است

 

عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق

عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است

 

می بینی ای منکر قیامت که بیاید

رب تمام عالم و آدم رقیه است

 

مدیون او هستم اگر که گریه کردم

بانی اشک و رازق ماتم رقیه است

 

از این طرف بر زخم او مرهم حسین است

از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است

 

درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است

آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است

 

یک جمله می گویم برای روضه کافی است

تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

 

روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام

من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام

 

چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام

با امید نوکریِ در محرم زنده ام

 

کام من را مادرم با خاک تربت باز کرد

سال ها با تربت شاه دو عالم زنده ام

 

چای روضه، باطنا آب بقایم می شود

تا که می نوشم از این کوثر دمادم زنده ام

 

جامه های زینتی اصلا نمی خواهم، فقط

در لباس مشکی و شال عزایم زنده ام

 

در تعارض بین مرگ و زنده بودن مانده ام

در خیابان مرده ام، در زیر پرچم زنده ام

 

آمده ماه محرم محتشم می خوانم و

باز هم با مقتل ابن مقرم زنده ام

 

با لب تشنه میان قتلگاه افتاده بود

تا ابد با گریه بر این داغ اعظم زنده ام

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۷
عبدالرقیه

از لسان جناب مسلم بن عقیل علیه السلام:

 

سالار کاروان پر از یاسمن، حسین

جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین

برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین

 

کم در میان کوفه عذابم نداده اند

با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند

از بس که بین کوچه جوابم نداده اند

دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین

 

با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند

دندان و کام شعله ورم را شکسته اند

از پشت بام فرق سرم را شکسته اند

نامردی است مسلک شان غالبا حسین

 

شام بلند غفلت شان سر نمی شود

چیزی برایشان زر و زیور نمی شود

این جا دلی برای تو مضطر نمی شود

برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین

 

دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان

از کوچه های خاکی و باریک کوفیان

جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان

چون می درند از بدنت پیرهن حسین

 

باید نظر به قامت آب آورت کنی

فکری برای تشنگی اصغرت کنی

قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی

شاه غریب گشته و دور از وطن حسین

 

این جا نمک به زخم عزادار می زنند

زن را برای درهم و دینار می زنند

طفل اسیر را سر بازار می زنند

غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین

 

می ترسم این که بین بیابان رها شوی

بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی

غارت شوی و با تن عریان رها شوی

برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین

 

ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود

یا از فراز نیزه سری واژگون شود

گودال قتلگاه اگر غرق خون شود

ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۰
عبدالرقیه

یا حسین

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

 

دیدید اگر که یکسره در کنج خلوتیم
غرق محبتیم...به دنبال وصلتیم

هجران کشیده ایم...گناهی نکرده ایم
از دوری نگار پر از درد غربتیم

گیسوی یار بود که ما را اسیر کرد
لطفش مدام باد ! که خود بی لیاقتیم

سینه زنیم و یکسره معراج می رویم
سرمست،بین میکده گرم عبادتیم

ما بی حسین معنی دیگر نمی دهیم
بی عشق یار تیره و تاریم...ظلمتیم

لطف حسین بوده که درهم خریده است
لطف حسین بوده که مشمول رحمتیم

با "یا حسین" مرده ی مان زنده می شود
چون عاشقیم...عارف و صاحب کرامتیم!

ما را علی برای حسینش بزرگ کرد
از کودکی بزرگ شده بین هیأتیم

زهرا اجازه داده که ما گریه می کنیم
در بین روضه ها همه تحت عنایتیم

منصب چه منصبی!همگی عبد زینبیم
ما نوکریم و تا به قیامت رعیتیم

در روز حشر که همه از هم فراری اند
ذیل نگاه عمه ی سادات راحتیم
.
.
.
بزم شراب و می به خدا جایمان نبود
مایی که کوه و مظهر ایمان و عفتیم

دیدی حسین مردک شامی به ما چه گفت؟
نفرین به حرف هاش...گمان کرده کلفتیم

علی سپهری

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۳:۱۹
علی سپهری

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

آمده موسم تنهایی و حیران شده ام

دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام

رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام

نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام

 

چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین

خواهرت را نکند برده ای از یاد حسین؟!

