سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم۱۴۰۱، روز شهادت

آیینه ام، اگرچه سراسر مکسری
اما هنوز قوت زانوی حیدری

می سوزم از حرارت آهی که می کشی
تبدار مرتضی شدی و بین بستری

مثل لباسِ در بدنت، زار می زنم
زهرا، چه آمده سرت اینقدر لاغری؟!

گفتم خدا بخیر کند، خوب می شوی
نسبت به قبل، دیدمت انگار بدتری

از شرمِ دستِ زخمی تو آب می شوم
بین قنوت، نام علی را که می بری

آرام تر نفس بکش و کم تکان بخور
با هر تکان، دچار عذابی مکرری

دست حسن چه می کند این گوشواره ات؟!
از من چه کرده ای تو نهان، زیر روسری؟!

پلکت سه ماه، خواب خوشی را به خود ندید
هر شب به یاد محسنت از خواب می پری

بر پشتِ دست می زنم و آه می کشم
دشمن گرفت از منِ بی کس، چه همسری

داری وصیتی که فقط سهم زینب است
با چشم خیس، خیره به چشمان دختری

ذکر حسینِ زیر لبت گفت با علی
زهرا به فکر بوسه ی زینب به حنجری

باشد قرار ما لب گودال قتلگاه
وقتی حسین باشد و ضربات خنجری
 

محمد جواد شیرازی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۱ ، ۰۹:۲۵
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱، ایام بعد از شهادت

کجاست فاطمه ام، یار و غمگسار علی
همان که بود مداوای حال زار علی

کجاست فاطمه ام تا ببیند این مردم
زدند طعنه به قلب جریحه دار علی

به خنده گفت مغیره نگاه کن قنفذ
بعید باشد اگر پا شود دوباره علی

به خشت کوچه، رد خون، به من چنین فهماند
چه دردها که به دل ریخته، نگار علی

به دست میوه فروش مدینه در بازار
انار دیدم و گفتم: کجاست یار علی

کسی به تسلیت ما نیامد و ای کاش...
خودش دوباره بیاید، شود قرار علی

به زینبین غریب و به ناله ی حسنین
محل نداد کسی، پیش چشم تار علی

به جای فاطمه، با چاهِ بی کسی گویم:
نگاه کن که گره خورده بد به کار علی

دری که سوخته و بستری که گلدار است
شده فقط کمی از درد بیشمار علی

میان قبر، خودم را نهاده ام، در اصل...
مزار فاطمه باشد همان مزار علی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۰:۳۶
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱ شام شهادت

وقت غسلت به لبم آمده جانم، زهرا
زخم های بدنت، برده امانم زهرا

سرخ شد صورتِ آبی که چکید از بدنت
چه سرت آمده بانوی جوانم، زهرا؟!

تا سحر خیره به رویت شدم و آب شدم
بد سرت خورده به دیوار، گمانم زهرا

ذکر می گفتم و دستم به پرت خورد آرام
بند آمد وسط ذکر، زبانم زهرا

بازوی لاغرت اینقدر ورم کرده چرا؟!
با که گویم من از این داغِ گرانم زهرا؟

آستین بین دهان کردم و فریاد زدم
زخم مسمار، درآورد فغانم زهرا

کاشف الکرب دلم، چوبه ی تابوتت را
بر سر شانه گذارم؟ نتوانم زهرا

پیش قبرت به روی خاک زمین می افتم
می روی از بر من یار کمانم زهرا؟

پدرت آمده اما بدنت را آخر
با چه رویی به پیمبر برسانم زهرا؟

خاک با دست خودم بر بدنت می ریزم
حق بده که به لبم آمده جانم زهرا

خوشی بعد تو را، فاتحه اش را خواندم
تا ابد یاد غمت، فاتحه خوانم زهرا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۰۱ ، ۰۶:۳۱
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱، روز شهادت

قسم به فاطمه و دیده ی ترش، برگرد
به حق چادر مشکیِ بر سرش، برگرد

کسی نداد جواب سلام مردش را
قسم به حق غریبی شوهرش، برگرد

بیا به خاطر آن لحظه ای که فاطمه دید
رسید شعله به بیت مطهرش، برگرد

قبول کن که غم دستِ بسته ی حیدر
برای فاطمه سخت است باورش، برگرد

همین که خورد زمین پشت در صدا زد آه
بیا به حرمت آن آه مضطرش، برگرد

گمان نداشت کسی آینه شکسته شود
شکست آینه اما سراسرش، برگرد

به داغِ سخت حسن که میانه ی کوچه
زدند مادر او را برابرش، برگرد

ألا که منتقم داغ ضلع مکسوری
قسم به مادر و ضلع مکسرش، برگرد

گرفته بود صدایش ز بس که گریان بود
به حق گریه ی شب های آخرش، برگرد

رسید زینب کبری به قتلگاه حسین
حسین گفت به زحمت به خواهرش، برگرد

قسم به بوسه زدن های سیدالشهدا
به دست های جدای برادرش، برگرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۱ ، ۰۶:۴۶
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱، شب شهادت

