سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۵۳ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 1- محرم» ثبت شده است

 

پشت و پناه خیمه برایت دلم شکست
از سوز بانگ أدرِک أخایت دلم شکست
 
این ها جمال حیدری ات را نظر زدند
چندین هزار تیر سویت بی خبر زدند
 
من ماندم و مصیبت و غم آن هم این همه
با چشم خیس آمده ام سوی علقمه
 
رخت سیاه بر تن افلاک می کنم
خونابه از دو چشم ترت پاک می کنم
 
پیچیده در زمین و زمان عطر مُشک تو
جانم فدای تشنگی و کام خشک تو
 
بر چشم های محترمت بوسه می زنم
بر دست مانده بر علمت بوسه می زنم
 
با نیزه های شان جگرت را گسسته اند
با خنده های شان کمرم را شکسته اند
 
برخیز و التماس مرا مستجاب کن
حداقل نظاره به اشک رباب کن
 
من‌ مانده ام چگونه به سوی حرم روم
اصلا بگو چگونه سوی دخترم روم؟!
 
سقای بی مثال و قرینه بلند شو
عباس جان، به جان سکینه بلند شو
 
منظومه ام بدون قمر می شود نرو
بر سوی اهل خیمه نظر می شود نرو
 
اصلا بگو چه کار کنم با قبیله ام
وقتی که می روی تو کفیل عقیله ام
 
باید زنان لباس اسارت به تن کنند
گریه برای غارت گودال من کنند
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۱:۴۶
عبدالرقیه

نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم

چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم

 

قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم

برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم

 

مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند

کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم

 

تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو

به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم

 

به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم

به چهره ی منورت بلند گریه می کنم

 

چه نامرتب است آیه های مصحف تنت

بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم

 

به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده

برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم

 

چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی

بر این تن معطرت بلند گریه می کنم

 

دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو

وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

هوای شهرمون با روضه ها صفا داره

اگر پای تو سر بدم خدایی جا داره

 

همش میگم تو این شبا آقا کنارمی

زبس که هییتت هوای کربلا داره

 

تو منو غلام خود بکن محرمی

من کجا انیس و بکر و بشر حضرمی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

شبا وضو میگیرم و میام تو مجلست

تو روضه پخته میشه این گدای نارست

 

گدایی تو کار عابسه ولی آقا

اگه قبول کنی میشم غلام عابست

 

تو شهی برای این گدا تو همدمی

من کجا کنانه و زهیر خثعمی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۵۱
مهدی علی قاسمی

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

 

 

کسی اگه میخواد که بنده ی خدا بشه 

باید بیاد گدا و نوکر شما بشه

آقا بیا به حق مادرت دعا بکن

دلم میخواد سرم مثه سرت جدا بشه

 

این شده تموم آبرو و ثروتم

یا حسین گدای هانی بن عروتم

 

من کجا کربلا من کجا کربلا

 

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

تموم انبیا شدن غلام و نوکرت

گدایی میکنن تو بارگاه خواهرت

اگر که عیسی زنده کرد کسی رو تو جهان

به زیر لب میبرد دم علی اصغرت

 

روضه خون میشم تو هر مساء و هر صباح

من کجا جناده بن کعب و طِرّماح

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۱۶
مهدی علی قاسمی

 

سینه زنی (تک)

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

برای غربت تو روضه خوند خود خدا

برا تو گریه کرده ان تموم انبیا

 

تموم عالمو گرفته برق جمله ی

حسین منی، انا من حسین مصطفی

 

عمریه تو خونه ی تو نوکرم ولی

من کجا مبارک و حبیب نَهشلی

 

من کجا کربلا ، من کجا کربلا

 

"لاحبیب الا کربلا ، لا طبیب الا کربلا

لا دواء الا کربلا ، لا شفاء الا کربلا "

 

 

به روی سینه ی گدا تو دست رد نزن

دلم میخواد یه بوریا بشه برام کفن

آقا یه خواسته ی دیگه دارم قبول بکن

میخوام بشم گدای قاسم امام حسن

 

این شبا صحابه رو کنم معرفی

من کجا ربیعه و یزید مشرفی

 

من کجا کربلا من کجا کربلا

 

شاعر: مهدی علی قاسمی

 

دریافت سبک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۶
مهدی علی قاسمی

 

ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین
 
با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین
 
با این همه تلاطم امواج روزگار
کشتی رحمتت شده ضرب المثل حسین
 
تو سرزمین رحمتی و در زمین تو
عباس، شیر ام بنین شد جبل حسین
 
عاشق تر از تو کیست که در معرض بلا
یک جا خریده ای همه را در ازل حسین
 
ما پیرو ریاست این مکتبیم و بس
شیخ الائمه گفت: که نُوحُوا علی الحسین
 
ای صید دست و پا زده در خون نظاره کن
بر حال و روز خواهر خود روی تل حسین
 
خونی مکن محاسن خود، رحم کن... بس است
بر ناله های فاطمه حداقل حسین
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۱۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ روز هفتم محرم ۹۶

