سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۸

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب ۳ محرم ۹۹

خراب آمده ام باز رو به راهم کن

مسیح من بِدَم و عاری از گناهم کن

 

نیامدم به تمنای آب و نان سویت

کمی به حرمت ام البنین نگاهم کن

 

فدای جُون شوم، روسپید عالم شد

نگاهِ لطف به ظرفِ دلِ سیاهم کن

 

عطا به جای خودش، جای این همه گریه...

برای سینه زنت، ذوالکرم دعا هم کن

 

به زیر بارِ گران علامتت گفتم:

گذر ز توشه ی سنگین اشتباهم کن

 

مُقدم است به کارم، همیشه کار شما

بیا و پیرِ همین راه و دستگاهم کن

 

عجیب دلهره دارم به کربلا نرسم

برات کرب و بلای مرا فراهم کن

 

میان گودیِ قبرم، زمان تلقینم

اسیرِ روضه ی گودیِ قتلگاهم کن

 

زمان تشنگیِ حشر، یاد تشنگی ات

جواز گریه بده، غرقِ اشک و آهم کن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ شب ۲۳ محرم ۹۸

قرآن چه باشد؟ اول و آخر رقیه
اسلام احمد چیست؟ سرتاسر رقیه
سیر و سلوکش رفته بر حیدر رقیه
معراج ما باشد توسل بر رقیه

یک دم نشد با رب گسسته اتصالش
زهراست پیدا و نمایان از خصالش
با آیه آیه جلوه های هر سه سالش
تطبیق شد بر سوره ی کوثر رقیه

نامش معطر می کند صحن دهان را
درس ولایت می دهد سینه زنان را
رد می کند هر منزل از هفت آسمان را
بر شانه ی عباسِ آب آور، رقیه

بر داغ او اهلِ مناسک گریه کردند
ذاتِ الهی با ملائک گریه کردند
آل عبا بر او یکایک گریه کردند
مرثیه خوان تا گفت بر منبر رقیه

یاسِ سه ساله، رنگ و بوی لاله دارد
هر کس که رویش دید، آه و ناله دارد
خیلی سوال از عمه اش، غساله دارد
رنگین کمان پیداست ازچه در رقیه؟!

با این همه زخمی که مانده در وجودش
با این همه دردسرش، وقتِ سجودش
با این پرِ زخمی و با روی کبودش
شد وارثِ ارثیه ی مادر رقیه

آن قدر، سنگِ شامیان بر ابرویش خورد
آن قدر، بر روی زمین با زانویش خورد
آن قدر محکم، ضربِ پا بر پهلویش خورد
مثل گلی در شعله شد پر پر رقیه


محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۵۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا محرم ۹۸

حسین... از تو خودم را جدا ببینم چه؟!

اگرکه صبح شود، من بلا ببینم چه؟! 

 

بیا و این شب آخر سخن بگو با من

اگر به نیزه، تو را بی صدا ببینم چه؟! 

 

عبا به دوش نشستی، نماز می خوانی

تو را بدون لباس و عبا ببینم چه؟!

 

تنی که زینت دوش نبی اکرم بود

به روی خاک بیابان، رها ببینم چه؟! 

 

عجیب دلهره دارم سر تو را ببُرند

خدا نکرده تو را زیر پا ببینم چه؟! 

 

همیشه بوده سرت سایه ی سر زینب

اگر سرت به روی نیزه ها ببینم چه؟! 

 

منی که تاب ندارم تنت کبود شود

به ضرب نیزه، تنت نخ نما ببینم چه؟! 

 

میان سجده دعا کن تنت کفن بشود

اگر تنت وسط بوریا ببینم چه؟!

 

اگر قرار شود بی تو من سفر بروم

کنار محمل خود شمر را ببینم چه؟!

سید پوریا هاشمی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۵۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب عاشورا محرم ۹۸

هرکجا سینه زنت دستِ دعا بالا بُرد

مادرت با عجله دستِ عطا بالا برد

 

بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را

بر سرِ دوش، رسولِ دو سرا بالا برد

 

ما کجا ظرفیتِ عشقِ تو را داشته ایم؟!

نظر فاطمه، ظرفیتِ ما بالا بُرد

 

از روی خاک جدا کرد و حسینیه رساند

" ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد "

 

پشت در ماند رخت تا که خجالت نکشیم

دست لطفت همه جا شأن گدا بالا برد

 

رو به کعبه نزدم جز به تمنای خودت

نرخِ توحید مرا کرب و بلا‌ بالا برد

 

کم ندیدیم گنهکار پشیمان شده را...

اشکِ در روضه ی جانسوز شما بالا برد

 

گریه کرده است چو اسپندِ میان آتش

هر که از تشنگی ات سوخت، صدا بالا برد

 

حرمله تیر زد و از کمرت بیرون زد

همه ی خون تو را زود خدا بالا برد

 

مانده ام مات، زمانی که دعا می کردی

این سنان بین دعا، نیزه چرا بالا برد؟!

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۱۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ روز هفتم

از کربلا رنگ خوشی دیدم؟! ندیدم
بی شیر ماندم، بین هر خیمه دویدم

دیشب فقط تا صبح طفلم داد می زد
خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم

***

ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد
طفلم سلامت، محضر ارباب باشد

گفتم: حسینم، حاضرم در بین این دشت...
تشنه بمیرم، اصغرم سیراب باشد

***

مولای من حیران و سرافکنده آمد
رو زد سوی دشمن ولی شرمنده آمد

وقتی که بر می گشت با چشم پر از آب
از لشگر دشمن صدای خنده آمد

***

تیری در این لشگر نبود الا سه شعبه؟!
چیدند آخر غنچه ام را با سه شعبه

ای حرمله انصاف داری بی مروت؟!
اصغر سه شعبه... حضرت سقا سه شعبه؟!