اولین شرط قبولی دعا فاطمه است
عرشِ پر مرتبه را قدر و بها فاطمه است

آن یگانه زن بخشنده که در شام وصال
داد پیراهن خود را به گدا فاطمه است

آن که روزیِ جهان، دست خودش بوده ولی
مال دنیا همه را کرد رها فاطمه است

از ازل قبله گهم کعبه ی رخسار علی است
بهر این قلبه ی حق، قبله نما فاطمه است

سر در خانه ی ما ساده ولی دیدنی است
چون که زیبایی آن پرچم یا فاطمه است

بانویی که به سرش چادر ناموس خداست
در صف اول هر معرکه با فاطمه است

پای رهبر سر و جان را به خدا هدیه کنند
الگوی راه تمام شهدا فاطمه است

رهبرم گرچه غریب است ولی پیروز است
چون که ذکر لب او در همه جا فاطمه است

فاطمیه ته جولانگه هر آشوبی است
عقده، گر کور شود، عقده گشا فاطمه است

خشکسالی غم سختی است ولی شکر خدا
رازق ملت زهرایی ما فاطمه است

چون پرنده که جدا دانه کُند از دل خاک
شافع تک تک ما روز جزا فاطمه است

سرو رعنا و رشیدی که به هنگام وداع
قامتش خم شده بی جرم و خطا فاطمه است

چه بلاها که مدینه سر زهرا آورد
برد از یاد که ناموس خدا فاطمه است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۰
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!

دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!

بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی

شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم

قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان

تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی

میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!

نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن

مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند

شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را

منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم

خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۶:۱۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱

در سوخت و با ضرب پا از جا در آمد
از پشت در ناگه صدای مادر آمد

طوری صدا زد فاطمه: "فضه خُذینی"
آه از نهاد فاتح خیبر بر آمد

فضه سراسیمه به روی خاک افتاد
وقتی به سوی دختر پیغمبر آمد

زخمش نشد کهنه دو ماه و نیم اصلا
میخِ دری که از تن زهرا در آمد

مجروح بود اما علی را که کشیدند
زهرا برای جنگ با یک لشگر آمد

با چشم خیسش مرتضی در کوچه می دید
ریحانه اش با قد خم در معبر آمد

قنفذ غلافش را چنان بر بازویش زد
عمر کم زهرا از آن ضربه سر آمد

هر ماتمی را دید مادر در مدینه
در شام و در کوفه سراغ دختر آمد

زینب فقط گریان داغ مادرش بود
هر جا که بوی هیزم و خاکستر آمد

حتی زمانی که به روی خاک افتاد
یا آن زمان که شعله سوی معجر آمد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۱ ، ۲۰:۳۸
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، ایام فاطمیه اول ۱۴۰۱

هر کس که با گناه و خطا ناسپاس شد
از نور حق جدا شد و سهمش هراس شد

وای از دلی که با همه مأنوس شد ولی
نزدش فقط امام زمان، ناشناس شد

دل را چه شد که با همه ی لطف های او
نسبت به ذکر و یاد ولی کم حواس شد

بنده چنین خراب و بدون بها نبود
دور از امام شد که چنین آس و پاس شد

گریه، کفایت از غم هجران نمی کند
کارم برای آمدنش التماس شد

تببین راه حق شده تکلیفِ این زمان
رحمت به هر کسی که وظیفه شناس شد

تابید نور عُلقه ی زهرا به سینه ها
صحن علی وسیله ی این انعکاس شد

گفتند با علی که کتاب خدا بس است
برهان مجرمان، سخنی بی اساس شد

وای از مصیبت تن زخمی فاطمه
با هر تکان، دومرتبه خونین لباس شد

آن قدر گُل به هر طرف آشیانه کاشت
تا هر کجای خانه پر از بوی یاس شد

گفتم که گریه کم کنم اما مگر که او
از درد استخوان شکسته خلاص شد؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۱ ، ۰۶:۲۴
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، ایام فاطمیه اول ۱۴۰۱

دلم گرفته ازین روزگار یا أبتا
نمانده در دل و جانم قرار یا أبتا

تمام خانه به حالم به گریه می افتند
شده است وضعیتم گریه دار یا أبتا

کسی نداد جواب سلام حیدر را
علی شده به غریبی دچار یا أبتا

ببین که بر سر ریحانه ات چه آوردند
نشسته بر سر و رویم غبار یا أبتا

دوباره پا شدم از جا، دوباره افتادم...
سر مزار تو با چشم تار یا أبتا

رسید آخر هجده بهارِ عمر کمم
سراسرم شده چون لاله زار یا أبتا

همان لعین که کنار تنت لَیَهجُر گفت:
چنان کشید سر من هوار یا أبتا

چقدر تشنه ی دیدار محسنم بودی
چه گویم از غم میخ و فشار یا أبتا

همین که دید مرا بین شعله ها، تر شد
دو چشم خادمه، بی اختیار یا أبتا

دلم هوای سفر کرده، عاقبت پس کِی
تمام می شود این انتظار یا أبتا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۱ ، ۰۶:۳۷
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، ایام فاطمیه اول ۱۴۰۱