 

چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند

عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند

این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند

سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند

 

یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم

به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم

 

رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم

کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم

" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"

گم شده بین شلوغی سخن و فریادم

 

شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم

با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:

 

جوشن مانده به روی بدنش را نبرید

سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید

با سر نیزه توان سخنش را نبرید

هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید

 

بگذارید نگاهی به سویش بندازم

لااقل چادر خود را به رویش بندازم

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۱۲

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۴
عبدالرقیه

مناجات شب جمعه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی
دانلود صوت شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم

بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم

 

عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است

از مادرم،  دار و ندارم هم گذشتم

 

گمراه بودم، گریه کردم در عزایت

از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم

 

از کودکی ام بین هیئت ها نشستم

من پای عشقت از همه عالم گذشتم

 

فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم

از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم

 

یک روز زیر پرچمت من را رساندند

عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم

 

امشب شبیه تو که درهم می خریمان

از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم

 

شب های جمعه در فراقِ کربلایت

از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم

 

کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت

از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم

 

مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم

هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم

 

بوسه به زیر حنجرت دردسری شد

از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم

 

جانم به لب آمد زمانی که به مقتل

از غارت پیراهن و خاتم گذشتم...

 

شکر خدا این بار هم  از روضه هایت

با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۰

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۱
عبدالرقیه

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم

یک روز خوش بعد از تو در دنیا ندیدم

 

هر چند که دیر آمدی عیبی ندارد

شکر خدا امشب به دلدارم رسیدم

 

خیلی شبیه مادرت زهرا شدم…نه؟

با این دو چشم تار و گیسوی سپیدم

 

این زجر یاغی دخترت را زجر می داد

از ترس او در بین صحرا می دویدم

 

از روی ناقه تا زمین خوردم مرا زد

من ضربه ی دستان سنگینش چشیدم

 

در راه شام از خستگی خوابیدم اما

از خواب با ضرب لگدهایش پریدم

 

هم گوش من سنگین شده هم پلک هایم

طوری کتک خوردم که یک ماهه خمیدم

 

وقتی که دشمن برد ما را بین بازار

من هم شبیه تو خجالت می کشیدم

 

هر چند بالم سوخته با این همه باز…

…هر شب به یاد عمه و بزم یزیدم

 

یک مرد شامی بین مجلس حرف بد زد

آن حرف زشتی که به عمه زد شنیدم

 

خیلی تحمل می کنم درد کمر را

چاره ندارم…از علاجش ناامیدم

 

من را ببر با خود…نمی خواهم بمانم

بابا من از دنیای بی تو دل بریدم…

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۵
علی سپهری

دانلود فایل تصویری این مداحی با نوای حاج محمد کمیل
دانلود صوت شعر با نوای حاج حمید علیمی

 

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری

سینه زنی و شور و ماتم را نگیری

 

خیلی میان روضه هایت سود کردیم

یک موقع از ما روضه و غم را نگیری

 

 

سینه زدم تا که گناهم را بریزی

این کمترین چیزی که دارم را نگیری

 

حال بد ما با وجود روضه خوب است

از دست نوکرهات مرهم را نگیری

 

آقا برای ما محرم خیرها داشت

از ما گنهکاران محرم را نگیری

 

با هم خریدی خوب و بد را بین روضه

این گریه کردن های با هم را نگیری

 

در بین روضه التماست می کنم من

جانم بگیری،گریه هایم را نگیری

 

در بین هیأت کار من پرچم زدن شد

دستان من خالیست…پرچم را نگیری!

 

یک شب میان روضه ات گفتم خدایا

از نوکران،شاه دو عالم را نگیری

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۱
علی سپهری

منم مجنون و دلتنگت،تویی دلبر تویی لیلا

رسیدی کنج ویرانه،قرار این دل شیدا

 

در این ایام تنهایی،قسم بر جان بابایی

برای دخترت هرشب،تویی شیرین ترین رویا

 

 

عمو رفت و تو رفتی و نگفتی بی تو می میرم

نگفتی دختری داری؟نگفتی می شوم تنها؟

 

لب و دندان من مثل لب و دندان تو زخم است

از این وجه شباهت عاشقی من شده معنا

 

تو رفتی وقت غربت شد،تمام خیمه غارت شد

به دخترها جسارت شد،ولی سقا نبود آنجا

 

ز روی نیزه افتادی،ز روی ناقه افتادم

تو را با سنگ می زد دشمنت اما مرا با پا

 

میان این همه دشمن چقدر این زجر بی رحم است

مرا زد در دل صحرا،به پیش نیزه ی سقا

 

کف دستان سنگینش به قدر صورت من بود

ببین سنگینی پلک دو چشمان مرا بابا !