 
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
 
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
 
بانویی که دگر نظیر نداشت
کودکش تشنه بود و شیر نداشت
 
دست خود را تکان تکان می داد
کودکش تشنه داشت جان می داد
 
چه کند با دل گرفتارش؟!
داد دست رقیه گهوارش
 
پیش او هم علی نشد آرام
زینب آمد ولی نشد آرام
 
کودکی زیر لب در آن محفل
گفت با گریه یا ابوفاضل
 
آه، از شرم ساقی توحید
پیکرش بین علقمه لرزید
 
ناگهان نور مشرقین آمد
پدرش حضرت حسین آمد
 
عمه گهواره را به آقا داد
به دل مادرش تسلا داد
 
گفت: او هم دلاوری شده است
تشنه ی جام کوثری شده است
 
رفت آقا به سوی آن لشکر
رفت در روبروی آن لشکر
 
گفت: این طفل را چه تقصیر است
دست او نه کمان نه شمشیر است
 
آتشی بر دل فلک خورده
لبش از تشنگی ترک خورده
 
نیست کس تا دوای او بدهد؟!
جرعه آبی برای او بدهد
 
طفل خود را گرفت بالاتر
عمر سعد بود و یک لشکر
 
بین شان سخت ولوله افتاد
ناگهان یاد حرمله افتاد
 
گفت: برخیز و صید کن در دم
با سه شعبه تو هر دو را با هم
 
قلب کون و مکان شراره گرفت
تیر را سوی شیرخواره گرفت
 
تیر از چله ی کمان رد شد
در حرم حال مادرش بد شد
 
طفل خنده به روی لب آورد
روی دست پدر تلظی کرد
 
دست و پا زد میان آغوشش
ذبح شد بچه گوش تا گوشش
 
سر اصغر میان یک دستش
پیکرش شد از آن یک دستش
 
روضه، مافوق هر تصور شد
پدر از خون محاسنش پر شد
 
عرش را داشت شعله ور می کرد
متحیر به او نظر می کرد
 
این همه اظطراب را چه کند؟!
مانده حالا رباب را چه کند؟!
 
در عبا گرچه طفل پنهان بود
خونِ زیر عبا نمایان بود
 
بیش از این بین این مسیر نماند
پیکرش را به پشت خیمه رساند
 
وای از ناله ی مهیب رباب
وای از غربت عجیب رباب
 
رفت خیمه، نه این که دل بکند
خواست گهواره را تکان بدهد
 
از دلش غصه بی گمان نرود
بعد از این زیر سایه بان نرود
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۰۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود گرجی

پای درس ولی فهیم شده

مثل بابای خود کریم شده

 

سیزده ساله ی امام حسین

چه کسی گفته که یتیم شده؟!

 

در رکاب عموی خود عباس

از دلیران این حریم شده

 

حال، میل عسل به سر دارد

کاسه ی طاقتش دو نیم شده

 

چه کند تا عمو اجازه دهد

کار جنگیدنش وخیم شده

 

تا که او هم شود فدای حسین

بوسه می زد به دست و پای حسین

 

 

وسط خیمه سخت حیران بود

بر لبش آیه های قرآن بود

 

غبطه می خورد بر علی اکبر

شوق جان دادنش فراوان بود

 

زانوی غم گرفت در بغلش

چشم هایش عجیب گریان بود

 

یادش آمد وصیت پدرش

آن سفارش که عهد و پیمان بود

 

گفت: این نامه را بده به عمو

هر زمان که دلت پریشان بود

 

بس عمو بر حسن ارادت داشت

نامه را خواند و روی دیده گذاشت

 

 

بستن صورتش سبب دارد

چهره ای هاشمی نسب دارد

 

بیشتر بوسه زد به دست عمو

بیشتر از همه ادب دارد

 

بند نعلین خود نبسته دوید

در پریدن عجب طرب دارد

 

جملی نو دوباره راه انداخت

فَأنا بن الحسن به لب دارد

 

ابن سعد از هراس می لرزد

بس که در نعره اش غضب دارد

 

ازرق از هیبت نظرهایش

به درک رفت با پسرهایش

 

 

لشگری پست را خبر کردند

حلقه را تنگ و تنگ تر کردند

 

تنگ چشمان لشکر کوفه

عاقبت بر رخش نظر کردند

 

سنگ باران شد از چهار طرف

ضربه ها بر تنش اثر کردند

 

در شلوغی و گرد و خاک نبرد

اسب ها از تنش گذر کردند

 

داغی نعل های مرکب ها

بدنش را چه شعله ور کردند

 

به روی خاک دست و پا میزد

عمویش را فقط صدا می زد

 

 

باید ارباب با غمش چه کند؟!

با بلاهای اعظمش چه کند؟!

 

بغلش کرد و مانده حیران با

لب و دندان درهمش چه کند

 

کاکلش دست قاتلش جا ماند

مانده با گیسوی کمش چه کند؟!

 

خس خس سینه اش بلند شده

با نواهای مبهمش چه کند؟!

 

آه حالا چگونه خیمه رود؟!