اگرچه بار معاصی به شانه آوردم
مرا کمک بده تا که دوباره برگردم

خراب شد دلم از دست خدعه ی نفسم
چنان خراب شدم من که از همه طردم

حجاب معصیتم بست راه چشمم را
خودم به غفلتم اینگونه سایه گستردم

چقدر وضع مرا دیدی و دلت خون شد
مرا ببخش امام زمان، غلط کردم

اگر نبود دعاهای خیر و مغفرتت
هلاک می شدم از موج فتنه ها هر دم

به غیرِ کرب و بلا حاجتی طلب نکنم
منی که از همه غیر از حسین دلسردم

به لطف نوکری ام در عزای فاطمیه
ولا و دوستی ات را به سینه‌ پروردم

دلم خوش است به این اشک ها که مرحمت است
دلم خوش است که با تو دوباره همدردم

بگو فقط به چه جرمی زدند فاطمه را
اگر نمردم از این داغ و روضه نامردم

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۱ ، ۰۶:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱

گریه ام، معذرت من باشد
طلب مغفرت من باشد

غفلتم وقت گناه از نظرت
بدترین معصیت من باشد

آنچه از دور و برت دورم کرد
نفسِ بی تربیت من باشد

اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست
موجب تقویت من باشد

درک تنهایی ات، ای یوسف دل
کاش در ظرفیت من باشد

اینکه من یاد توام، رحمت توست
نه که از معرفت من باشد

نوکرت هستم و این نوکری ام
سبب منزلت من باشد

دوست دارم که شهیدت بشوم
کاش این عاقبت من باشد

کمکم کن برسم صحن حسین
صحبت از حیثیت من باشد

گریه کردن به ترک های لبش
با تو این سنخیت من باشد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۹ آذر ۰۱ ، ۱۹:۱۶
عبدالرقیه

نه فقط حلم و حیا زیور زینب بودند
این دو یک جرعه ای از کوثر زینب بودند

انبیایی که به توحید سفارش کردند
بهره برده همه از منبر زینب بودند

شمع نورانی دین بود و برادرهایش
مثل پروانه به دور و بر زینب بودند

نام زیبای حسین و حسن از روز نخست
مشقِ انشا شده در دفتر زینب بودند

صف به صف اهل ملک، بهر تقرب به خدا
دست بر سینه، سر معبر زینب بودند

پسر عوسجه و عابس و نُعمان و حبیب
همه زانو زده در محضر زینب بودند

دوری از زینت دنیا و حیا از معبود
یادگار پدر و مادر زینب بودند

فخر بر رتبه نکردند شهیدان حرم
فخرشان بود همین، نوکر زینب بودند

عجمیان و علی وردی و خیل شهدا
جان فدای نخی از معجر زینب بودند

 

بندگانی که مزیّن به کمالات شدند
محو نورانیت عمه ی سادات شدند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۶:۲۷
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، ایام فاطمیه اول ۱۴۰۱

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمدرضا طاهری

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

غل و زنجیر گنه بر پر و بالم مانده
به روی دوش من، این وزر و وَبالم مانده

دستگیری کن ازین بنده، مگر که چقدر...
فرصت از زندگی رو به زوالم مانده

سحر و ذکر لب و نافله از دستم رفت
کمکم کن که فقط اشک زلالم مانده

هر که پرسید بگو کیست امیدت؟ گفتم:
صبر کن، لطف خدای متعالم مانده

کیست جز حضرت حجت که دعاگوی دلم
در غریبی و پریشانیِ حالم مانده؟

عجمیان و علی وردی و خوبان رفتند
روسیاهی به رخ همچو زغالم مانده

خواب دیدم که نجف بودم و بیدار شدم
عطر ایوان علی، گوشه ی شالم مانده

کربلایی نشدن، علت خسران من است
بر دل سوخته از هجر، ملالم مانده

باید از داغ غریبی علی آب شوم
تا نفس هست و ازین عمر، مجالم مانده

شده هر ناله ی زهرا، عرق شرم علی
شرمسار از رخ او، شاه دو عالم مانده

گفت با خادمه حیدر که بگو فضه چرا
چند ماه است پسِ ابر، هلالم مانده؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۱ ، ۰۵:۵۱
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، شب شهادت سال ۱۴۰۱