 

دو چشمم تار می بیند،دو بازویم پر از درد است

شدم در کودکی بابا،شبیه مادرت زهرا

 

گمانم گوشوار من به گوش دختر شمر است

ولی هر قدر هم گشتم النگویم نشد پیدا

 

به هر پهلو که می خوابم،تن من درد می گیرد

مکافات است خواب من برای عمه این شبها

 

برای عمه ام زینب،فقط زحمت هر شب

مرا با خود ببر دیگر،پدر سیرم از این دنیا

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۹
علی سپهری

السلام علیک یا بنت الحسین

 

این غزل رو با تمام حقارتم تقدیم می کنم به سیدة النساء بی بی حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها

 

به آشنا نگه آشنا نمی افتد؟!

چرا به ما گذر هل اتی نمی افتد؟

 

قسم به سوره ی یس، به فجر و اعطینا

که لحظه ای دلم از تو جدا نمی افتد

 

کسی برای یتیمت میان این مردم

در این خرابه به فکر غذا نمی افتد

 

سرت اگر چه شکسته اگرچه خونین است

برای دختر تو از بها نمی افتد

 

سر تو را که به نی بست با خودم گفتم

اگر تکان دهدش ناشیانه، می افتد

 

دوباره نام تو را برده ام به لب حتما

به صورتم اثر تازیانه می افتد

 

خودت بیا و ببین زجر لعتنی هر روز

به جان دختر تو وحشیانه می افتد

 

چنان مرا به ستم پشت قافله زده است

که خود به خود سر من روی شانه می افتد

 

از آن زمان که شدم من شبیه مادر تو

دهان دشمنت از ناسزا نمی افتد

 

ز صورتم کف دستش بزرگتر بوده

 کبودی رخ من با دوا نمی افتد

 

به من بگو که اسیری به دست بسته ی خود

اگر لگد بخورد بی هوا نمی افتد؟

 

اگر چه آبله در پای من فراوان است

ولی به عشق تو این تن زپا نمی افتد

 

خدا به خیر کند حال و روز زینب را

که از سرش تو و طشت طلا نمی افتد

 

حجابِ نور بوَد دور ما خیالت تخت

که سمت ما نگه بی حیا نمی افتد

 

#مهدی_علی_قاسمی

 
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۲۵
مهدی علی قاسمی

لباس پاره دارم...وصل جانان را چه باید کرد؟
پدر خوش آمدی ناخوانده مهمان را چه باید کرد؟

مرا تنها میان گرگ ها ول کردی و رفتی
نگفتی دخترم من؟ درد هجران را چه باید کرد؟

پر از خون ذوالجناح آمد، همین که خیمه گاه آمد
به خود گفتم پس از تو این گریبان را چه باید کرد

تو رفتی و به ما حکم فرار از خیمه ها دادند
لبِ تشنه... تنِ خسته... بیابان را چه باید کرد؟

من از ترسم دویدم چادرم در زیر پایم ماند
در این حالت بگو خار مغیلان را چه باید کرد

گلوبندم... النگویم...  شب یلدای گیسویم...
...به غارت رفت و این حال پریشان را چه باید کرد؟

عموجانم به جوش آمد... سرش از روی نی افتاد
به روی خاک صحرا ماه تابان را چه باید کرد

یکی از بچه ها افتاد و ما پشتش زمین خوردیم
قطار خسته ی خیلِ اسیران را چه باید کرد

بدون معجر و حیران، به روی ناقه ی عریان
نگاه دشمنانِ نامسلمان را چه باید کرد

برایم خون لب داری، برایت آستین دارم
امان از جای سرنیزه... دگرآن را چه باید کرد

شب از سرمای ویرانه تمام پیکرم لرزید
در این ویرانه ظهرِ گرم و سوزان را چه باید کرد

دوتا دندان لق دارم... ببر من را که حق دارم
بدون تو دگر بابا تن و جان را چه باید کرد


محمد جواد شیرازی

94/8/26

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۰۲
عبدالرقیه

بیچاره دلی که به محبت نتپیده است

یا در ره معشوق مشقت نخریده است

 

بیچاره کسی که شب جمعه شده اما

از گوشه ی چشمش نم غربت نچکیده است

 

اربابی و ما ماتِ کرامات تو هستیم

کس پشت سرت غیر کرامت نشنیده است

 

"ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا

حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است"

 

بر خاک درت پوزه بمالیم و تو ای کاش

روی سرمان از سر رأفت بکشی دست

 

خوشبخت کسی شد که به شکرانه ی این عشق

دامان حیا... پرده ی عصمت ندریده است

 

امشب سر سجاده دلم ریخته برهم...