***

مانده حسین و کل آغوشش پر از خون
صورت پر از خون، بر روی دوشش پر از خون

چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر...
شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون

***

باور کنم شش ماهه ی من، اصغرم رفت؟!
از نعره ی تکبیر این لشگر سرم رفت

خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم...
با حالت قهر آخرین بار از برم رفت

***

نشنیدم آخر، صحبت نشنیده اش را
بستند بر نی، حنجر پاشیده اش را

خیلی خجالت می کشم آبی بنوشم
بر نیزه اش، دیدم لب خشکیده اش را

***

مَردم... منِ محزونِ غمدیده ربابم
هم قافیه نه... همنشینِ آفتابم

تا آب می بینم، سرم پایین می افتد
هم قافیه نه... داغدارِ مشک آبم

محمدجواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۵:۲۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی روز ششم محرم ۹۸

دلت سیاه شده؟ نور هل أتی کافی است
ز خَلق رانده شدی؟ حجت خدا کافی است

نیازِ بنده ی عاشق به مال و زیور نیست
دلی که بر غم مولاست مبتلا کافی است

که گفته وصل، دوای تمامِ درد من است
هر آنچه یار بخواهد، همان مرا کافی است

از آستانِ امامی که معدنِ خیر است
برای نوکرِ درمانده یک دعا کافی است

بیا به خاطر قلب امام، قول دهیم
اگرچه دیر شد اما دگر خطا کافی است

برای هرکه هوای دلش نفسگیر است...
نفس کشیدنِ در مشهد الرضا کافی است

حرم کجا و منِ روسیاه می دانم
همین که سوختم از هجرِ کربلا کافی است

دوید زینب و با گریه گفت با قاتل
نزن عزیز مرا، شمر بی حیا کافی است

همه کفن بخرند و همه کفن بشوند
فقط برای حسین است بوریا کافی است؟!

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۸ شب ششم

سیزده ساله ی امامِ کریم

شده آماده بلای عظیم

 

رفت و افتاد روی پای حسین

بوسه می زد به دست های حسین

 

سوختند از غم و کباب شدند

هر دو از گریه خیسِ آب شدند

 

گریه در حالت عطش کردند

آن قدر گریه تا که غش کردند

 

گریه های عمو مکرر شد

تشنه ی دیدنِ برادر شد

 

زیر لب روضه ی حسن را خواند

قاسمش را به سینه اش چسباند

 

دست خطِ حسن به کار آمد

ناگهان بر دلش قرار آمد

 

جلوی خیمه، جان تازه گرفت

آخرش از عمو اجازه گرفت

 

اذن میدان گرفت و عازم شد

نوبت نعره های قاسم شد

 

حال باید خودی نشان می داد

دشت، را یک تنه تکان می داد

 

وقت برچیدنِ هبل شده بود

فأنا بن الحسن... جمل شده بود

 

همه گفتند آمده حیدر

پسر پورِ ارشدِ حیدر

 

هرکه افتاد سوی او گذرش

ازرق و هر چهار تا پسرش...

 

همه بر روی خاک افتادند

غرقِ در خون، هلاک افتادند 

 

نعره می زد، علی مع الحق را

کند از ریشه نسل ازرق را

 

وقت رزمش قمر، بلند شده

مادرش نجمه سربلند شده

 

فخر دارد به خود عروس حرم

که شده نذر اهل بیت کرم

 

طالب مرگ، بین لشگر کیست؟!

دید دشمن، حریف قاسم نیست

 

حیله شد چاره، دوره اش کردند

همه یک باره، دوره اش کردند

 

ابرویش بین جنگ، زخمی شد

سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد

 

ضربِ شمشیر نانجیبی، آه

بر سرش خورد و گفت: یاعماه

 

از روی اسب، دور از حضرت

بر زمین خورد با سر و صورت

 

تا صدا زد، سواری از خیمه

مثل بازِ شکاری از خیمه...

 

آمد و اشک، از دو دیده فشاند

قاتلش را به قعر دوزخ راند

 

رفت بالا صدای فریادش

آمدند اشقیا به امدادش

 

بس که مرکب به رفت و آمد بود

شد هوا ناگهان غبار آلود

 

بود دشت از غبار مالامال

وسط دشت، نجمه رفت از حال

 

نوعروسِ حرم زمین افتاد

بر روی خاک، با جبین افتاد

 

چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم

روضه را بازتر نمی خوانم

 

دشت در حالتِ سکونی بود

همه جا رد نعلِ خونی بود

 

داشت قاسم به خاک می غلطید

شانه های حسین می لرزید

 

در دهان تا زبان، تکان می خورد

دنده هایش تکان تکان می خورد

 

آه... آخر به دوش مولایش

بر زمین می کشید پاهایش

 

غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود

سرّ احلی مِن العسل این بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب پنجم محرم ۹۸

می نشینیم سر کوی اباعبدالله
به امید رخ نیکوی اباعبدالله

از کریمیِ خودش بوده که ما هم شده ایم
همه ی عمر ثناگوی اباعبدالله

صحنِ پیشانی ما بوی حسینیه گرفت
از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله

اهل معراج نشد هیچ رسولی الا...
با توسل به سرِ موی اباعبدالله

نزد پیغمبر ما خوب تر از هر عملی است
زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله

دستگیر است اگر از همه ی خلق حسین
بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله

رحمت واسعه اش، جلوه و یاد حسن است
رفته بر خوی حسن، خوی اباعبدالله

نیست انصاف، نگوییم از ایمانِ رباب
ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله

فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت
هر که رفته قدمی سوی اباعبدالله

مُحرمِ کعبه ی بی دلبر زینب نشویم
قبله ی ماست فقط روی اباعبدالله

زودتر خورد زمین، خواهر مظلوم حسین
دید تا، خم شده زانوی اباعبدالله

دست بر پهلوی خود بُرد عقیله، ناگاه...
نیزه ای خورد به پهلوی اباعبدالله

آسمانِ رُخش از لطمه غروبین شده بود
سنگ چون خورد به ابروی اباعبدالله

آتش از بام سرش ریخت، سرِ مویش سوخت
دید تا سوخته گیسوی اباعبدالله

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۴
عبدالرقیه

ورودیه

نشست دلهره در جان زینب کبری
رسید قافله ی اهل بیت، کرب و بلا

 