شدی به زهر حرامی دچار، افتادی
به راه حجره به چشمان تار افتادی
شبیه فاطمه، بی اختیار افتادی
نوشته اند که پنجاه بار افتادی

به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را
عبایِ روی سرت کُشت شیعیانت را

دلیل و منشأ نور و وجود خورشیدی
اگرچه خاک بر اندام و جامه ات دیدی
تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی
شبیه مارگزیده به خویش پیچیدی

به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی
به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی

گلیمِ جمع شده، از خجالتت گریید
عبای روی سر از هتک حرمتت گریید
میان مشت تو، تسبیح تربتت گریید
دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید

نبود حجره ی دربسته، بسترت ای کاش
زمان پر زدنت بود خواهرت ای کاش

به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را
طلب نموده ای از سوی حق، مرادت را
از آستان خدا خواستی شهادت را
صدا زدی به لب تشنه ات جوادت را

به خاک حجره تنت را رسانده ای آقا
هزار شکر که تشنه نمانده ای آقا

هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی
اسیر خنجر خولی تندخو نشدی
به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی
هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی

چقدر خورد به گودی قتلگه، ضربه
حسین و خنجر کُند و دوازده ضربه 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۴:۵۵
عبدالرقیه

چه مجلس دعا روم، چه مجلس بکا روم
اگر بدون اذن صاحبم روم، خطا روم

منی که کل عزتم به دست های مهدی است
ضرورت است محضرش، بدون ادعا روم

تمام هستی ام تعلّقِ به اوست والسلام
مرا به دیگران حواله ام دهد، کجا روم؟

خدا کند که مثل ابتدای خلقتم فقط
محب اهل بیت باشم و به آن سرا روم

همیشه از بساط روضه‌خانه خیر دیده ام
ازین محیط خیمه و حسینیه چرا روم؟

دلم شکسته و دوا به درد من نمی خورد
طبیب گفته زودتر به مشهد الرضا روم

دعای من که حبس شد، به آسمان نمی رسد
مگر رضا دعا کند مرا، به کربلا روم

فدای غربتش شوم که روی خاک ناله زد:
به سوی حجره ام خدا توان بده مرا روم

چقدر خورده ام زمین میان راه حجره ام
به خانه با تنی که شد به درد مبتلا روم

حصیر خانه را به چشم خیس جمع می کنم
به یاد روضه ی حسین، محضر خدا روم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۰۴:۵۴
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه به شهید مدافع امنیت حسین تقی پور

 

ای کوکب نورانی اقبال زهرا
بعد از تو بابا وای بر احوال زهرا

درد یتیمی مرا فی الفور حل کن
مثل گذشته دختر خود را بغل کن

دلسوزِ غم هایت شدم یک عمر بابا
اُم أبیهایت شدم یک عمر بابا

یک عمر بر اینگونه داغی برنخوردم
قرآن بخوان قدری برایم تا نمردم

بر وصله های چادرم که دوست داری...
بابا قسم خوردم نگویی رهسپاری

قدری نگاهت را به چشمانم بیانداز
بنشین... برایت نان تازه می پزم باز

این نانجیبی که لَیَهجُر گفت اینجا
خیلی غضب دارد، بدش می آید از ما

پیشم بمان تا حرمتم محفوظ باشد
کاشانه ی پر برکتم محفوظ باشد

آتش بگیرد چادرم؟! باور ندارم
ریحانه هستم، تاب میخ در ندارم

از غربت حیدر، نمردن درد دارد
با بار شیشه، ضربه خوردن درد دارد

بابا بمان تا دختر تو پر گشاید
یک ماه دیگر صبر کن، محسن می آید

با رفتنت وای از من و از آه سینه
کارم فقط گریه است دیگر در مدینه

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۰۴:۴۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز ۲۸ صفر ۱۴۰۱

سلامِ ذات خدای کریم ها به حسن
سلامِ جمله ی انوار انبیا به حسن

هر آن کسی که بدون حساب بخشش کرد
بدان که وقت کرم، کرده اقتدا به حسن

به وقت کُشتیِ او با حسین فهمیدم
چه مهر و عاطفه ای داشت مصطفی به حسن

ندید غیر محبت، ندید غیر کرم
همان کسی که فقط داد ناسزا به حسن

زمان سختی در معرکه فقط خوش بود
خیال و خاطر مولایِ لافتی به حسن

مدینه شهر نبی بود و او عزیز رسول
کسی نکرد در آن شهر، اعتنا به حسن

به پول، لشگرش او را معاوضه کردند
نداشت هیچ کسی ذره ای وفا به حسن

فقیر شهر سر سفره اش عزیز شد و
چه حرف های بدی گفت بی حیا به حسن

رسید محضر او پیر مرد ملعونی
چشاند زهر جفا با نوک عصا به حسن

تمام داغ حسن، ماجرای یک کوچه است
چه ها گذشت در آن کوچه، سال ها به حسن

غریب کیست؟ کسی که به خانه مظلوم است
نکرد همسر او هم به جز جفا به حسن

اذان شد و دم افطار آمد و جعده
رسید تا که دهد ظرفِ زهر را به حسن

میان طشت، غم و غربتش نمایان شد
رسید از همه ی روضه ها چرا به حسن؟!