...یاد گذرم که به مزارت نرسیده است

 

بگذار گدایت بشود کرب و بلایی

تا پیش همه باز خجالت نکشیده است

 

بنگر تو به زینب که پس از رفتنت آقا

قدّش ز غریبی و اسارت چه خمیده است

محمد جواد شیرازی

۹۴/۸/۲۱

بیت چهارم از غزلی از جناب سعدی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۳
عبدالرقیه

السلام علیک یا زین العابدین

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

دانلود صوت مداحی با نوای کربلایی محمدحسین پویانفر

دانلود صوت مداحی حاج امیر کرمانشاهی

 

مثل شمعی به روی خاک چکیدن سخت است
با پر و بال پر از زخم پریدن سخت است
تا چهل سال فقط آه کشیدن سخت است
یاد گودال و حرم جامه دریدن سخت است

روضه و گریه شده روزی او در هرشب
خاطرش را همه دیدند مکدّر هرشب
با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب...
...یاد یک واقعه از خواب پریدن سخت است

بر امامی که اسیری به بیابان دیده
زخم پا بر اثر خار مغیلان دیده
اهل بیتش همه با صورت عریان دیده
معجر و پوشیه و جامه خریدن سخت  است

آب را دید و دلش یاد عمو سوخته است
جگرش سوخت... لبش سوخت... گلو سوخته است
بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است
حرف، از کوچه و بازار شنیدن سخت است

چقدَر از غم این فاجعه افروخته است
چشم بر نیزه ی شش ماهه فقط دوخته است
یاد حلقوم علی حنجر او سوخته است
این وسط حرمله را یکسره دیدن سخت است

پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده
خنجری کند به جان پدرش افتاده
دیده که در ته گودال سرش افتاده
تشنه لب کشتن مذبوح شدیدا سخت است

یک نفر که شده گریانِ پدر تا حالا
یادش افتاده تن خونی بابا حالا
بوریایی که خودش دیده و اما حالا
دم آخر کفنش را طلبیدن سخت است

مهدی علی قاسمی
محمد جواد شیرازی
۹۴/۸/۱۵

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۰:۵۲
عبدالرقیه

السلام علیک‌ یا مسلم بن عقیل

 

کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا

مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا

 

کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است

بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا

 

خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد

تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا

 

لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد

لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا

 

همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند

نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا

 

گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند

کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا

 

پسرانم به فدای پسران تو شوند

حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا

 

ترس دارم که بیایی و ببیند زینب

ته گودال سر نعش تو دعواست نیا

 

گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند

که «بنیّ...» به لب حضرت زهراست نیا

 

سر من را که بریدند و به میخی بستند

فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا

 

لا اقل دختر خود را تو به همراه نیار

کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا

 

ترس دارم زروی نیزه ببینی آخر

حرمله همسفر زینب کبراست نیا 

 

«دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود»

نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا

 

#مهدی_علی_قاسمی

#حضرت_مسلم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۳
مهدی علی قاسمی

السلام علیک یا بنت امیرالمومنین

 

دانلود صوت این شعر با نوای حاج میثم مطیعی

 

ذکر لبهام یکسره زینب

هست علیا مخدّره زینب

از امامش محافظت میکرد

میمنه تا به میسره زینب

 

می کشم از مصیبتش فریاد

چقدَر بین راه می افتاد

پای این روضه باید اصلا مرد:

«دخَلَتْ زینبُ علی بْنِ زیاد»

 

دوری از یار سهم زینب شد

مایه ی اقتدار مذهب شد

موی او شد سپید از بس که

پدرش در مقابلش سَب شد

 

گوییا اینکه برده اند از یاد

که علی کرده کوفه را آباد

کوفه با دخترش چه ها کرده

خوب مزد امامتش را داد

 

قد زینب زطعنه ها تا شد

بعد سقا اسیر غمها شد

آنقدَر در جهان بلا دیده

لقبش «کعبةُ الرّزایا» شد

 