عجیب رنگ غریبی به خود گرفت افلاک
عجیب بوی جدایی می آید از این خاک

 

چقدر نزد خدا این زمان بها دارد
رقیه قصدِ نزول از کجاوه را دارد

 

ملائکه پرِ خود زیرِ پاش، باز کنید
"وَ إن یَکاد بخوانید و در فراز کنید"

 

خدا کند که نیفتد به حالِ دشواری
خدا نکرده نگیرد به چادرش خاری

 

به زیر سایه ی عباس و قاسم و اکبر...
رباب آمده در خیمه با علی اصغر

 

علی که غنچه ی لبخند را نشان می داد
عروس فاطمه، گهواره را تکان می داد

 

بُریر و جون و وهب در طواف اربابند
چه خوب... محضر ارباب، جمعِ اصحابند

 

حمیده تا که دلش ریخت گفت یا عباس
سکینه تشنه شده، غصه نیست با عباس

 

اگرچه دشمن این خانواده بی شرم است
دل همه به علمدارِ خیمه ها گرم است

 

دل عقیله شده مثل سوره ی زلزال
همین که خیره شده سوی گودیِ گودال

 

نشست روی زمین مثل طفل درمانده
حسین، روضه ی جانسوز هاهُنا... خوانده

 

حسین گفت که باید فدا شویم اینجا
حسین گفت که باید جدا شویم اینجا

 

امان ز غربت آن خواهری که بی حد شد
ز دیده فرصت پنجاه ساله اش رد شد

 

نگاه کرد عقیله به سوی آن گودال
نگاه کرد و به چشم پر آب، رفت از حال

 

نگاه کرد که گودال پر شده از تیر
ز هر کرانه رسد سنگ و نیزه و شمشیر

 

نگاه کرد حسینش غریب و عطشان است
دوباره نیزه میان دهان قرآن است

محمدجواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۰۶:۳۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب اول محرم ۹۹

از سرِ شب، غربت و دلشوره ام بسیار شد
غصه ی یک عمر، بین سینه ام انبار شد

خواب بودم، غافل از احوال خود، تا ناگهان
با صدای ناله ای محزون، دلم بیدار شد

ناله می فرمود: یا عَطشان... بُنیَّ یاحسین
از همین ناله، دو چشم عرشیان خونبار شد

چشم وا کردم لباسی غرق خون دیدم به عرش
تا نظر کردم بر آن، از گریه چشمم تار شد

آی نوکرها میان سجده، شکر حق کنید
باز هم ایام خوبِ نوکری تکرار شد

پیرهن مشکیِ ما تعظیم راه کربلاست
علتش این است در چشمانِ دشمن، خار شد

نام شیرینت، رسولِ ترک می سازد حسین
گفت هرکس یا حسین، از معصیت بیزار شد

نذر کردم یک دهه فارغ شوم از غیر تو
شاید آخر چشم کورم، لایق دیدار شد

حضرت سلطان سفارش کرده، فَابک لِلحسین
ابر چشمانم برای روضه ات پربار شد

سنگ از روزی که آمد خورد بر پیشانی ات
استعاره از دل بی رحم و بی افسار شد

راستی آقا خبر داری سفیرت تشنه است؟
مسلمِ مظلوم، آواره سرِ بازار شد

ظهر پشت مسلمت یک شهر بیرون آمدند
وقتِ مغرب بین کوفه، بی کس و بی یار شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۰۵
عبدالرقیه

حسین جان...

هر که بر کار تو پرداخت، یقینا بُرده است
زیر پا، کارِ خود انداخت، یقینا بُرده است

وسط ساختنِ خیمه ی ماه ماتم
خادمی که دلِ خود ساخت، یقینا بُرده است

سائلی که به کسی رو نزد و راهی را
غیر ازین میکده نشناخت، یقینا بُرده است

بِأبی أنتَ و اُمی، همه ی اموالش...
آن که در راه تو پرداخت، یقینا بُرده است

نوکری که به دلش، مادرت از باب کرم
نظر مرحمت انداخت، یقینا بُرده است

عمر، کالای گرانی است، ولی در راهت
هر کسی عمر خودش باخت، یقینا بُرده است

خونِ اعضای تو را نعل، به هفتاد ذراع
مرکب از بس به تنت تاخت، یقینا بُرده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۲۴
عبدالرقیه

دانلود فایل صوتی شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی_ روز چهارم محرم ۹۷

زینب شده ام چون گوهری فاضله دارم

از سیرت زهرا و علی شاکله دارم

 

من دختر کرارترین مرد جهانم

شیران جگر دار در این قافله دارم

 

قربانی من را نپذیرفتی و حالا

خیلی سر این غصه ز دستت گله دارم

 

این دو بروند از حرمم مسئله ای نیست

من با غم تنها شدنت مسئله دارم

 

دایی شده ای تا که بیفتند به پایت

بگذار بیفتند به خون، حوصله دارم

 

نگذار بمانند و ببینند که در شام

بر دستِ ورم کرده ی خود سلسله دارم

 

بهتر که نباشند ببینند دو طفلم

تنها شدم و پای پر از آبله دارم

 

جان می دهم ای یار سر افکنده نباشی

در خیمه روم تا که تو شرمنده نباشی

 

من با خبرم از جگرِ عُون و محمد

بنشین و نظر کن هنر عون و محمد

 

جز فکر تو یک لحظه میان سرشان نیست

عشق است فقط در نظر عون و محمد

 

سردار حریم دل خواهر به سلامت

نذرِ سرت ای عشق، سرِ عون و محمد

 

حاشا که بگیرد به پرت تیزی سنگی

تا هست به تن بال و پر عون و محمد

 

