سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۲۳ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری :: 5،6- جمادی الاولی و جمادی الثانی :: * ایام فاطمیه اول و دوم :: روضه بستر» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه ۱۴۰۲، حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام

از بس که در پیکر، جراحت داشت زهرا
آه و فغان ساعت به ساعت داشت زهرا

پای امیرالمؤمنین و حق مولا
پرداخت هر آنچه بضاعت داشت زهرا

شاهد طلب کردند از صدیقه، ای وای
قلبی شکسته از اهانت داشت زهرا

هر کس به یک قصدی عیادت رفت اما
چشمی پر آب از هر عیادت داشت زهرا

زن ها به هم گفتند با طعنه که روزی...
چون سروِ رعنا قد و قامت داشت زهرا

چرخاند حتی بسترش را رو به دیوار
از دیدنِ برخی کراهت داشت زهرا

پهلوی او نه، محور دین را شکستند
بر دین خاتم، محوریت داشت زهرا

ضربات سختی خورد پشت در، اگرچه...
مانند ریحانه لطافت داشت زهرا

نه فکر حالش بود و نه دربند جانش
جان امامش، ارجحیت داشت زهرا

می بست با شال نبی پیشانی اش را
بدجور با دیوار اصابت داشت زهرا

پهلوی ضربه خورده کاری کرد با او
در هر تکان خوردن مشقت داشت زهرا

اُمّ الشهید خانه شد قبل از شهادت
چون غنچه ای بهر شهادت داشت زهرا

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۲۲:۵۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه اول ۱۴۰۲

دانلود صوت شعر با نوای کربلای سید مهدی حسینی

بمیرد زینبت مادر، چرا از درد می نالی؟!
گذشته چند ماه اما کماکان ناخوش احوالی

چنان گیسوی من احوال بازویت پریشان است
نزن موی مرا شانه، ندارد هیچ اشکالی

چه معنا دارد این که در جوانی قدکمان باشی؟!
چه معنا دارد اصلا این علامات کهنسالی؟!

شنیدم که شبانه رفته ای تا خانه ی انصار
شنیدم که دلت خون شد از ایمان های پوشالی

طلوعت را مگیر اینقدر از شام سرای ما
تمام روز می بندی چرا بر صورتت شالی؟!

دو ماه و نیم، دلتنگِ لب خندان تو بودم
شنیدم پیش اسما خنده کردی، جای من خالی

پرت سرخ و رخت زرد و تبت پایین نمی آید
نمانده از جراحاتت برای دخترت حالی

حسین آبی طلب کرد و پریشان گشت احوالت
مزن بر سینه ات با اینچنین وضع پر و بالی

تو خود در قتلگه رفتی به پشت در ولی مادر
در این اوقات پایانی فقط در فکر گودالی

الهی هیچ وقتی بر سر پیراهنی را که...
به زحمت بافتی، اصلا نبینم هیچ جنجالی

الهی سم مرکب ها به دور از دلبرم باشند
نبینم که شود جسمش ته گودال پامالی
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۲ ، ۱۷:۱۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شهادت حضرت به روایت ۴۵ روز ۱۴۰۲

خوردی زمین و خورد زمین لشگر علی
خاکی شدی و ریخت چه خاکی سر علی

نشناختند قدر تو را قدر مرتضی
تکثیر خیرهای علی، کوثر علی

غم نیست، غصه نیست سلامم کسی نکرد
کافی است یک سلام کند همسر علی

هجده بهار دیده ی من، با علی بگو...
از ساقه از چه خم شده نیلوفر علی؟!

کُشتی مرا به نافله های نشسته ات
ای در عبادت دل شب یاور علی

تا صبح ناله کردی و تا صبح سوختم
حوریه ی بهشتیِ نوحه گر علی

گرچه شبیه سایه ولی سایه ی سری
زهرا تویی پناه دل مضطر علی

قلبم شکست، روی مگیر از منِ غریب
پوشیه می زنی ز چه رو محضر علی؟!