با تن نامنظمش چه کند؟

 

قدکشیده رساندنش سخت است

تا به خیمه کشاندنش سخت است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۰
عبدالرقیه

 


هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
 
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
 
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
 
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
 
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
 
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
 
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد 
ضربه بر چشم نازنینش خورد
 
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
 
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
 
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
 
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
 
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
 
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
 
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
 
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
 
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
محمد جواد شیرازی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۶ روز چهارم

زینبم، عاشق دیرینه و سرگردانت
جان خواهر به فدای دل بی سامانت
 
آه ای خون خدا، شاه رشید علوی
من نمردم که در این معرکه بی یار شوی
 
بگذارم برَوی جام بلا نوش کنی؟!
نکند زینب خود را تو فراموش کنی!!!
 
یاد تو بوده ام و ذکر تو شد هر نفسم
جان زینب شده روزی به کنارت نرسم؟
 
چهره ات قبله گه راز و نیازم بوده
دیدن روی تو آغاز نمازم بوده (۱)
 
خاطرت مانده کنارت چه سکوتی کردم؟
سر عقدم به خدا شرط و شروطی کردم
 
تو فقط اذن بده، از تو فقط دل بردن
پیشکش کردنشان... عون و محمد با من
 
چه کنم تا بگذاری که به میدان بروند؟
بگذار این دو علی زاده شهیدت بشوند
 
نگذار این که پناهنده به قرآن بشوم
بروم در حرم و موی پریشان بشوم
 
قدشان را منگر، غیرت شان حیدری است
رسم جنگیدن شان، رسم علی اکبری است
 
لحظه ی جنگ کمی واهمه هم نشناسند
هر دو شاگرد علمدار حرم، عباسند
 
مادری اند و دوتایی به دو دایی رفتند
هم به تو، هم به حسن، هر دو خدایی رفتند
 
مثل خون در رگ عباس به خود می جوشم
می روم خیمه، تنِ هر دو زره می پوشم
 
خواهرت را به دل محترم خویش ببخش
کمیِ وسع مرا بر کرم خویش ببخش
 
این دو پروانه که بر شمع تقرب دارند
بر نخ چادر من هر دو تعصب دارند
 
بهتر این است دوتایی به شهادت برسند
بهتر این است همین جا به سعادت برسند
 
نگذار این دو اسیری مرا درک کنند
وسط سلسله، پیری مرا درک کنند
 
نگذار این دو بمانند، عزادار شوند
شرمسار از رخ من، راهی بازار شوند
 
نگذار این دو به آن بزم حرامی برسند
یا به چشم بد و ویرانه ی شامی برسند
 
جان ناقابل شان نذر علی اصغر تو
سرشان رفت روی نیزه فدای سر تو
 
سنگ باران بشوند و به تو سنگی نخورد
به رخ فاطمی ات ضربه و چنگی نخورد
 
کاش بهر تن شان این همه زحمت نکشی
می نشینم وسط خیمه خجالت نکشی
محمدجواد شیرازی


۱_ حضرت زینب سلام الله علیها قبل از خواندن نماز، اول به چهره امام حسین(علیه السلام) نظر می‌انداختند و بعد به انجام فرایض می‌پرداختند.
خصائص الزینبیة

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۶
عبدالرقیه

شعله ها بر چهره ام با خنده جا انداختند

دخترت را کعب نی ها از صدا انداختند

 

بر نمی خیزم به پای تو، دلیلش را نپرس

چند جا، پای مرا با کینه جا انداختند

 

جای موهای سرم می سوخت اما شامیان

سنگ و آتش بر سرم جای دوا انداختند

 

بر غرور عمه ام برخورد وقتی دشمنان

با تکبر پیش ما ظرف غذا انداختند

 

خسته ام، سردرد دارم، پیکرم درهم شده

بس که من را از بلندی، بی هوا انداختند

 

گفته بودم چادرم نه... زیورم را می دهم

از لج من چادرم را زیر پا انداختند

 

من بدون روسری خیلی خجالت می کشم

تو خبر داری چه شد؟! آن را کجا انداختند؟!

 

چشم بر من بسته ای، دیگر نمی خواهی مرا؟! 

آخرش دیدی که از چشمت مرا انداختند؟!

 

من شفا دیگر نمی خواهم، مرا هم می بری؟!

حال که دردانه ات را از بها انداختند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۰۹:۳۱
عبدالرقیه

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت

پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت

بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت

 

این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد

 

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند

بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند

اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

 

این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!

حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!

 

لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد

از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد

در را به روی مسلم آواره وا نکرد

اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد

 

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

 

فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد

کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد

با زور بازویش همه را زابه راه کرد

 

پیکار می کنند، حریفش نمی شوند

هر کار می کنند، حریفش نمی شوند

 

آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد

در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تشنه میان گودی گودال اسیر شد

یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد

 

این از تمام غُصه حکایت کند فقط

باید به ابن سعد وصیت کند فقط

 

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود

گریان یار بر روی دارالعماره بود

تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود

دلواپس رباب و غم شیرخواره بود

 

جانم فدای آن لب و دندان خونی اش

شد یاحسین زمزمه های درونی اش

 

آمد تنش بدون سر از آسمان فرود

پا می کشید روی زمین با همه وجود

مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود

تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

 

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسش روی بلندی دروازه بسته شد

 

با این همه کسی بدنش را نمی درید

دیگر کسی محاسن او را نمی کشید

بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید

اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

 

پای کسی به صورت او آشنا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۱
عبدالرقیه