داغ تو نبیند دل و صد بار ببیند

در خون بدن غوطه ور عون و محمد

 

آنقدر دلم سوخته از داغ جوانت

سهل است برایم خبر عون و محمد

 

این بار سپردم که ابالفضل بیاید

جای منِ دلخون به بر عون و محمد

 

هر قدر در این جا سرشان سنگ بریزند

در شام سر مادرشان سنگ بریزند

 

ای وای از آن دم که در انظار می افتند

در دام پُر از حیله ی اشرار می افتند

 

تشنه شده اند و همه جا تار شد اما

یادِ عطش قافله سالار می افتند

 

گفتند علی، ضربه به فرق سرشان خورد

با فرق شکسته، صد و ده بار می افتند

 

هر دانه ی تسبیح من افتاد، دلم ریخت

با دانه ی تسبیح من انگار می افتند

 

نیزه که میان بدن و سینه شان رفت

یاد دلِ سنگِ نوک مسمار می افتند

 

وقتی که چشیدند فشار سم مرکب

یک مرتبه یاد در و دیوار می افتند

 

آن قدر بهم ریخته شد پیکر این دو

بین گذر از دوش علمدار می افتند

 

من مهر برادر به جهانی نفروشم

رخصت بده من هم زره رزم بپوشم

محمد جواد شیرازی

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۷ ، ۱۱:۰۲
عبدالرقیه

حی علی الحسینیه ماتم شروع شد

بغضم شکست و بارش نم نم شروع شد

 

فصل رسیدن به خدا در حسینیه

در سایه سار بیرق و پرچم شروع شد

 

مثل همیشه فاطمه بانی روضه هاست

از آه و ناله ی جگرش، دم شروع شد

 

پیراهن حسین پُر از خون میان عرش

آویخته شده، غم عالم شروع شد

 

پیراهن سیاه بپوشید نوکران

عرض ادب کنید، محرم شروع شد

 

توبه بهانه بود حسینی شود دلش

با یا حسین گریه ی آدم شروع شد

 

با یا حسین سوره ی والفجر شد تمام

با یا حسین سوره ی مریم شروع شد

 

تا قطره اشک کوچکی از دیده ام چکید

لطف خدا و خیر دمادم شروع شد

 

هر دفعه که حسین زمین خورد بعد از آن

در قلب خواهرش تپش غم شروع شد

 

از کودکی شنیده قضایای کربلا

ای وای، شرح روضه ی مبهم شروع شد

 

این رو سیاه کیست به گوال می رود؟!

لعنت به شمر، ماتم اعظم شروع شد

محمد جواد شیرازی

 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۷ ، ۰۶:۳۰
عبدالرقیه

برای خیر من همیشه فتح باب می کنی

به رسم بنده پروری مرا خطاب می کنی


بساط خانه ی کرم همیشه فرق می کند

دعا نکرده هم مرا تو مستجاب می کنی


خداشناسی من از محرمت شروع شد

زمان گریه در وجودم انقلاب می کنی


به ارضیان و عرشیان چقدر فخر می کنم

برای نوکری مرا که انتخاب می کنی


همین که دور می شوم مرا به روضه می کِشی

زمین که می خورم به سوی من شتاب می کنی


به گردش دو دیده ات شفاعت قیامت است

در این جهان به ما کرم علی الحساب می کنی


چه خوبم و چه بد، مرا به دست دیگران مده

خودت مرا عذاب کن، اگر عذاب می کنی


دوباره خواب دیده ام پیاده سوی کربلا

روانه ام ز مرقد ابوتراب می کنی


بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی خالی ام اگر پر از شراب می کنی


به زیر دشنه هم دعا برام می کنی، ولی

بگو چرا محاسنت به خون خضاب می کنی؟!

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۱:۱۳
عبدالرقیه

نشسته ام برابرت بلند گریه می کنم

چه آمده است بر سرت؟! بلند گریه می کنم

 

قدم قدم به روی زانویم به سویت آمدم

برای دیده ی ترت بلند گریه می کنم

 

مقابل تمام دشمنان که خنده می کنند

کنار جسم اطهرت بلند گریه می کنم

 

تو تشنه ام شدی و از تو تشنه تر شدم به تو

به یاد حرف آخرت بلند گریه می کنم

 

به وجه مصطفایی ات دوباره بوسه می زنم

به چهره ی منورت بلند گریه می کنم

 

چه نامرتب است آیه های مصحف تنت

بر آیه های پیکرت بلند گریه می کنم

 

به روی خاک پا کشیدی و پرت جدا شده

برای جسم پرپرت بلند گریه می کنم

 

چقدر بوی مادرم گرفته پیکرت علی

بر این تن معطرت بلند گریه می کنم

 

دوید و گفت زینبش: برادرم بلند شو

وگرنه جان مادرت بلند گریه می کنم

محمد جواد شیرازی

 
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمد رضا طاهری

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی

تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟!

در انتظار دیدنت گریان بمانم
 
تا کی منِ قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم؟!
 
خیلی زیان دیدم از این دوران هجران
نگذار بیش از پیش در خسران بمانم
 
وقتی دلت را با گناهانم شکستم
حق من است آواره و حیران بمانم
 
ای وای اگر بی درد هجرانت بمیرم
ای وای اگر در جهل خود پنهان بمانم
 
بالاتر از بی دردی اصلا محنتی نیست
من دوست دارم بی سر و سامان بمانم
 
مُشتم همین که باز شد آواره گشتم
باید همیشه دست بر دامان بمانم
 
ریزه خورت هستم، به من نفرین اگر که
خیره به دست لطف این و آن بمانم
 
بین حسینیه فقط جریان گرفتم
تا آخرش بگذار در جریان بمانم
 
خواب و خوراکم درد دوری از حرم شد
تا کی به فکر مرقد جانان بمانم؟!
 