تو پا به ماه بودی و ماه علی ببخش
خوردی زمین مقابل چشم تر علی

هر بار با نفس زدنت وقت پاشدن
تکرار می شود غم زجر آور علی

وقتی که بار بستی و از خانه می روی
از سینه می رود نفس آخر علی

شکر خدا سرت روی دامان زینب است
وای از سر حسین و دل دختر علی

این سه کفن برای تو و مجتبی و من
سهمش حصیر شد پسر دیگر علی

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۲ ، ۲۱:۴۲
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم۱۴۰۱، روز شهادت

آیینه ام، اگرچه سراسر مکسری
اما هنوز قوت زانوی حیدری

می سوزم از حرارت آهی که می کشی
تبدار مرتضی شدی و بین بستری

مثل لباسِ در بدنت، زار می زنم
زهرا، چه آمده سرت اینقدر لاغری؟!

گفتم خدا بخیر کند، خوب می شوی
نسبت به قبل، دیدمت انگار بدتری

از شرمِ دستِ زخمی تو آب می شوم
بین قنوت، نام علی را که می بری

آرام تر نفس بکش و کم تکان بخور
با هر تکان، دچار عذابی مکرری

دست حسن چه می کند این گوشواره ات؟!
از من چه کرده ای تو نهان، زیر روسری؟!

پلکت سه ماه، خواب خوشی را به خود ندید
هر شب به یاد محسنت از خواب می پری

بر پشتِ دست می زنم و آه می کشم
دشمن گرفت از منِ بی کس، چه همسری

داری وصیتی که فقط سهم زینب است
با چشم خیس، خیره به چشمان دختری

ذکر حسینِ زیر لبت گفت با علی
زهرا به فکر بوسه ی زینب به حنجری

باشد قرار ما لب گودال قتلگاه
وقتی حسین باشد و ضربات خنجری
 

محمد جواد شیرازی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۰۱ ، ۰۹:۲۵
عبدالرقیه

خوانده شده توسط حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۱

دانلود صوت شعر با نوای کربلایی سید رضا نریمانی

خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی!
رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟!

دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا
چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟!

بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟
دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی

شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم
من از لباس پر از لاله ات هراسانم

قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان
قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان

تمام روز و شب از درد سینه گریانی
نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی

میان سجده، مرا باز جان به لب کردی
چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟!

نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن
بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن

مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند
به زخم های تنت مرهمی اثر نکند

شکسته اند به داغت دل صبورم را
شکسته اند شبیه پرت، غرورم را

منی که پشت سر خود زره نمی بستم
به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم

خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد
به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۱۶:۱۸
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

ای عشق مرتضی، نمیگی دردات و این روزا به ما
تو خونه از من رو میگیری چرا؟ ای عشق مرتضی

حال من درهمه، خنده های تو درمون دردمه
تو نباشی سهمم از دنیا غمه، حال من درهمه

نرو از پیش من ای خانومم، بی تو تنها می مونم

مرو زهرا زهرا...
****

شرمندس شوهرت، شده لاغر مثل سایه پیکرت
دوباره انگار خونیه بسترت شرمندس شوهرت

شد قد تو کمون، روزی صد بار حیدر داره میده جون
شده چشمات زهرا جان هم رنگ خون، شد قد تو کمون

پشت در بودی و در روت افتاد، با لگد محسن جون داد

مرو زهرا زهرا ...
****

ای حوریه ی من، دیده که می بافی این روزا حسن
با همین بازوی زخمی پیرُهن، ای حوریه ی من

تا گودال میری و دیدن اون جسم پامال میری و
هر شب جمعه تو از حال میری و تا گودال میری و

سر پیراهنش دعوا میشه، کربلا غوغا میشه

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۱۹:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم ۱۴۰۰

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد

از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!

تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد

آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد

همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد

دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد

هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد

می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد

قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد

***

ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ فاطمیه اول ۹۹

تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت

اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت

هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت

این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت

یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت

ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت

با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت

تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت

خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت

با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۲۱:۲۰
عبدالرقیه

 

یادته از اُحد اومده بودم
پُر بود از زخم، تموم وجودم
 
سر و روم رو دیدی غرقِ خون بودش
تازه اول عروسیمون بودش
 
میدیدی روی تنم سرتا پا زخم
دیدی روی بدنم نودتا زخم
 
دونه دونه زخمامو دوا زدی
باز منو پسر عمو صدا زدی
 
با دعات کار علی نخورد گره
خندیدی دردِ تنم یادم بره
 
قول دادم بهت تلافی بکنم
دور بسترت توافی بکنم
 
تو که گفتی بی علی نمی تونی
چرا روتو از علی می پوشونی
 
این همه حرف نزدن برا چیه؟!
بغضای زهرای من برا چیه؟!
 