✅ تقدیم به نوکران و خادمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است

حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

 

دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور

حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود، غرق شور

 

می گفت: نذر خون خدا جان مادرم

دم از حسین می زنم و اشک می خرم

 

با روی خوش رساند به مجلس غریبه ای

با هم زدند سر در هیئت کتیبه ای

 

دیدم کسی عجیب پی کار دلبر است

بی تاب و عاشقانه گرفتار دلبر است

 

هر کارِ سخت بود، خودش گفت: می کند

کفش هر آن که آمده را جفت می کند

 

رندی کنار در به همه چای تازه داد

چایش به قلب سنگی من هم گدازه داد

 

با ذکر یا حسین و وضو طبق عادتش

قاطی چای، ریخت کمی خاک تربتش

 

با گریه فاطمه به تماشا نشسته بود

یک بچه، باز قلک خود را شکسته بود

 

می گفت زیر لب: کم من را قبول کن

از من دوباره سینه زدن را قبول کن

 

رحمت به مادری که ارادت می آورد

فرزند خویش را سوی هیئت می آورد

 

از عشق و شور فاطمه جانش لبالب است

با چادرش مدافع فرهنگ زینب است

 

دیدم کنار دیگ نشسته است با ادب

لات محله بود ولی گفت زیر لب:

 

زهرا مرا به پای حسینش مرید کرد

دیگ سیاه روضه مرا رو سپید کرد

 

آمد به سوی من پدری پیر و محترم

می گفت: گوش کن به من و این نصیحتم

 

این جا هر آن چه خرج کنی سود می کنی

خود را عزیز خانه ی معبود می کنی

 

جانم فدای نوکر و دربان هیئتش

جانم فدای پیرغلامان هیئتش

 

هر کس به قدر معرفتش کار می کند

با اشتیاق صحبتِ از یار می کند

 

در اوج کار که پُر از اخلاص می شدند

گریان برای حضرت عباس می شدند

 

مجلس شروع شد، همه با آه و زمزمه

هر یک گرفته اند اجازه ز فاطمه

 

خدام درگهش همه بی ادعا شدند

با این که خسته اند ولی یک صدا شدند

 

دیدم دم از رفاقت دیرینه می زنند

محکم تر از همه به سر و سینه می زنند

 

چون شیرِ پاک خورده همه گریه می کنند

مانند بچه مرده همه گریه می کنند

 

گفتند: بی پناه به یک نیزه تکیه داد

در بند یک سپاه به یک نیزه تکیه داد

 

گفتند: عاقبت به لبش هم نخورد آب

گفتند: مانده بود تنش زیر آفتاب

 

گفتند: تشنه کام سرش را بریده اند

گفتند: روی سینه ی آقا دویده اند

 

گفتند: این غریب، میان وطن نبود

جز یک حصیر پاره برایش کفن نبود

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۹
عبدالرقیه

در جواب اهانت به دستگاه عزاداری و پیرغلامان و نوکران و خادمان باعزت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

مادرش فاطمه است بی تردید
نوکر و خادم حسین و حسن

عاقبت غنچه می دهد روزی
بین این خانه، خار این گلشن

#گریه راه تقرب دل ماست
#رشد_فکری ماست #سینه_زدن

قبل صحبت همیشه واجب هست
فکر و اندیشه یک سر سوزن

پیر مردِ غلام این مکتب
نفسش هست بهر ما جوشن

سگ ارباب ما شرف دارد
به کسی که ز جهل گفته سخن

راه ما روشن است، عاشوراست
می شناسیم دوست از دشمن

ناله ی یا حسین از دل ما
تا ابد می شود طنین افکن

***
وای از کوفه بهر اربابم
جز حصیری دگر نداشت کفن؟!

کاش با گریه جان دهیم آخر
از غم آن شهید پاره بدن

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین

غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین

 

سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم

مونس تنهایی ام... گرمی مژگانم حسین

 

با همه آلودگی ام دوستت دارم حسین

دوست داری نوکرت را، خوب می دانم حسین

 

جان من این چند قطره اشک را از من نگیر

چون که با این اشک ها لبریز ایمانم حسین

 

کشته ی اشکی و من پاره گریبان تو ام

ای تمام حاجت چشمان گریانم حسین

 

خوش به حال نوکری که پیر این درگاه شد

در حرم یا بین روضه ها بمیرانم حسین

 

هر شب جمعه که دلتنگ حریمت می شوم

از سر شب تا سحر هر لحظه می خوانم: حسین

 

"نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم"

کربلایم را بده... دیگر مرنجانم حسین

 

وقت هر درد و غمی فرمود: "فابک للحسین"

روضه ی روز و شب شاه خراسانم حسین

 

دست و پا کمتر بزن، خواهر فدای پیکرت

ای غریب مادرم...گیسو پریشانم...حسین

 

پنجه ی گرگی به جان زلف تو افتاده است

تو ته گودال و من پاره گریبانم حسین

 

یک طرف آتش گرفته روسری دختران

یک طرف آتش گرفته صحن دامانم حسین

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۱
عبدالرقیه

 

وای از آن تیغ که بر بال و  پرش خورد

چند قدم بعد به بال دگرش خورد

 

وای از آن لحظه ای که در دل میدان

تیر سه شعبه به ساحت بصرش خورد

 

این همه پر در حوالی کمرش ماند

بس که سر تیرها بر کمرش خورد

 

آبرویش قطره قطره روی زمین ریخت

تیر، همین که به مشک شعله ورش خورد

 

خون به دل اهل آسمان و زمین کرد

ضرب عمودی که از قفا به سرش خورد

 

از روی زین بر زمین داغ بیابان 

پیکر بی دست و جسم محتضرش خورد

 

در وسط گرد و خاک علقمه، ناگاه

نیزه ی یک نیزه دار بر جگرش خورد

.