کسی به ناله ی او اعتنا نخواهد کرد
مگر حسین بیاید دهد جواب حسن

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۰۴:۳۸
عبدالرقیه

ببار ابر دو دیده که ماتم عظماست
میان عرش برین، بین اولیاء غوغاست

ببار، ختم رسالت شهید شد با زهر
عزا، عزای غریبانه ی ابالزهراست

***
همان رسول که دلسوز اهل عالم بود
همان که رحمت ربانیِ مجسم بود

همان که با همه ی مشکلات و سختی ها
برای عزت دین، مثل کوه، محکم بود

***
همیشه گفت علی بعد من امیر شماست
چراغ راه به تاریکی مسیر شماست

اگر که حرمت بیت علی شود محفوظ
خدایِ عزّ و جلّ یار و دستگیر شماست

***
سبب شدند دو ملعونه، سوز آهش را
گرفته اند به سم، رحمت نگاهش را

خدا کند که فقط لحظه ای نگاه کند
دوباره دختر مظلوم و پا به ماهش را

***
رها شود به زمین، پیکرِ نبی فردا
فقط علی است دگر محضرِ نبی فردا

همان که گفت لَیَهجُر به مصطفی امروز
به تازیانه زند دختر نبی فردا

***
بریزد از ستم این آبرو، زبانم لال
علی و خانه نشینی؟! بگو زبانم لال

دو دست شیر خدا بسته می شود با صبر
زنند فاطمه را پیش او؟! زبانم لال

***
نداشت تاب شنیدن، نداشت تاب سخن
نگاه کرد پیمبر به چشم تر به کفن

به ظرف آب نظر کرد و سوخت تا جگرش
چه بود در نظرش؟ روضه ی حسین و حسن

***
نگاه کرد حسن را و چشم تر را دید
میان طشت، نبی پاره ی جگر را دید

به قتلگاه نظر کرد و دید جسم حسین
به روی نیزه ی دشمن، بریده سر را دید

***
به قلب سوخته تسکین به چشم گریان داد
سپس به گریه ی خود بر حسین، پایان داد

میان گریه ی زهرا کنار جسم پدر
خبر رسید به عرش خدا، نبی جان داد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۰۴:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز اربعین ۱۴۰۱ کربلای معلی

عزیزم کجایی که خواهر رسید
فراق من و تو به آخر رسید

مرا مثل سابق صدا کن حسین
بیا حاجتم را روا کن حسین

پس از تو ندارم دگر سایه بان
پس از رفتنت، قامتم شد کمان

شده خواب راحت برایم حرام
امان از شلوغی و از ازدحام

همان کس که سیلی به سجاد زد
قدم به قدم بر سرم داد زد

بیا اشک چشم مرا پاک کن
مرا در کنار خودت خاک کن

دعا بود کارم ولیکن حسین
مرا خارجی خواند دشمن حسین

امان از غم و غصه ی بی حساب
امان از رسیدن به بزم شراب

اگرچه به سختی تکان می خورم
نیفتاده از روی سر چادرم

تمام تنم از کبودی پر است
دلم از نگاه یهودی پر است

بیا خاطرات مرا زنده کن
کمی مثل سابق فقط خنده کن

پس از تو دگر گریه شد کار من
گواهش همین دیده ی تار من

چهل شب شنیدم فقط از رباب
علی لایی لایی، علی جان بخواب

چه ها دیده ام من درین اربعین
شنیدی شدم من خرابه نشین

بپرس از هر آن روضه در این مسیر
ولی از رقیه سراغی نگیر

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب اربعین ۱۴۰۱، کربلای معلی

چون قلب مرده ام، ضربانم دهد حسین
در وقت پیری ام هیجانم دهد حسین

من بی خیال هر دو جهان، عاشقش شدم
دیدم ولی که هر دو جهانم دهد حسین

گرچه نشسته روی دلم گرد معصیت
در روضه اش دوباره تکانم دهد حسین

در فتنه های بی عددِ آخر الزمان
عزت، کنار سینه زنانم دهد حسین

در زیر قبه اش به حسن دادمش قسم
تا هر چه خیر هست، همانم دهد حسین

با صد امید آمده ام تا که لحظه ای
شاید که روی خویش نشانم دهد حسین

ای کاش بین کرب و بلا جان به لب شوم
ای کاش کنج صحن، مکانم دهد حسین

احساس می کنم که حرم می شود دلم
وقتی به روضه، اشک روانم دهد حسین

زینب رسید کرب و بلا و به گریه گفت:
باید به شرح روضه توانم دهد حسین

افتاده ام به خاک که با خاک تربتش
تسکین به داغ های گرانم دهد حسین

پرسش ز هر چه خواست کند از رقیه نه
باید ازین سؤال امانم دهد حسین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۱۹
عبدالرقیه