پهلوتو تکون میدی تیر میکشه!
زخم سینه ات آهِ شبگیر می کشه!
 
اشکِ ریخته روی دامنت چیه؟!
جریانِ گل های پیرهنت چیه؟!
 
غصه های ما تمومی نداره
سرتو بستی چرا باز دوباره؟!
 
زینبت میون تب میگه بمون
اگه میشه دو سه شب دیگه بمون
 
چی دیده که فضه ناامید شده؟!
دیدی موی حسنت سفید شده؟!
 
خوب شو تا خونه رو زیر و رو کنیم
خونِ رو دیوارو شست و شو کنیم
 
 
تو فقط گریه نکن جونِ علی
بعد تو زنده نمیمونه علی
 
جواب منو با این سکوت نده
به کسی سفارش تابوت نده
 
مرگو تو سجده هات آروزو نکن
اینقد این بقچه رو زیر و رو نکن
 
بیشتر از سه تا کفن جور نمیشه
برا کربلا کفن جور نمیشه
 
قسمت اینه پسرت تشنه باشه
زیر کوه نیزه و دشنه باشه
 
قسمت اینه سرشو جدا کنن
دور قتلگه سر و صدا کنن
 
قسمت اینه زیر و رو بشه تنش
قسمت اینه تو حصیر بپیچنش
 
قسمت اینه بمونه رو خاک داغ
زینبم بمونه و غم فراق
محمد جواد شیرازی
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۱۵
عبدالرقیه

محدثه، به فدای سکوت پر حرفت

سخن بگو به علی، این همه نخور حرفت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۶ ، ۰۵:۵۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

سه ماه...

 آب شدی، آبروی این خانه

سه ماه...

 سوختی از درد مثل پروانه

 

سه ماه... 

با غم خون های تازه درگیری

سه ماه...

 دست به دیوار خانه می گیری

 

سه ماه...

پا شدی از بستر و زمین خوردی

سه ماه...

خیره شدی بر در و زمین خوردی

 

سه ماه...

لاله دمیده به روی پهلویت

سه ماه...

می شود اصلا ندیده ام رویت

 

سه ماه...

نیمه شب و اشک های پنهانی

سه ماه...

نافله ات را نشسته می خوانی

 

سه ماه...

آرزوی مرگ می کنی هر شب

سه ماه...

شانه نخورده به گیسوی زینب

 

سه ماه...

هق هق روز و شب حسن بودی

سه ماه...

بغض گلوی حسین من بودی

 

سه ماه...

در قفس گریه هام محبوسم

سه ماه...

رفتنت از خانه گشته کابوسم

 

سه ماه...

گرد و غبار دلم نخوابیده

سه ماه...

نور طلوعت به من نتابیده

 

سه ماه...

پشت در خانه سخت می سوزم

سه ماه...

فکر غم ماجرای آن روزم

 

سه ماه...

دیدن وضع تو بی قرارم کرد

سه ماه...

میخ در خانه شرمسارم کرد

 

سه ماه...

غیرت من سوخت دم به دم زهرا

سه ماه...

منتظر خنده ی توام زهرا

 

سه ماه...

روضه ی این خانه هم نشد کافی

سه ماه...

هست لباسی به گریه می بافی

 

سه ماه...

فکر حسین غریب و عطشانی

سه ماه...

می شود از داغ او پریشانی

 

سه ماه...

از سر شب تا به صبح می نالی

سه ماه...

گریه کن ماجرای گودالی

 

سه ماه...

روضه ی ما ختم شد به عاشورا

سه ماه...

گریه ی ما نذر سیدالشهدا

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۰۷:۰۳
عبدالرقیه

کنج بستر مانده ای بال و پرت را بسته ای

لاله زار زخم های پیکرت را بسته ای

 

تا که یک چشمت کمی مبهم تماشایم کند

پلک مجروح و کبود دیگرت را بسته ای

 

جان من گریه نکن، این قدر که لاغر شدی...

... تا نیفتد بر زمین، انگشترت را بسته ای

 

آفتاب خانه ی حیدر چرا این روزها

کم فروغی و چرا دیگر سرت را بسته ای؟!

 

دلخوری از دست من یا قهر کردی با علی

این چنین که بر سر خود معجرت را بسته ای

 

بازویت را، پهلویت را، سینه ات را... ای دریغ

یاور حیدر چرا سرتاسرت را بسته ای؟!