.

.

وای ز شام و دمی که  تیزی سنگی

بر روی نیزه به رأس مختصرش خورد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

مراسم دعای کمیل حرم سیدالکریم علیه ااسلام_ محرم ۹۵

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سیب سرخی_ شب ۳ محرم ۹۶

 

آمدی با سر آمدی... چه کنم؟!

بین تشت زر آمدی چه کنم؟!

 

هر دو دستم شکسته اما تو

با دو چشم تر آمدی؟! چه کنم؟!

 

بس که دیروز خیزران خوردی

با لب پر پر آمدی، چه کنم؟!

 

از جراحات حنجرت پیداست

از نوک نی در آمدی... چه کنم؟!

 

چشم من تار و بسته شد، حالا...

... دیدن دختر آمدی؟! چه کنم؟!

 

گیسویم درهم است... می بخشی؟

سرزده آخر آمدی چه کنم؟!

 

 بگذریم از خودت بگو بابا

از خودت، از غروب عاشورا

 

 

تیر و شمشیر از این و آن خوردی

از زمین و از آسمان خوردی

 

آیه خواندی برایشان اما

سنگ از قوم بد دهان خوردی

 

خاطرم مانده عصر عاشورا

نیزه ای را که از سنان خوردی

 

دم مغرب به ما جسارت شد

بر زمین لحظه ی اذان خوردی

 

چقدر ضربه، بی امان خوردم

چقدر ضربه، بی امان خوردی

 

دشمنت تا مرا بلندم کرد

زیر خنجر تکان تکان خوردی

 

بگذریم از خودت نمی گویی

حال من را چرا نمی جویی؟!

 

 

له شدم مثل یاسِ پژمرده

صورتم شد کبود و خون مرده

 

مثل مادربزرگ خود زهرا

بازویم را غلاف آزرده

 

این زبانم ز بس که می گیرد

آبروی مرا پدر برده

 

دختری از خرابه رد می شد

گفت با خنده: این لگد خورده

 

به لباسم چقدر خندیدند

به غرورم چقدر برخورده

 

بی خیال ای پدر کسی اصلا

دخترت را کنیز نشمرده

 

مثل سابق برات می ارزم؟!

بغلم کن ببین چه می لرزم

 

 

شب وصلم عجب خجسته شده

نافله خواندنم نشسته شده

 

دیدی آخر تو را بغل کردم

با همین بازوی شکسته شده

 

خواهشی می کنم، به همراهت

دخترت را ببر که خسته شده

 

بی هوا روی خاک می افتم

بند بند تنم گسسته شده

 

باز لاله... دوباره پهلویم...

بس که این زخم باز و بسته شده

 

دخترت خسته است از این مردم

بس که تحقیر و سرشکسته شده

 

خسته ام بس که دردسر دارم

من فقط حاجت سفر دارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی رعنایی

 

بی تابم و شعله ورم، اصلا خبر داری؟

از دوری ات در به درم، اصلا خبر داری؟

 

محبوب من! تو شمعی و من در وصال تو

پروانه نه...خاکسترم، اصلا خبر داری؟

 

از این لباس پاره و موی پریشان و...

...وضع خجالت آورم اصلا خبر داری؟

 

از زخم های صورتت بابا خبر دارم

از دردهای پیکرم اصلا خبر داری؟

 

من هم شبیه تو به زیر دست و پا ماندم

زخمی شده بال و پرم، اصلا خبر داری؟

 

دارم شبیه پیرِ زن ها می شوم بابا

از لرز دست لاغرم اصلا خبر داری؟

 

بابا بگو از جانب من به عمو عباس :

از روسری و معجرم اصلا خبر داری؟

 

انگشترت را من به دست ساربان دیدم

از گوشوار و و زیورم اصلا خبر داری؟

 

افتاد جای آن گلوبندم که غارت شد

زنجیر دور حنجرم، اصلا خبر داری؟

 

سنگی به چشمت خورد و پیش پای من افتاد

خون شد دو چشمان ترم، اصلا خبر داری؟

 

چشمان هیز شامیان و طبل و سوت و کف

جنجال شد دور و برم، اصلا خبر داری؟

 

همراه ده ها مرد شامی بزم مِی رفتم

دیدی چه آمد بر سرم؟ اصلا خبر داری؟

 

مرد پلیدی یک کنیز از ما طلب می کرد

اصلا نمی شد باورم... اصلا خبر داری؟

 

علی سپهری

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۵
علی سپهری
ما را خدا به عشق حسین آفریده است
از او کریم تر همه عالم ندیده است
 