در سه سالش هزار و یک غم دید
غم به قدر تمام عالم دید
قامتش را شکسته و خم دید
تازه درد فراق را هم دید

مثل زهرا نحیف و لاغر شد
غنچه ای بود و زود پرپر شد

روی زخم کسی نمک نزنید
ضربه بر بال شاپرک نزنید
به زمین خورده را کتک نزنید
با لگد بچه را محک نزنید

استخوان های بچه باریک است
عالمِ بی رقیه، تاریک است

صورتی زرد داشتی یا نه؟!
عرق سرد داشتی یا نه؟!
استخوان درد داشتی یا نه؟!
درد صد مرد داشتی یا نه؟!

درد پهلو و سینه بد دردی است
زدن بچه اوج نامردی است

شب و روزش به درد، سر می شد
بی صدا دست بر کمر می شد
تا که ذکر لبش پدر می شود
حال و روزش خراب تر می شد

تا که آخر سر پدر را دید
از سر او سؤال ها بپرسید

چه کسی این چنین یتیمم کرد؟!
کنج ویرانه ای مقیمم کرد
در غم حنجرت سهیمم کرد
داغدار غمی عظیمم کرد

پیش رأس پدر به خاک افتاد
گفت زینب: رقیه جان، جان داد

زن غساله چشم خود را بست
نزد اصلا به پیکر او دست
گفت: این تن چو سیبِ لک خورده است
زده او را مگر که مردی مست؟!

ازچه این بچه زیر و رو شده است؟!
خواهرش گفت: بی عمو شده است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۰۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ماه صفر ۱۴۰۱

اگرچه ندیدی وفاداری از من
مبادا دمی چشم برداری از من

خجالت زده هستم آقا که سر زد
بدون توجه، گنهکاری از من

همیشه به ذکر و دعا رفع کردی
هزاران گزند و گرفتاری از من

چرا کم به یادت می افتم، مگر که...
خدایی نکرده تو بیزاری از من؟!

امام زمانم، دعاهای خیرت
دوا کرده هرگونه بیماری از من

مرا یک سحر راهی کربلا کن
بیا و سحر کن شب تاری از من

بجز گریه بر داغ جد غریبت
متاعی ندارم، خریداری از من؟

بمیرم بر احوال زینب که فرمود:
کجایی حسینم، خبر داری از من؟!

سرت را شکستند بین شلوغی
ولی برنیامد دگر کاری از من

در این بی کسی ها، شبیه گذشته
بیا و خودت کن هواداری از من

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۰۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، ماه صفر ۱۴۰۱ حسینیه صنف لباس فروش ها

آمد زمان سخت اسیری میان شام
کوچه به کوچه سختی ماندن در ازدحام

دروازه ی شلوغ و تجمع میان راه
ساعات سخت رد شدن از هجمه ی نگاه

از روی نیزه حال خراب مرا ببین
با آستین پاره حجاب مرا ببین

در شام داده اند به ما چه مدارجی!
با طعنه گفته اند به ما قوم خارجی

خندیده اند بر غم ما در ازای چه؟!
پوشیده اند رخت عروسی برای چه؟!

ارکان آسمان و زمین تیره می شوند
مردان مست شام به ما خیره می شوند

رقاصه ها کنار من آهنگ می زنند
زن ها ز پشت بام سویم سنگ می زنند

با ضرب کعب نیزه، به اجبار می برند
ما را برای چه سر بازار می برند؟!

حرفی نمی زنم که شدم از خجالت آب
زینب کجا و رفتن در مجلس شراب؟!

با دست بسته راهی دارالخلافه ام
از مجلس یزید حسابی کلافه ام

در بین طشت رفت سرت، نیمه جان شدم
با چشم خیس خیره سوی خیزران شدم

آنقدر زد به روی لبت در برابرم
دندان تو شکست، بمیرم برادرم

از ظلم روزگار گرفته دلم، چه بد...
باید زن یزید به ما پوشیه دهد؟!