 

لااقل زهرا بیا و پاسخ من را بده

با چه دستی گیسوان دخترت را بسته ای؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۲۹
عبدالرقیه

منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم

سُروری بی بدل در خانه‌ی پیغمبر آوردم

 

علی جان از سوی جنت به عشقت آمدم دنیا

خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم

 

قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا

برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم

 

زمان عقدمان یادت نمی آید که می گفتم:

سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟

 

گمان کردی که در سختی فراموشت کنم... هرگز

برایت بین کوچه شاخه ای نیلوفر آوردم

 

سر من را اگر بر زانویت افتاده می بینی

پرم پر پر شده... جایش برای تو سر آوردم

 

نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم

برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم

 

به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم

از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم

 

بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم

همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم

 

نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم

تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم

 

بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه

برایت امنیت سرتاسرِ این معبر آوردم

 

دلم می خواهد اشک از گونه ی مظلوم بردارم

بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم

 

پر از دلشوره ام امشب، برای دخترم زینب

چرا که کار یک مادر برای دختر آوردم

 

کنار پیکری بی سر، به لب دارد نوا خواهر:

لبم را سوی این حنجر به جای مادر آوردم

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۴۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی

 

روضه از لسان امیرالمومنین علیه السلام

 

بهر نزول رحمت حق آیه می شوی

گریان برای حاجت همسایه می شوی

 

بانو بس است این همه گریه که می کنی

داری خیال می شوی و سایه می شوی

 

 

اذکارِ آسمانیِ تسبیح مرتضی

پر پر شدی چقدر مفاتیح مرتضی

 

دیروز هر کجای مدینه که سر زدم

دیدم نشسته اند به تقبیح مرتضی

 

 

مردم توجهی به کلامم نمی کنند

قدری حیا ز شأن و مقامم نمی کنند

 

جای همه بیا و جواب مرا بده

حالا که کل شهر سلامم نمی کنند

 

 

 هفتاد روز مبهم و مسکوت مانده ای

از آن دوشنبه فاطمه مبهوت مانده ای

 

با صد امید گفتی و گهواره ساختم

 حالا به فکر روکشِ تابوت مانده ای؟!

 

 

رد خزان به چهره ات ای یاس مانده است

وضعت هنوز فاطمه حساس مانده است

 

خیلی دلم شکسته... بدان می کشد مرا

خونی که روی دسته ی دستاس مانده است

 

 

دیشب سر نماز شبت گریه ام گرفت

با آه آهِ روی لبت گریه ام گرفت

 

وقتی قنوت نیمه شبت نیمه کاره ماند

بر دست های با ادبت گریه ام گرفت

 

 

زهرا غم مرا چه کنم تا که حل کنی

زهری که مانده بر جگرم را عسل کنی

 

بغضی نهفته موی حسن را سپید کرد

قدری نمی شود حسنت را بغل کنی

 

 

دیدی دعای مضطرمان هم اثر نکرد

امن یجیبِ دخترمان هم اثر نکرد

 

قرآن به سر گرفته حسن با برادرش

حتی امید آخرمان هم اثر نکرد

 

 

فکری برای غربتِ حالم نمی کنی

رحمی به حال و روز دو عالم نمی کنی

 

تازه جوان من چقدر قدکمان شدی!

زهرا مرا ببخش، حلالم نمی کنی؟!

 

****

وقتی کفن برای حسینت نیافتی

چادر سیاه سوخته ات را شکافتی

 

هر طور بود با پر زخمی و درهمت

پیراهنی براش غریبانه بافتی

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی

 

دائما از بعد پیغمبر اذیت می شوم

خیلی از تنهایی حیدر اذیت می شوم

 

تا که می بینم کسی جای علی این روزها

بین مردم می رود منبر اذیت می شوم

 

من که می افتم زمین فضه بلندم می کند

چون ندارم غیر دردسر...اذیت می شوم

 

دست من که نیست می افتد سرم از هر طرف

سر که می افتد روی پیکر اذیت می شوم

 

درد سینه خواب را از چشم تارم برده است

هر نفس از زخم میخ در اذیت می شوم

 

لاله لاله،لاله لاله... پر شده دور و برم

دشت لاله می شود بستر اذیت می شوم

 

در نمازم درد بازویم قنوتم را شکست

وقت سجده رفتنم بدتر اذیت می شوم

 

جای پنج انگشت گرچه مانده روی گونه ام

بیشتر از جای انگشتر اذیت می شوم

 

قدر کوثر را ندانستند،اما از غمِ...