ریزه خور عطای حسینیم تا ابد
این لطف فاطمه است که بر ما رسیده است
 
دنبال زرق و برق جهان اهل عالمند
 سینه زن حسین از این ها بریده است
 
این پرچم سیاه عزا آبروی ماست
ما را به برکتش خود زهرا خریده است
 
عرض نیاز پیش کریمان که عیب نیست
مولا همیشه حاجت نوکر شنیده است
 
بانی روضه حضرت خیر النسا شده است
از چشم مرتضی ز غمش خون چکیده است
 
جنت بهای یک نم اشک عزای اوست
یعنی بهشت حاصل اشک دو دیده است
 
از انعکاس ناله ی "نوحوا علی الحسین"
عمری نسیم غم به دل ما وزیده است
 
جسمش به خاک و راس منیرش به روی نی
مرکب به روی پیکر پاکش دویده است
 
با سنگ و نیزه حرمت او را شکسته اند
بیهوده نیست خواهر او قد خمیده است
 
حاج مجتبی قاسمی
۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۰
مجتبی قاسمی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

ای روح عشق، معنی خلد برین، حسین

راز و نیاز روز و شب راغبین، حسین

 

ما در کنار تو همه آسوده خاطریم

واضح ترین تجلی حِصن حَصین، حسین

 

هیئت اگر نبود بساط جنون نبود

روحی فداک... حضرت عشق آفرین، حسین

 

اول خدا برای تو روضه گرفته است

اول گریست بهر تو روح الامین حسین

 

ما نوکران مادر فضل و کرامتیم

ما را بخر به حرمت ام البنین حسین

 

محشر همه به دور شما سینه می زنیم

با این نوا و زمزمه ی دلنشین "حسین..."

 

بنده بدون گریه مقرب نمی شود

این نکته نزد ما شده عین الیقین حسین

 

یک سال می شود که به فکر زیارتیم

ما را به کربلا برسان اربعین حسین

 

عمری است آه ما همه از آه زینب است

در گوش ماست سوز ندایی حزین... "حسین..."

 

رحمی به حال خواهر خود کن مقابلش

پرپر نزن... نکش بدنت را زمین، حسین

 

بالای نیزه رفتی و از حال رفته است

در پای نیزه خواهر خود را ببین، حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۹:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

دانلود فایل تصویری شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری شب ۴ رمضان ۹۷

تا اشک هست در بصرم گریه می کنم

با این توان مختصرم گریه می کنم

تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم

با خون مانده بر جگرم گریه می کنم

 

رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد

یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد

یا مادری که کودک شش ماهه می برد

با هر چه هست دور و برم گریه می کنم

 

روح صحیفه پر شده از گریه کردنم

خمس عشر، بهانه شده بهر شیونم

گاهی گریز بین ابوحمزه می زنم

بین نوافل سحرم گریه می کنم

 

از خنده های حرمله زجری کشیده ام

من که عقیله را سر بازار دیده ام

بر دردهای عمه ی قامت خمیده ام

بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم

 

ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است؟

آتش میان زلف پریشان که دیده است؟

افتادن قطار اسیران که دیده است؟

عمری است با غم سفرم گریه می کنم

 

باید چه کرد بین گلو آه و ناله را

زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را

خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را

یاد رقیه با پسرم گریه می کنم

 

وقتی عقیله وارد بزم شراب شد

وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد

روی سرم تمام زمانه خراب شد

بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم

 

یادم نمی رود پدرم را پیاده بود

هر طور بود روی دو پا ایستاده بود

بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود

بر حال غربت پدرم گریه می کنم

 

عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود

خیلی غریب در ته گودال مانده بود

با کام تشنه، زخمی و بی حال مانده بود

از اوج روضه با خبرم، گریه می کنم

 

بالم زمان پا شدنم تیر می کشد

از داغ زهر کل تنم تیر می کشد

حالا که تشنه ام... بدنم تیر می کشد...

... یاد عموی تشنه ترم گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

دیگر میان خیمه صفایی نمانده است

جز حال گریه حال و هوایی نمانده است

 

از صبح تا غروب صدایم گرفته است

دیگر برام سوز صدایی نمانده است

 

دار و ندار من همه با هم فدا شدند

دیگر برای خیمه فدایی نمانده است

 

درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم

قدم شکسته است... عصایی نمانده است

 

باید چه کرد با بدن پاره پاره ات

وقتی میان خیمه عبایی نمانده است

 

بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟!

در فکر غارت اند، حیایی نمانده است

 

از بس که تیرها بدنت را گرفته اند

یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است

 

اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم

دیگر عموی عقده گشایی نمانده است

 

عباس جان همیشه علمدار من شدی

هر کس شهید شد تو مددکار من شدی

 

***

 

با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟!

داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام

 

خسته شدم، سرم به خدا درد می کند

از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام

 

ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم

 تا علقمه خمیده خمیده دویده ام

 

خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم

تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام

 

مانند مصحف است دو دستت برای من

با احترام روی دو چشمم کشیده ام

 

دیگر نفس نمانده برایم بلند شو

رحمی نما به آه بریده بریده ام

 

خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو

با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام

 

قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن

مانند آب مشک تو من هم چکیده ام

 

تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟

آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟

 

***

 

ضرب عمود فرق سرت را شکافته

آثار سجده ی سحرت را شکافته

 

فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک

تیغی حسود بال و پرت را شکافته

 

آبی نخورده ای و همین با وفایی ات

لب های خشک و شعله ورت را شکافته

 

از خنده های حرمله معلوم می شود

تیرش نگاه چون قمرت را شکافته

 

دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد

از بس که تیرها کمرت را شکافته

 

تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است

دشمن اگر که مشک ترت را شکافته

 

ای وای از قساوت این نیزه دار پست

مابین خاک و خون جگرت را شکافته

 

این نور فاطمه است که در بین علقمه

گرد و غبار دور و برت را شکافته

 

شکر خدا که ام بنین علقمه نبود

بالا سرت کنار من و فاطمه نبود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی علی قاسمی

 

با وجود این همه رسوایی و خودخواهی ام

هم کنارم ماندی و هم می کنی همراهی ام

 

با خودم گفتم من آلوده را رد می کنی

ذوالکرم بودی و دیدم واقعا می خواهی ام

 

رحمت موصوله ات حتی به من هم می رسد

با وجود این همه کم کاری و کوتاهی ام

 

هر چه می گردم فقط حب تو پیدا می شود

بین اشعار و نماز و روزه و مداحی ام

 

گر به قول اهل غفلت روضه ها گمراهی است

تا خود محشر به دنبال همین گمراهی ام

 

 مادرت با خط زیبای خودش روز ازل

سر در این سینه ام حک کرده "ثاراللهی ام"

 

هر کسی در درگهت منصوب بر کاری شده

من سگ عباس، در دربار شاهنشاهی ام

 

با توکل بر خدا و با دعای مادرت

اربعین، سوی حرم پای پیاده راهی ام

 

در روایت آمده ماهی برایت گریه کرد

پس بدون اشک هایم پست تر از ماهی ام

 

من چه می فهمم چه آمد بر سرت در علقمه؟!

در بساط روضه ات در اوج نا آگاهی ام

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مهدی تدینی

کاری به دشت لاله و گلشن ندارم

آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم

 

من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم

از روسیاهی جرأت گفتن ندارم

 

از لطف زهرا مادرت بوده و گرنه

ظرفیت این عشق را قطعا ندارم

 

پیش خدای خود به یاد نوکرت باش

تو آبرو داری ولیکن من ندارم

 

دردسرت هستم ولی از خود مرانم

من که کسی را غیر تو اصلا ندارم

 

بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن

حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم

 

از آن شبی که آمدم کرب و بلایت

میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم

 

درس بزرگی را من از عابس گرفتم

مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم

 

عریان شدم تا که بدانی با تو هستم

حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم

 

دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم

من را ببخش امروز اگر شیون ندارم

 

تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش

زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب هفتم محرم ۹۷

آن قدر لب تشنه و معصوم بود

گریه هم می کرد نامفهوم بود

 

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت

استخوانش نرم مثل موم بود

 

مادرش از تشنگی شیری نداشت

در میان خیمه ها مغموم بود

 

جان به قربان غریبی حسین

از دو قطره آب هم محروم بود

 

آب را بستن به روی کودکان

در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!

 

شد از این کودک تلظی کردنش

سهم بابایی که خود مظلوم بود

 

با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن

در میان کفر هم مذموم بود

 

بین دستش یک طرف جسم علی

یک طرف هم صورت و حلقوم بود

 

گوش تا گوش علی پاشیده شد

چون به جرم عاشقی محکوم بود

 

**********

 

عصر عاشورا رسید و صحبت از

نبش قبر کودکی معصوم بود

 

پیش چشم مادرش رأس علی

لا به لای نیزه ها معلوم بود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
عبدالرقیه

ای زجر از شرم و حیا پرهیز کردی

دندان برای سهم ناحق تیز کردی

 

از بس مرا در پشت مرکب ها دواندی

عمر بهاری مرا پاییز کردی

 

 

آرامشِ راز و نیازم را گرفتی

بینایی چشمان بازم را گرفتی

 

من که به تو هر قدر زیور بود دادم

دیگر چرا چادرنمازم را گرفتی؟!

 

 

زنجیر را روی پرم نگذار بس کن

پا روی بال دیگرم نگذار بس کن

 

راحت شدی؟! بال و پرم از کار افتاد

دیگر برو سر به سرم نگذار بس کن

 

 

با ضربه ی سیلی دهانم را شکستی

ابروی زیبا و کمانم را شکستی

 

از هر طرف پا می شوم فورا میافتم

چون بندهای استخوانم را شکستی

 

 

درد عجیبی از شب غارت گرفتم

گفتم پدر... از کعب نی حاجت گرفتم

 

اصلا به آسانی نمی چرخد زبانم

شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم

 

 

دیگر توان پا شدن در پهلویم نیست

دیگر خبر از آبشار گیسویم نیست

 

آن قدر طعم ضربه سیلی چشیدم

از رنگ نیلی جای خالی بر رویم نیست

 

 

دامان خاکی خودم را می تکانم

شانه به موی درهم خود می رسانم

 

با گریه و بی تابی ام هر طور باشد

بابای خود را امشب این جا می کشانم

 

 

از بس کتک خوردم که دیگر جا ندارم

یک عضو سالم بین این اعضا ندارم

 

ای دختر شامی ببین بابایم آمد

ساکت شو و دیگر نگو بابا ندارم

 

 

خسته شدم از طعنه ها و سر به زیری

خسته شدم در کودکی از درد پیری

 

بابا اجازه هست سویت پر بگیرم

با این سر و رو دخترت را می پذیری؟!