پیراهنش غارت شد و باید همیشه
گریه کن آن پیکر عریان بمانم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۴
عبدالرقیه

 

ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین
 
با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین
 
با این همه تلاطم امواج روزگار
کشتی رحمتت شده ضرب المثل حسین
 
تو سرزمین رحمتی و در زمین تو
عباس، شیر ام بنین شد جبل حسین
 
عاشق تر از تو کیست که در معرض بلا
یک جا خریده ای همه را در ازل حسین
 
ما پیرو ریاست این مکتبیم و بس
شیخ الائمه گفت: که نُوحُوا علی الحسین
 
ای صید دست و پا زده در خون نظاره کن
بر حال و روز خواهر خود روی تل حسین
 
خونی مکن محاسن خود، رحم کن... بس است
بر ناله های فاطمه حداقل حسین
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۰۵:۱۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمود گرجی

پای درس ولی فهیم شده

مثل بابای خود کریم شده

 

سیزده ساله ی امام حسین

چه کسی گفته که یتیم شده؟!

 

در رکاب عموی خود عباس

از دلیران این حریم شده

 

حال، میل عسل به سر دارد

کاسه ی طاقتش دو نیم شده

 

چه کند تا عمو اجازه دهد

کار جنگیدنش وخیم شده

 

تا که او هم شود فدای حسین

بوسه می زد به دست و پای حسین

 

 

وسط خیمه سخت حیران بود

بر لبش آیه های قرآن بود

 

غبطه می خورد بر علی اکبر

شوق جان دادنش فراوان بود

 

زانوی غم گرفت در بغلش

چشم هایش عجیب گریان بود

 

یادش آمد وصیت پدرش

آن سفارش که عهد و پیمان بود

 

گفت: این نامه را بده به عمو

هر زمان که دلت پریشان بود

 

بس عمو بر حسن ارادت داشت

نامه را خواند و روی دیده گذاشت

 

 

بستن صورتش سبب دارد

چهره ای هاشمی نسب دارد

 

بیشتر بوسه زد به دست عمو

بیشتر از همه ادب دارد

 

بند نعلین خود نبسته دوید

در پریدن عجب طرب دارد

 

جملی نو دوباره راه انداخت

فَأنا بن الحسن به لب دارد

 

ابن سعد از هراس می لرزد

بس که در نعره اش غضب دارد

 

ازرق از هیبت نظرهایش

به درک رفت با پسرهایش

 

 

لشگری پست را خبر کردند

حلقه را تنگ و تنگ تر کردند

 

تنگ چشمان لشکر کوفه

عاقبت بر رخش نظر کردند

 

سنگ باران شد از چهار طرف

ضربه ها بر تنش اثر کردند

 

در شلوغی و گرد و خاک نبرد

اسب ها از تنش گذر کردند

 

داغی نعل های مرکب ها

بدنش را چه شعله ور کردند

 

به روی خاک دست و پا میزد

عمویش را فقط صدا می زد

 

 

باید ارباب با غمش چه کند؟!

با بلاهای اعظمش چه کند؟!

 

بغلش کرد و مانده حیران با

لب و دندان درهمش چه کند

 

کاکلش دست قاتلش جا ماند

مانده با گیسوی کمش چه کند؟!

 

خس خس سینه اش بلند شده

با نواهای مبهمش چه کند؟!

 

آه حالا چگونه خیمه رود؟!

با تن نامنظمش چه کند؟

 

قدکشیده رساندنش سخت است

تا به خیمه کشاندنش سخت است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۰۰
عبدالرقیه

 


هستم از راه و چاه ها آگاه
پیرو راه والِ مَن والاه
بنده ای عاشقم، سخن کوتاه
هست نامم همیشه عبدالله
 
فخر دارم، کریم زاده شدم
پاسبان حریم، زاده شدم
 
شور پرواز، از ازل دارم
کفن خویش در بغل دارم
میل برچیدن هُبَل دارم
ارث از فاتح جمل دارم
 
عمه دستم مگیر، صف شکنم
یازده ساله ام ولی حسنم
 
بین لشگر عمو اسیر شده
لب خشکش چنان کویر شده
بهر قتلش کسی اجیر شده
جان عمه ببین که دیر شده
 
من چگونه فقط نظاره کنم؟!
بگذار عمه فکر چاره کنم
 
عمویم سنگ بر جبینش خورد
بر زمین، چهره ی مبینش خورد
آتشی بر دل حزینش خورد 
ضربه بر چشم نازنینش خورد
 
بنشینم که دست و پا بزند؟!
تشنه لب، آب را صدا بزند؟!
 
تا ته قتلگاه و گودالش
می روند این قبیله دنبالش
غرق خون است جسم بی حالش
نکند تا کنند پامالش
 
عرش حق روضه خوان و گریان شد
شمر با خنجرش نمایان شد
 
آه عمه دگر رهایم کن
جان فدای عمو، صدایم کن
نذری شاه کربلایم کن
می روم عمه جان دعایم کن
 
تا شوم من هم از سپاه حسین
می روم تشنه، قتلگاه حسین
 
عاشقی را من از پدر دارم
همچنان فاطمه جگر دارم
زرهی نیست؟! بال و پر دارم
بازویی همچنان سپر دارم
 
من نمردم به او لگد بزنند
نیزه با کینه و حسد بزنند
 
آه از روی عرش برخیزید
نیزه داران از او بپرهیزید
دست من را به پوست آویزید
جسم و جان مرا فرو ریزید
 
عمویم را به خاک و خون نکشید
از تنش کهنه پیرهن نبرید
محمد جواد شیرازی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۰۴:۴۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی محرم ۹۶ روز چهارم

زینبم، عاشق دیرینه و سرگردانت
جان خواهر به فدای دل بی سامانت
 
آه ای خون خدا، شاه رشید علوی
من نمردم که در این معرکه بی یار شوی
 
بگذارم برَوی جام بلا نوش کنی؟!
نکند زینب خود را تو فراموش کنی!!!
 