... فجر قرآن،شاه بی لشکر اذیت می شوم

 

روضه ی گودال و بوسه بر گلویش جای خود

بیشتر از کندی خنجر اذیت می شوم

 

قتلگاه از غارت پیکر مصیبت می کشم

در حرم از غارت معجر اذیت می شوم

 

علی سپهری

 

۹۴/۱۲

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۶
علی سپهری

 فصل خزان باغ مرا دلگیر کرده

حال و هوای خانه ام تغییر کرده

 

از کوچه بیزارم خدا... این کوچه ی تنگ

یاس جوانم را کمان و پیر کرده

 

صبر و سکوت من برای حفظ اسلام

روباهِ یثرب را برایم شیر کرده

 

ریحانه ام در بستر است و درد دارد

سرتاسرش از ضربه ها تغییر کرده

 

این که چرا زهرایم از من رو گرفته

این روزها فکر مرا درگیر کرده

 

پهلو به پهلو کرد... رنگش مثل گچ شد

سرّ درونش را رخش تفسیر کرده

 

در خواب دیدم فضه با اسماء می گفت:

مرهم به زخم بازویش تأثیر کرده

 

سجاده اش را نیمه شب انداخت زهرا

دیدم نشسته نیت تکبیر کرده

 

رفته به سجده دست بر پهلو گرفته

هنگام برگشتش چرا تأخیر کرده؟!

 

شأن نزول آیه‌ی تطهیر قرآن

با خون خود بیت مرا تطهیر کرده

 

با گفتن عجل وفاتی در قنوتش

از زندگی کردن مرا هم سیر کرده

 

فهمیدم از رنگ در و دیوار خانه

مسمار بدجوری به یاسم گیر کرده

 

قنبر خدا خیرش دهد با چشم گریان

میخ در این خانه را تعمیر کرده

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۲

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۵۹
عبدالرقیه

بسم‌الله الرحمن الرحیم

#حضرت_زهرا_س_بستر، #از_زبان_حضرت_زینب_س

 

نگاهم کن منم زینب... که هستم تشنه‌ی رویت

نبینم ناخوش احوالی، خودم هستم دعاگویت

 

چه باشی صاحب منبر، چه باشی کنج این بستر

همیشه قبله‌ی من هست محراب دو ابرویت

 

در این خانه ملک گهواره‌جنبان حسینت شد

تمام انبیا هستند سائل بر سر کویت

 

تو آن حوریه‌ای هستی که مریم خادمت گشته

تو آن انسیه‌ای هستی که قرآن شد ثناگویت

 

یگانه حامی حیدر، نبینم غربتت مادر

همه دار و ندار من فدای تار گیسویت

 

چرا این روسری را از سر خود بر نمی‌داری

زبانم لال... آن شعله چه کرده با سر مویت؟!

 

یقین دارم که ای مادر به روی خاک افتادی

که خاک کوچه‌ی جدّم شدیدا می‌دهد بویت

 

الهی بشکند دستش که بازویت ورم کرده

چگونه زد مگر قنفذ غلافش را به بازویت؟!

 

گروهی بر در خانه به بابایم علی گفتند:

دگر در بین این خانه نمی‌ماند پرستویت...

 

...بگو که گریه‌هایش را کمی کمتر کند زهرا...

...که ما خسته شدیم از زندگی با آهِ بانویت

 

مراهم دوره کردند و زنان طعنه زنان گفتند...

...شکسته دست مادر پس بزن خود شانه بر مویت

 

بگو با زینبت مادر، قدم که می زنی آخر

چرا دستی به دیوار است و دستی روی پهلویت...؟!

 

دلم خون می‌شود وقتی که چشمم بر تو می‌افتد

بگو این جای پنجه چیست افتاده است بر رویت؟!

 

قنوت دیشبت بدجور قلبم را زده آتش

چرا بالا نمی‌آید دگر دستِ خداجویت؟!

