دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز ششم محرم ۱۴۰۳
زانو بغل گرفته و این بوده حسرتش
مولا نداده اذن برای شهادتش
هر قدر گریه کرد، نکرده اجابتش
تا که رسید نجمه و داد این بشارتش
برخیز و نامه ی پدرت را بده حسین
رخصت بگیر زودتر از شاه عالمین
بعد از مشقت و غم و بی تابی زیاد
قاسم به دست خط پدر کرد استناد
بر روی پای کوچک خود محکم ایستاد
آنقدر گریه کرد که مولا اجازه داد
می دید نجمه از حرمش با دو چشم تر
غش کرده اند هر دو در آغوش یکدگر
آمد همان زمان که به قلبی جریحه دار
بوده همیشه منتظرش، سیزده بهار
بسته نقاب بر رخش آن ماه آشکار
بی جوشن و زره شده راهی کارزار
طوری به جنگ، کشته گرفت از یزیدیان
شد خاطرات رزم حسن در جمل عیان
ذکر حسن حسن به رجز یک نشانه بود
دلتنگ بود و جنگ برایش بهانه بود
مثل پدر غمش غم یک تازیانه بود
رزمش میان کرب و بلا حیدرانه بود
ازرق چقدر وضعیتش دردناک شد
بعد از چهارتا پسرش، خود هلاک شد
کار سپاه دشمن خود را چه زار کرد
هر کس شنید نعره ی او را فرار کرد
نجمه میان خیمه به خود افتخار کرد
سختی جنگ عاقبت او را دچار کرد
از آفتاب داغ، وجودش امان نداشت
دیگر برای جنگ دو دستش توان نداشت
تشنه شد و محاصره شد تا که بی پناه
از ضرب سنگ شد همه ی پیکرش سیاه
افتاد از فرس به زمین بین یک سپاه
رو بر حسین کرده و ناله کشید آه
نیزه میان پهلوی او تا که جا گرفت
همچون پدر به لب، دم خیرالنسا گرفت
بالا گرفت کار و غمش بی مثال شد
دیگر نجات یافتنش هم محال شد
تنها نه که تمام تنش پایمال شد ...
با نعل های داغ، تنش پر هلال شد
وضع تنش به خاک بیابان وخیم بود
این روضه، شرح داغ بلایی عظیم بود
دست دعا به سوی خدا مادرش گرفت
أحلی مِن العسل که عمو در برش گرفت
بوسه ز روی خونی و چشم ترش گرفت
بر روی دوش خود بدن پرپرش گرفت
زود است این زمانِ به سقا رسیدنش
پا بر زمین کشیدن و این قد کشیدنش
محمد جواد شیرازی