یاد تو بوده ام و ذکر تو شد هر نفسم
جان زینب شده روزی به کنارت نرسم؟
 
چهره ات قبله گه راز و نیازم بوده
دیدن روی تو آغاز نمازم بوده (۱)
 
خاطرت مانده کنارت چه سکوتی کردم؟
سر عقدم به خدا شرط و شروطی کردم
 
تو فقط اذن بده، از تو فقط دل بردن
پیشکش کردنشان... عون و محمد با من
 
چه کنم تا بگذاری که به میدان بروند؟
بگذار این دو علی زاده شهیدت بشوند
 
نگذار این که پناهنده به قرآن بشوم
بروم در حرم و موی پریشان بشوم
 
قدشان را منگر، غیرت شان حیدری است
رسم جنگیدن شان، رسم علی اکبری است
 
لحظه ی جنگ کمی واهمه هم نشناسند
هر دو شاگرد علمدار حرم، عباسند
 
مادری اند و دوتایی به دو دایی رفتند
هم به تو، هم به حسن، هر دو خدایی رفتند
 
مثل خون در رگ عباس به خود می جوشم
می روم خیمه، تنِ هر دو زره می پوشم
 
خواهرت را به دل محترم خویش ببخش
کمیِ وسع مرا بر کرم خویش ببخش
 
این دو پروانه که بر شمع تقرب دارند
بر نخ چادر من هر دو تعصب دارند
 
بهتر این است دوتایی به شهادت برسند
بهتر این است همین جا به سعادت برسند
 
نگذار این دو اسیری مرا درک کنند
وسط سلسله، پیری مرا درک کنند
 
نگذار این دو بمانند، عزادار شوند
شرمسار از رخ من، راهی بازار شوند
 
نگذار این دو به آن بزم حرامی برسند
یا به چشم بد و ویرانه ی شامی برسند
 
جان ناقابل شان نذر علی اصغر تو
سرشان رفت روی نیزه فدای سر تو
 
سنگ باران بشوند و به تو سنگی نخورد
به رخ فاطمی ات ضربه و چنگی نخورد
 
کاش بهر تن شان این همه زحمت نکشی
می نشینم وسط خیمه خجالت نکشی
محمدجواد شیرازی


۱_ حضرت زینب سلام الله علیها قبل از خواندن نماز، اول به چهره امام حسین(علیه السلام) نظر می‌انداختند و بعد به انجام فرایض می‌پرداختند.
خصائص الزینبیة

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۱:۰۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

 
وقتی که یادت نیستم، بی اعتبارم
وقتی به تو ایمان ندارم، بی قرارم
 
الحق و الانصاف کم فکر تو هستم
از بس که بر این نفس وامانده دچارم
 
شاید که از چشمانت افتادم که این طور
دیگر زمان معصیت بی اختیارم
 
یابن الحسن، با غفلتم سرمایه ام سوخت
رحمی نما، آتش گرفته کوله بارم
 
باشد بزن اما دگر رو برمگردان
شرمنده ام من از گناه بی شمارم
 
دیدی پشیمانم، به آغوشم کشیدی
دیدم غریق رحمت پروردگارم
 
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
با این همه جد شما را دوست دارم
 
من که نشد یک بار پیش تو نشینم
شاید زمان روضه بنشینی کنارم
 
رو به برادر، خواهری با گریه می گفت:
با رفتنت آتش زدی بر روزگارم
 
ای کاش می شد بوسه از رویت بگیرم
قاری قرآنم، عزیزم، نی سوارم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
عبدالرقیه

کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت

پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت

ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت

بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت

 

این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد

مسلم غریب ماند و گرفتار کوفه شد

 

هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند

بعد از نماز هیچ کسی در برش نماند

نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند

اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟!

 

این ها که لاف عشق علی می زدند و بس!!!

حرف از جهاد پای ولی می زدند و بس!!!

 

لعنت به هر کسی که به قولش وفا نکرد

از غربت حسین و سفیرش حیا نکرد

در را به روی مسلم آواره وا نکرد

اجر سفیر خون خدا را ادا نکرد

 

حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد

یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد

 

فریاد یا علی زد و رو به سپاه کرد

کوفه دوباره رزم علی را نگاه کرد

هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد

با زور بازویش همه را زابه راه کرد

 

پیکار می کنند، حریفش نمی شوند

هر کار می کنند، حریفش نمی شوند

 

آخر به خدعه خسته و بی حال، اسیر شد

در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد

تشنه میان گودی گودال اسیر شد

یاد رباب و زینب و اطفال اسیر شد

 

این از تمام غُصه حکایت کند فقط

باید به ابن سعد وصیت کند فقط

 

خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود

گریان یار بر روی دارالعماره بود

تا آخرین نفس پی یک راه چاره بود

دلواپس رباب و غم شیرخواره بود

 

جانم فدای آن لب و دندان خونی اش

شد یاحسین زمزمه های درونی اش

 

آمد تنش بدون سر از آسمان فرود

پا می کشید روی زمین با همه وجود

مثل حسین هیچ کسی محضرش نبود

تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود

 

جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد

رأسش روی بلندی دروازه بسته شد

 

با این همه کسی بدنش را نمی درید

دیگر کسی محاسن او را نمی کشید

بر سینه اش چه خوب که اسبی نمی دوید

اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید

 

پای کسی به صورت او آشنا شود

جسمش به روی خاک بیابان رها شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۰۱
عبدالرقیه

✅ تقدیم به نوکران و خادمان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی رسولی

سرتاسر محله ی مان غرق ماتم است

حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

 

دیدم میان کوچه جوانی پُر از شعور

حَیّ عَلَی الْعَزا به لبش بود، غرق شور

 

می گفت: نذر خون خدا جان مادرم

دم از حسین می زنم و اشک می خرم

 

با روی خوش رساند به مجلس غریبه ای

با هم زدند سر در هیئت کتیبه ای

 

دیدم کسی عجیب پی کار دلبر است

بی تاب و عاشقانه گرفتار دلبر است

 