 

شنیدم بی حیا قصد ملاقات تو را دارد

الهی بشکند پایش نبینم آمده سویت

 

مهدی علی قاسمی

 

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۵۷
مهدی علی قاسمی

روضه از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام:

 

از غصه سرتاسر شدی این چند ماهه

دلتنگ پیغمبر شدی این چند ماهه

 

وقتی شنیدی دست من را صبر بسته

یک پارچه حیدر شدی این چند ماهه

 

با خطبه هایت هرکجا فتنه به پا شد

پیغمبرِ دیگر شدی این چند ماهه

 

دیدی که تنها مانده ام، زهرا برایم...

... سینه سپر، لشکر شدی این چند ماهه

 

حق داری اصلا خنده روی لب نداری

خسته از این بستر شدی این چند ماهه

 

من که خبر دارم... نپوشان صورتت را

یاسِ علی! پرپر شدی این چند ماهه

 

دارد علی دق می کند از این مصیبت

این قدر که لاغر شدی این چند ماهه

 

شرمنده ام زهرا در این کوچه... در این راه...

خاکی سرِ معبر شدی این چند ماهه

 

داغت قد من را شکست اما تو انگار

از من خمیده تر شدی این چند ماهه

 

فهمیدم از این لاله ها، حق داشتی که

پنهان در این معجر شدی این چند ماهه

 

غیر از خیال و سایه ای از تو نمانده

از سایه هم کمتر شدی این چند ماهه

 

محمد جواد شیرازی

۹۴/۱۱

 
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۸
عبدالرقیه

زبان حال امام مجتبی علیه السلام:

 

پیر گردیدم من از غمهای مادر سوختم

با نگاه مادرم در بین بستر سوختم

 

سینه چاک مرتضی جز همسرش زهرا نبود

از غریبی علی بعد از پیمبر سوختم

 

لَحْمُکَ لَحْمیِ... پیغمبر ، مرا خوشحال کرد

با طنابی دست او بستند بر سر سوختم

 

با نگاه بستر خونین مادر مرده ام

از صدای گریه ی زهرای اطهر سوختم

 

قول دادم باکسی چیزی نگویم از هجوم

بغض کردم گوشه ای با دیده ی تر سوختم

 

بین کوچه مادرم افتاد بر روی زمین

از صدای خنده ی آن مرد کافر  سوختم

 

آب گشتم باهزاران زحمت ازجا شد بلند

تا که دیدم چادر خاکی کوثر سوختم

 

کاش بین کوچه می مردم نمی دیدم به چشم

گوشوارش بر زمین... در بین معبر...سوختم

 

تاکه درب سوخته افتاد روی صورتش

مادرم فریاد زد در پشت آن در: "سوختم"

 

روز آخر گفت با زینب صبوری کن اگر

دلبرت را دیده ای گردیده بی سر، سوختم

 

خواهرم تا که شنید از کربلا رنگش پرید

از هجوم و غارت خلخال و معجر سوختم

 

عصر عاشورا صدای دختری آید به گوش:

«دامنم آتش گرفته ، وای مادر! سوختم»

 

مهدی علی قاسمی 

۹۳/۱۲/۲۱

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۵۰
مهدی علی قاسمی


غزلی از زبان حضرت زینب سلام الله علیها

مادرم در بستر است این روزها
روزی ام چشم تر است این روزها

 

مردمِ شهر مدینه کارشان
ترک نهی از منکر است این روزها

 

از زبان دوست و دشمن فقط
طعنه سهم حیدر است این روزها

 

ذکر من امن یجیب و پر زدن...
...آرزوی مادر است این روزها

 

خواست تا حال علی بهتر شود
گفت: حالم بهتر است این روزها

 

هیچ کس این جمله را باور نکرد

پهلویش گویاتر است این روزها

 

چه بلایی بر سرش آورده اند
مردم دنیا پرست این روزها

 

نیمه شب ها درد پهلو می کشد
بازویش دردسر است این روزها

 

دردها از دست مادر خسته اند
دردش از پا تا سر است این روزها

 

مجتبی هم پیر شد بس که فقط
فکر مسمار و در است این روزها

 

شانه زد موی مرا فهمیده ام
روزهای آخر است این روزها

محمد جواد شیرازی
93/12

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۳۹
عبدالرقیه

یا علی مددی 

السَّلامُ عَلَى أَبِی الْأَئِمَّةِ وَ خَلِیلِ النُّبُوَّةِ وَ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّةِ

السَّلامُ عَلَى یَعْسُوبِ الْإِیمَانِ وَ مِیزَانِ الْأَعْمَالِ وَ سَیْفِ ذِی الْجَلالِ