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۰
عبدالرقیه

 

تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است

زیباترین نامِ در این عالم رقیه است

 

از فتنه های این زمانه در امانم

تا آن زمان که محور دینم رقیه است

 

مثل علی و فاطمه، مانند زینب

بر رازهای آسمان محرم رقیه است

 

آب دهانش برکت آب است و نور است

نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است

 

در عین وحدت کثرت از توحید دارد

هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است

 

هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟

گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است

 

اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست

روزی رسان حضرت مریم رقیه است

 

در وادی عشق و جنون تحقیق کردم

گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است

 

عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق

عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است

 

می بینی ای منکر قیامت که بیاید

رب تمام عالم و آدم رقیه است

 

مدیون او هستم اگر که گریه کردم

بانی اشک و رازق ماتم رقیه است

 

از این طرف بر زخم او مرهم حسین است

از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است

 

درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است

آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است

 

یک جمله می گویم برای روضه کافی است

تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۰:۳۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

 

روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام

من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام

 

چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام

با امید نوکریِ در محرم زنده ام

 

کام من را مادرم با خاک تربت باز کرد

سال ها با تربت شاه دو عالم زنده ام

 

چای روضه، باطنا آب بقایم می شود

تا که می نوشم از این کوثر دمادم زنده ام

 

جامه های زینتی اصلا نمی خواهم، فقط

در لباس مشکی و شال عزایم زنده ام

 

در تعارض بین مرگ و زنده بودن مانده ام

در خیابان مرده ام، در زیر پرچم زنده ام

 

آمده ماه محرم محتشم می خوانم و

باز هم با مقتل ابن مقرم زنده ام

 

با لب تشنه میان قتلگاه افتاده بود

تا ابد با گریه بر این داغ اعظم زنده ام

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۷
عبدالرقیه

از لسان جناب مسلم بن عقیل علیه السلام:

 

سالار کاروان پر از یاسمن، حسین

جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین

برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین

 

کم در میان کوفه عذابم نداده اند

با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند

از بس که بین کوچه جوابم نداده اند

دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین

 

با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند

دندان و کام شعله ورم را شکسته اند

از پشت بام فرق سرم را شکسته اند

نامردی است مسلک شان غالبا حسین

 

شام بلند غفلت شان سر نمی شود

چیزی برایشان زر و زیور نمی شود

این جا دلی برای تو مضطر نمی شود

برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین

 

دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان

از کوچه های خاکی و باریک کوفیان

جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان

چون می درند از بدنت پیرهن حسین

 

باید نظر به قامت آب آورت کنی

فکری برای تشنگی اصغرت کنی

قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی

شاه غریب گشته و دور از وطن حسین

 

این جا نمک به زخم عزادار می زنند

زن را برای درهم و دینار می زنند

طفل اسیر را سر بازار می زنند

غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین

 

می ترسم این که بین بیابان رها شوی

بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی

غارت شوی و با تن عریان رها شوی

برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین

 

ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود

یا از فراز نیزه سری واژگون شود

گودال قتلگاه اگر غرق خون شود

ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۰
عبدالرقیه

یا حسین

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی جواد مقدم

 

دیدید اگر که یکسره در کنج خلوتیم
غرق محبتیم...به دنبال وصلتیم

هجران کشیده ایم...گناهی نکرده ایم
از دوری نگار پر از درد غربتیم

گیسوی یار بود که ما را اسیر کرد
لطفش مدام باد ! که خود بی لیاقتیم

سینه زنیم و یکسره معراج می رویم
سرمست،بین میکده گرم عبادتیم

ما بی حسین معنی دیگر نمی دهیم
بی عشق یار تیره و تاریم...ظلمتیم

لطف حسین بوده که درهم خریده است
لطف حسین بوده که مشمول رحمتیم

با "یا حسین" مرده ی مان زنده می شود
چون عاشقیم...عارف و صاحب کرامتیم!

ما را علی برای حسینش بزرگ کرد
از کودکی بزرگ شده بین هیأتیم

زهرا اجازه داده که ما گریه می کنیم
در بین روضه ها همه تحت عنایتیم

منصب چه منصبی!همگی عبد زینبیم
ما نوکریم و تا به قیامت رعیتیم

در روز حشر که همه از هم فراری اند
ذیل نگاه عمه ی سادات راحتیم
.
.
.
بزم شراب و می به خدا جایمان نبود
مایی که کوه و مظهر ایمان و عفتیم

دیدی حسین مردک شامی به ما چه گفت؟
نفرین به حرف هاش...گمان کرده کلفتیم

علی سپهری

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۳:۱۹
علی سپهری