هر کارِ سخت بود، خودش گفت: می کند

کفش هر آن که آمده را جفت می کند

 

رندی کنار در به همه چای تازه داد

چایش به قلب سنگی من هم گدازه داد

 

با ذکر یا حسین و وضو طبق عادتش

قاطی چای، ریخت کمی خاک تربتش

 

با گریه فاطمه به تماشا نشسته بود

یک بچه، باز قلک خود را شکسته بود

 

می گفت زیر لب: کم من را قبول کن

از من دوباره سینه زدن را قبول کن

 

رحمت به مادری که ارادت می آورد

فرزند خویش را سوی هیئت می آورد

 

از عشق و شور فاطمه جانش لبالب است

با چادرش مدافع فرهنگ زینب است

 

دیدم کنار دیگ نشسته است با ادب

لات محله بود ولی گفت زیر لب:

 

زهرا مرا به پای حسینش مرید کرد

دیگ سیاه روضه مرا رو سپید کرد

 

آمد به سوی من پدری پیر و محترم

می گفت: گوش کن به من و این نصیحتم

 

این جا هر آن چه خرج کنی سود می کنی

خود را عزیز خانه ی معبود می کنی

 

جانم فدای نوکر و دربان هیئتش

جانم فدای پیرغلامان هیئتش

 

هر کس به قدر معرفتش کار می کند

با اشتیاق صحبتِ از یار می کند

 

در اوج کار که پُر از اخلاص می شدند

گریان برای حضرت عباس می شدند

 

مجلس شروع شد، همه با آه و زمزمه

هر یک گرفته اند اجازه ز فاطمه

 

خدام درگهش همه بی ادعا شدند

با این که خسته اند ولی یک صدا شدند

 

دیدم دم از رفاقت دیرینه می زنند

محکم تر از همه به سر و سینه می زنند

 

چون شیرِ پاک خورده همه گریه می کنند

مانند بچه مرده همه گریه می کنند

 

گفتند: بی پناه به یک نیزه تکیه داد

در بند یک سپاه به یک نیزه تکیه داد

 

گفتند: عاقبت به لبش هم نخورد آب

گفتند: مانده بود تنش زیر آفتاب

 

گفتند: تشنه کام سرش را بریده اند

گفتند: روی سینه ی آقا دویده اند

 

گفتند: این غریب، میان وطن نبود

جز یک حصیر پاره برایش کفن نبود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۹
عبدالرقیه

در جواب اهانت به دستگاه عزاداری و پیرغلامان و نوکران و خادمان باعزت اباعبدالله الحسین علیه السلام:

مادرش فاطمه است بی تردید
نوکر و خادم حسین و حسن

عاقبت غنچه می دهد روزی
بین این خانه، خار این گلشن

#گریه راه تقرب دل ماست
#رشد_فکری ماست #سینه_زدن

قبل صحبت همیشه واجب هست
فکر و اندیشه یک سر سوزن

پیر مردِ غلام این مکتب
نفسش هست بهر ما جوشن

سگ ارباب ما شرف دارد
به کسی که ز جهل گفته سخن

راه ما روشن است، عاشوراست
می شناسیم دوست از دشمن

ناله ی یا حسین از دل ما
تا ابد می شود طنین افکن

***
وای از کوفه بهر اربابم
جز حصیری دگر نداشت کفن؟!

کاش با گریه جان دهیم آخر
از غم آن شهید پاره بدن

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۸
عبدالرقیه

"خواب یاران" "استخوانِ در گلو" یعنی همین

غافلیم و حاصل دوری از او یعنی همین

 

عمرمان طی شد به فکر آرزوهای بلند

سُکر جهل آرزو در آرزو یعنی همین

 

یاد آقا نیستیم و غرق دنیا گشته ایم

زندگی های بدون رنگ و بو یعنی همین

 

واقعا بی یوسف زهرا همه آواره ایم

صبح تا شب گشتن ما کو به کو یعنی همین

 

مثل زهرا هرچه دارد وقف مردم می کند

" لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا ..." یعنی همین

 

تا ظهور دولتش پای ولایت مانده ایم

امنیت از فتنه های پیش رو یعنی همین

 

اشک روضه بر دل آلوده قیمت می دهد

این که شد بی آبرو با آبرو یعنی همین

 

بعد سقا حرمت قوم بنی هاشم شکست

در حقیقت داغ اصلی عمو یعنی همین

 

شیر، گهواره، علی اصغر، سرِ نیزه، عطش

یک رباب و این همه راز مگو یعنی همین

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج حسین سازور

 

دیگر میان خیمه صفایی نمانده است

جز حال گریه حال و هوایی نمانده است

 

از صبح تا غروب صدایم گرفته است

دیگر برام سوز صدایی نمانده است

 

دار و ندار من همه با هم فدا شدند

دیگر برای خیمه فدایی نمانده است

 

درمانده ام، کنار تنت گریه می کنم

قدم شکسته است... عصایی نمانده است

 

باید چه کرد با بدن پاره پاره ات

وقتی میان خیمه عبایی نمانده است

 

بی شرم ها کنار تو حرف از چه می زنند؟!

در فکر غارت اند، حیایی نمانده است

 

از بس که تیرها بدنت را گرفته اند

یک جا برای بوسه، خدایی نمانده است

 

اصلا چگونه من به سکینه خبر دهم

دیگر عموی عقده گشایی نمانده است

 

عباس جان همیشه علمدار من شدی

هر کس شهید شد تو مددکار من شدی

 

***

 

با خود نگفته ای پدری داغ دیده ام؟!