پنجاه سال شد که به عشقت عجین شدم
امشب بیا ببین که خرابه نشین شدم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۴۳
عبدالرقیه

بیا به روضه، دلت کوه طور خواهد شد
بلا از اهل حسینیه دور خواهد شد

مسیر بندگی و طاعت بدون حسین
مسیر ظلمت و صعب العبور خواهد شد

اگر که لوح دلت شد سیاه و آلوده
بگو حسین، دلت غرق نور خواهد شد

همینکه چای عزا دم کشید در روضه
شفای درد و شراب طهور خواهد شد

خوشا به حال هر آن نوکری که زندگی اش
فقط هزینه ی خیر الامور خواهد شد

خودِ حسین پناه تمام نوکرها
میان حیرت یوم النشور خواهد شد

اگر حسین بخواهد، فقیر هم باشم
برات کرب و بلا جفت و جور خواهد شد

حرارت غم او در دل است و این گریه
گواه گرمیِ "ما فِی الصدور" خواهد شد

کنار جسم حسینش عقیله با گریه
اسیر خنده ی قومی شرور خواهد شد

سری که از نوک نیزه میان خرجین رفت
شبی روانه به سوی تنور خواهد شد

بدان که شام، بلند است و منتقم بیدار
سحر می آید و عصر ظهور خواهد شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۱ ، ۱۰:۲۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۶ محرم ۱۴۰۱

ذات حق است فقط قدر و بهای حسنین
راه قرب به خدا چیست؟ لقای حسنین

در حسینیه موحد شدنم کامل شد
بنده ام، سجده کنم رو به خدای حسنین

آبرودار شدن، ماحصل نوکری است
هست، عزت همه اش تحت لوای حسنین

فاطمه بی برو برگرد تلافی بکند
هر کسی کارِ کمی کرد برای حسنین

کیمیا می شود از خیرِ مجاور شدنش
گردِ خاکی که نشیند به سرای حسنین

اینکه در سلسله ی سینه زنان، سینه زدیم
بوده تأثیر مناجات و دعای حسنین

ذکر مادر پدرم نام حسین است و حسن
جان مادر پدرم هم به فدای حسنین

نذر کردم بروم ماه صفر، صحن نجف
تا کنم طوف علی بهر رضای حسنین

اربعین پای پیاده، حرم ثارالله
کاش دستم برسد تذکره های حسنین

دل من لک زده تا زائر شش گوشه شود
دست خالی من و لطف و عطای حسنین

بارها گفت نبی این دو پسر جان منند
این همه ظلم نبوده است سزای حسنین

هر دو آقای مرا تشنه به مقتل بردند
کاش لب‌تشنه بمیرم به عزای حسنین

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۲۶
عبدالرقیه

هربار آب دیدم و هربار سوختم
بسیار گریه کردم و بسیار سوختم

ای زهر، داغ سینه ی من حاصل تو نیست
من سال ها به دیده ی خون بار سوختم

از سال شصت و یک که چهل سال طی شده
هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم

دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار
در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم

یادم نرفته در وسط نیزه دارها
دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم

وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم
شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم

یادم نرفته بوسه به رگ های حنجرش
هر روز یاد آن غم دشوار سوختم

دیدم رقیه خورده زمین روی بوته ای
بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم

در بند مست ها چقدر حرمتم شکست
با ناسزای دسته ی اشرار، سوختم

تا ازدحام می شود از حال می روم
خیلی به یاد روضه ی بازار سوختم

گهواره ی رضیع حرم را میان شام
دیدم میان دکه ی تجار، سوختم

زخم عمیق سلسله هم آن قدر نسوخت
طوری که از تهاجم انظار، سوختم

با دیدن سکینه ی مظلومه خواهرم
یک عمر یاد شرم علمدار سوختم

دیدم کفن به پیکر هر مرده می کنند...
سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۳۵
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، روز ۲۵ محرم ۱۴۰۱

 

این نسخه را عمل کن و آویزه کن به گوش
جز در رضای حضرت صاحب زمان نکوش

چشمی به هم زدی و جوانی تمام شد
ای دل بگیر عبرت از آن مرد یخ فروش

لوح سیاه قلب مرا دید و دم نزد
شرمنده ام من از رخ مولای پرده پوش

گویید با امام زمان از غم فراق
دیگر برای گریه کنانش نمانده هوش

گریه نکرد آن که به جد مطهرش
والله هست معرفتش کمتر از وحوش

بار گناه و معصیتش ریخت بر زمین
هر کس کشید بار غمش را به روی دوش

جانم فدای داغ امامی که بین تب
می سوخت بین خیمه و داغش نشد خموش

مقتل نوشته است که زین العباد را
بستند بین سلسله بر مرکبی چموش

لعنت به شمر، حضرت سجاد هرچه گفت:
از خیمه دور باش، حرامی نکرد گوش

تبدار بود و روضه ی ناموس را چشید
آمد میان سلسله خون در رگش به جوش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۳۱
عبدالرقیه