زینب و چشم بی حیا ای وای

زینب و شاه سرجدا ای وای

او سوارِ کجاوه ی عریان

دلبرش روی نیزه ها ای وای

 

#مهدی_علی_قاسمی ۹۴/۸/۱۰

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۲۹
مهدی علی قاسمی

السلام علیک یا علی بن الحسین

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی اکبری

دانلود صوت شعربا نوای حاج محمد یزدخواستی

 

چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده

خنده بر روی لب این همه لشکر مانده

 

بین این دشت تمام تن او پخش شده

هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده

 

اربا اربا شده آنگونه علی اکبر من

که از او در همه جا نفحه ی عنبر مانده

 

زانویم از رمق افتاد و زمین افتادم

کمرم تا شد از این داغ... شدم درمانده

 

به کنار بدنش خشک شده این بدنم

از علی اکبر من یک علی اصغر مانده!

 

خواستم بوسه زنم بر بدنش، آه...نشد

جای بوسه به تن این گل پرپر مانده؟

 

یاد اصوات اذانش جگرم را سوزاند

حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده

 

به روی پیکر او پیکر من افتاد و 

خواهرم در بر من دست به معجر مانده

 

هرچه کردم بدنش بین عبا جمع نشد

به روی خاک از این تن دوبرابر مانده

 

کار من نیست علی را ببرم تا به حرم

زحمت بردن او دوش برادر مانده

 

خبر پر زدنش را برسانید حرم

چشم بر راهِ پسر دیده ی مادر مانده

 

رکن من رفت... چنین خم شدنم جا دارد

به خدا رفت ازین لشگر من فرمانده

 

مهدی علی قاسمی 

۹۴/۷/۲۹

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۱:۲۷
مهدی علی قاسمی

انگار علی مادر تو شیر ندارد

گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

 

بی حال شدی و دل من ریخته برهم

درمانده شده فرصت تأخیر ندارد

 

می گیرم از این قوم کمی آب برایت

بابای تو ترس از غمِ تحقیر ندارد

 

ای مردم کوفه پسرم تشنه ی آب است

این کودک بیچاره که تقصیر ندارد

 

یک مرد بیآید ببرد غنچه ی من را

آبش بدهد... مادر او شیر ندارد

 

گفتند: "حسین آمده خود آب بنوشد"

یک جرعه ی آب اینهمه تفسیر ندارد

 

ای حرمله این بچه سرِ جنگ ندارد

شش ماهه ی بی شیر که شمشیر ندارد

 

تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا...

شش ماهه ی من طاقت این تیر ندارد

 

شادی نکنید این همه که مادرش افتاد

شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد

 

بیچاره ربابه جگرش سوخت و دیگر

کاری بجز اشک و غم شبگیر ندارد

 

گیرم که شکسته شده، بعد از علی اصغر...

...گهواره دگر حاجت تعمیر ندارد

 

خوابش شده دامادی اصغر ولی انگار

خواب دل هجران زده تعبیر ندارد

 

محمد جواد شیرازی

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۵
عبدالرقیه

هوای قلب حسینی... دو چشم بارانی است

هوای میکده از نام دوست رحمانی است

 

گرفته شور محبت همه وجودم را

جدایی من و عشق حسین ویرانی است

 

برای روزی خود رو به هیچ کس نزدم

همیشه روزی نوکر، قدیمَ الاحسانی است

 

اسیر موی حسینم چرا که عاقبتِ...

جدایی از سر زلف حسین حیرانی است

 

بجز حسین ندارم کسی و می دانم

کنارش از صفِ بهتر ز من، فراوانی است

 

شبیه "کُن فَیَکون" دیده ام به سوی گدا

دو دست رحمت آقا رسیدنش آنی است

 

ملائک و شهدا هم به روضه می آیند

چرا که فاطمه در مجلس عزا بانی است

 

کسی که پای عَلَم مانْد و آخرش جان داد

به لطف فاطمه در روز حشر تنها نیست

 

خدا کند که دمِ مردنم میان عزا

فقط حسین بگویم... چه خوب پایانی است

 

فدای طفل رضیعی که صید دشمن شد

به غنچه تیر زدن، این چه رسم مهمانی است!!!

 

به قطره قطره ی خونی که رفت سوی خدا

به تیر حرمله این لاله نیز قربانی است

 

محمد جواد شیرازی

 

۹۴/۷/۲۴

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۹:۱۲
عبدالرقیه