داغی عظیم دیده ام و قد خمیده ام

 

خسته شدم، سرم به خدا درد می کند

از بس که سوت و هلهله و کف شنیده ام

 

ادرک اخا شنیدم و بی تاب از حرم

 تا علقمه خمیده خمیده دویده ام

 

خیلی به روی خاک، زمین خورده پیکرم

تا این که پای پیکرت آخر رسیده ام

 

مانند مصحف است دو دستت برای من

با احترام روی دو چشمم کشیده ام

 

دیگر نفس نمانده برایم بلند شو

رحمی نما به آه بریده بریده ام

 

خِس خس نکن، نفس بکش اما سخن نگو

با زحمت از لب و دهنت غنچه چیده ام

 

قطره به قطره آب شدم، دست و پا نزن

مانند آب مشک تو من هم چکیده ام

 

تنها میان راه کمین خورده ای چرا؟

آخر بدون دست زمین خورده ای چرا؟

 

***

 

ضرب عمود فرق سرت را شکافته

آثار سجده ی سحرت را شکافته

 

فهمیدم از نشانه ی دندان به روی مشک

تیغی حسود بال و پرت را شکافته

 

آبی نخورده ای و همین با وفایی ات

لب های خشک و شعله ورت را شکافته

 

از خنده های حرمله معلوم می شود

تیرش نگاه چون قمرت را شکافته

 

دیگر تکان نخور، بدنت تیر می کشد

از بس که تیرها کمرت را شکافته

 

تقصیر تو نبود، خجالت نکش، بس است

دشمن اگر که مشک ترت را شکافته

 

ای وای از قساوت این نیزه دار پست

مابین خاک و خون جگرت را شکافته

 

این نور فاطمه است که در بین علقمه

گرد و غبار دور و برت را شکافته

 

شکر خدا که ام بنین علقمه نبود

بالا سرت کنار من و فاطمه نبود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۰:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی مهدی علی قاسمی

 

با وجود این همه رسوایی و خودخواهی ام

هم کنارم ماندی و هم می کنی همراهی ام

 

با خودم گفتم من آلوده را رد می کنی

ذوالکرم بودی و دیدم واقعا می خواهی ام

 

رحمت موصوله ات حتی به من هم می رسد

با وجود این همه کم کاری و کوتاهی ام

 

هر چه می گردم فقط حب تو پیدا می شود

بین اشعار و نماز و روزه و مداحی ام

 

گر به قول اهل غفلت روضه ها گمراهی است

تا خود محشر به دنبال همین گمراهی ام

 

 مادرت با خط زیبای خودش روز ازل

سر در این سینه ام حک کرده "ثاراللهی ام"

 

هر کسی در درگهت منصوب بر کاری شده

من سگ عباس، در دربار شاهنشاهی ام

 

با توکل بر خدا و با دعای مادرت

اربعین، سوی حرم پای پیاده راهی ام

 

در روایت آمده ماهی برایت گریه کرد

پس بدون اشک هایم پست تر از ماهی ام

 

من چه می فهمم چه آمد بر سرت در علقمه؟!

در بساط روضه ات در اوج نا آگاهی ام

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی_ شب هفتم محرم ۹۷

آن قدر لب تشنه و معصوم بود

گریه هم می کرد نامفهوم بود

 

صورتی کوچک شبیه غنچه داشت

استخوانش نرم مثل موم بود

 

مادرش از تشنگی شیری نداشت

در میان خیمه ها مغموم بود

 

جان به قربان غریبی حسین

از دو قطره آب هم محروم بود

 

آب را بستن به روی کودکان

در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!

 

شد از این کودک تلظی کردنش

سهم بابایی که خود مظلوم بود

 

با سه شعبه، طفل شش ماهه زدن

در میان کفر هم مذموم بود

 

بین دستش یک طرف جسم علی

یک طرف هم صورت و حلقوم بود

 

گوش تا گوش علی پاشیده شد

چون به جرم عاشقی محکوم بود

 

**********

 

عصر عاشورا رسید و صحبت از

نبش قبر کودکی معصوم بود

 

پیش چشم مادرش رأس علی

لا به لای نیزه ها معلوم بود

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۲۳:۵۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج عبدالرضا هلالی

 

روزگاری می شود با گریه و غم زنده ام

من همین که مجلس روضه بیایم زنده ام

 

چند ماهی می شود چشم انتظارش بوده ام

با امید نوکریِ در محرم زنده ام

 

کام من را مادرم با خاک تربت باز کرد

سال ها با تربت شاه دو عالم زنده ام

 

چای روضه، باطنا آب بقایم می شود

تا که می نوشم از این کوثر دمادم زنده ام

 

جامه های زینتی اصلا نمی خواهم، فقط

در لباس مشکی و شال عزایم زنده ام

 

در تعارض بین مرگ و زنده بودن مانده ام

در خیابان مرده ام، در زیر پرچم زنده ام

 

آمده ماه محرم محتشم می خوانم و

باز هم با مقتل ابن مقرم زنده ام

 

با لب تشنه میان قتلگاه افتاده بود

تا ابد با گریه بر این داغ اعظم زنده ام

 

محمد جواد شیرازی 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۵ ، ۱۹:۲۷
عبدالرقیه

دانلود فایل تصویری این مداحی با نوای حاج محمد کمیل
دانلود صوت شعر با نوای حاج حمید علیمی

 

یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری

سینه زنی و شور و ماتم را نگیری

 

خیلی میان روضه هایت سود کردیم

یک موقع از ما روضه و غم را نگیری

 

 

سینه زدم تا که گناهم را بریزی

این کمترین چیزی که دارم را نگیری

 

حال بد ما با وجود روضه خوب است

از دست نوکرهات مرهم را نگیری

 

آقا برای ما محرم خیرها داشت

از ما گنهکاران محرم را نگیری

 

با هم خریدی خوب و بد را بین روضه

این گریه کردن های با هم را نگیری

 

در بین روضه التماست می کنم من

جانم بگیری،گریه هایم را نگیری

 

در بین هیأت کار من پرچم زدن شد

دستان من خالیست…پرچم را نگیری!

 

یک شب میان روضه ات گفتم خدایا

از نوکران،شاه دو عالم را نگیری

 

شاعر:علی سپهری

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۱
علی سپهری