دانلود صوت با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۴ محرم ۱۴۰۱

سلام احترام مدام خودم
عزیز دلم، هم کلام خودم

نماز من و قبله گاه منی
رخ توست بیت الحرام خودم

علی نفسِ احمد، تو نفس منی
تمام وجودم، تمام خودم

دوتا دسته گل تربیت کرده ام
که هدیه دهم بر امام خودم

نمردم که تنها و بی کس شوی
مرا رد نکن التیام خودم

قسم می خورم بر نخ معجرم
قسم می خورم من به نام خودم

به زینب قسم با دلم بد نکن
کمِ خواهرت را بیا رد نکن


از آن کودکی بی قرارت شدم
شب و روز هر لحظه یارت شدم

مرا هیچ گاه از سرت وا مکن
گره خورده با روزگارت شدم

خودت شاهدی سالیانی حسین
به هر ماتمی غصه دارت شدم

پس از رفتن اکبرت، بی قرار
از این دیده ی اشکبارت شدم

جلوتر بیا بچه ها نشنوند
من آماده بهر اسارت شدم

الهی شهیدان راهت شوند
الهی نبینند غارت شدم

اجازه بده از برت می روم
دگر می نشینم میان حرم


شنیدم که راهی میدان شدند
دوتا شیرمردم رجز خوان شدند

شنیدم چنان حیدری کرده اند
که یل های دشمن گریزان شدند

به یاد رخ فاطمه بوده اند
اگر در دل جنگ گریان شدند

شنیدم که در اوج گرمای جنگ
دوتایی گرفتار و عطشان شدند

گرفتند از هر طرف دورشان
دو تا لاله ام سنگ باران شدند

شنیدم پر از زخم شد جسمشان
سپس طعمه ی نیزه داران شدند

به عون و محمد قسم یا حسین
ندارم غمی بر دل الا حسین


اگر داغ دیدم فدای سرت
شده قامتم خم فدای سرت

محمد سرش رفت بر نیزه ها
زمین خورد عونم فدای سرت

اگر زیر مرکب تن جفتشان
شده نامنظم فدای سرت

دوتا بچه ام نذر تو بوده اند
نکن فکر این غم فدای سرت

نبینم که از شرم گریان شوی
عزیزم دو عالم فدای سرت

اجازه بده تا زره تن کنم
وجود خودم هم فدای سرت

همه می روند و بمان در برم
بگو بار دیگر به من خواهرم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۰۶:۳۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۳ محرم ۱۴۰۱

چنان شمعی چکیده بر زمینم، رو به سوسویم
پدر چشمم نمی بیند، تو را با دست می جویم

چرا موی مرا دیگر نمی بوسی، نمی بافی؟!
یقین دارم دلت خون است از اوضاع گیسویم

لبت بوسیدم و بر کام خود با مشت کوبیدم
خودم زخم لبانت را به اشک چشم می شویم

تکان خوردن برای شیشه ی عمرم ضرر دارد
مضاعف می شود با هر تکانی درد پهلویم

غذایم ترک شد اما نمازم را نکردم ترک
به هر داغی شبیه عمه ام زینب ثناگویم

برای من علی اکبر النگویی خرید اما
به دست دختری در کوچه ها دیدم النگویم

زمین خوردن شده تکرار دشوار شب و روزم
نمانده قوتی دیگر میان هر دو زانویم

لباسم از تنم مانند زهرا در نمی آید
خبر داری مرا بیچاره کرده درد بازویم؟

یقین دارم زن غساله هم غسلم نخواهد داد
خجالت می کشم خیلی ازین وضع سر و رویم

در آغوشت بگیرم تا از این ویرانه پر گیرم
ندارم حاجت مرهم، فقط وصل است دارویم

عجب حسن ختامی شد سه سالم را نصیب امشب
نگاهت می کنم تا جان دهم با چشم کم سویم 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۵۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، محرم ۱۴۰۱

منزل به منزل، غصه ام، اشک روانم
با دست بسته، پشت محمل، روضه خوانم

خورشید، بعد از سال ها روی مرا دید
او هم دگر فهمید که بی سایه بانم

با این لباس پاره و وضعی که دارم
همراه با یک لشگر از نامحرمانم

دوره شدم از هر طرف شلاق خوردم
رویم کبود و مثل مادر قدکمانم

ماه دل آرایم، به شوقت سر شکستم
وقتی که کامل شد رخت در آسمانم

در محمل بی پرده رفتم بین انظار
شاگردها دادند با طعنه نشانم

همسایه ی سابق مرا خیرات بخشید
آتش گرفته بند بند استخوانم

دریاب حال دختر دردانه ات را
اشک یتیمی اش زده آتش به جانم

شد هم کلامم ابن مرجانه، برادر
فرزند بد‌کاره زده زخم زبانم

با خطبه هایم خوار کردم بی حیا را
صوت پدر خارج شد انگار از دهانم

میخواست زین العابدین را سر ببرد
سینه سپر کردم که باشد در امانم

لب های تو خونی شد و من دردم آمد
آشفته از برخورد چوب خیزرانم

باور نمی کردم که در زندان بخوابم
باور نمی کردم شود این امتحانم

نذرم شده این که بیایم اربعینت
تا قبر خاکی ات، اگر زنده بمانم

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۱ ، ۰۸:۳۵
عبدالرقیه