السَّلامُ عَلَى صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ الْحَاکِمِ فِی یَوْمِ الدِّینِ

السَّلامُ عَلَى شَجَرَةِ التَّقْوَى السَّلامُ عَلَى حُجَّةِ اللهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَةِ وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَةِ

السَّلامُ عَلَى الصِّرَاطِ الْوَاضِحِ وَ النَّجْمِ اللائِحِ وَ الْإِمَامِ النَّاصِحِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه 

شبیه کوه آرامی که آتش در دلش بند است
بدان بانوی من مردت به حکم صبر پابند است

 

خودت که خوب می دانی چرا امروز آرامم
من آن شیرم که در خیبر، در قلعه ز جا کنده است

 

سلامم را اگر در شهر پاسخ نیست، عیبی نیست
تو لبخندی بزن زهرا، دوای مرد لبخند است

 

شنیدم در قنوت آخرت "عجل وفاتی" را
نگو جان علی دیگر، برایم ناخوشایند است

 

بیا و مهربانی کن، دوباره خطبه خوانی کن
که حامیِ علی بودن فقط بر تو برازنده است

 

جواب این سؤالم را، بده تو لااقل زهرا
چرا این لاله های سرخ در بستر پراکنده است؟

 

الهی بشکند دستش، همان روباه ترسویی
که جرأت کرد و بالا برد بر روی زنِ من دست

 

چرا آشفته گیسویت؟ چرا زخم است بازویت؟
چرا خونی است پهلویت؟ علی از روت شرمنده است

 

زمان غسل فهمیدم، چه بر روز تو آوردند
به روی بازویت ردی شبیه یک کمربند است

 

ادا شد حق این مطلب، که تشییع تو شد در شب
که شاهد بر غریبی ات فقط ذاتِ خداوند است 

***

کنارِ علقمه سقا زمین افتاد در حالی_
_که ذکر فاطمه لبیک خونین نقشِ سربند است

 

امان از دشمن یاغی، بیا برگرد ای ساقی
به دست شمر ذی الجوشن، گمانم یک گلوبند است 

 

محمد جواد شیرازی
93/12 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۴
عبدالرقیه

نفس نفس زدنت شد هجا هجا بانو

بهارِ من به خزان میروی چرا بانو؟

 

نگاهِ لطف خودت را ز من دریغ مکن

که گشته بعد پیمبر به من جفا بانو

 

بیا بخند و مرا از خجالت آب نکن

ز حال تو شده روز و شبم عزا بانو

 

بگو چرا دو سه ماه است در کنارِ علی

نمی شود ز سرت روسری جدا بانو؟

 

دگر کسی به مدینه مرا محل ندهد

کسی به من نکند جز تو اعتنا بانو

 

حسن به گوشه ی خانه بغل زده زانو

بگو چه دیده مگر بین کوچه ها بانو

 

مگر چه دیده که هرشب بلرزد و با بغض

تمام گریه ی او گشته بی صدا بانو

 

هزار بار بمیرم نبینم آن روزی

که روی چادر تو مانده ردّ پا بانو

 

از آن زمان که کشیدند بین کوچه مرا

دعا کنم که نبینم مغیره را بانو

 

هنوز مانده به گوشم نوای پشت درت

که کشت فضّه خذینی ِ تو مرا بانو 

 

#مهدی_علی_قاسمی - ۹۳/۱۲/۴

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۲۳
مهدی علی قاسمی

دل در پناه ذکر علی با صفا شود

گفتم علی و جلوه ی ذکرم خدا شود

 

هر شیعه ای که سمت نجف می کند سلام

در روز حشر قیمت آن بر ملا شود

 

با ذکر حیدر است که دل مست می شود

خاک دلم به حب علی کیمیا شود

 

آید ندا زعرش الهی علی علی

اینجا خدا به نام علی رونما شود

 

وقتی محبتش  دل من را خنک کند

دامان مادرم زخیانت جدا شود

 

شاهی که قنبرش به قیامت شود شفیع

خاک مزار نوکر او طوطیا شود

 

من غیر مرتضی به کسی رو نمیزنم

دنیا اگر چه ضد علی یکصدا شود

 

قرآن کتاب مدح امیر نجف بوَد

یک گوشه از مناقب او «انّما...» شود

 

پرچم به دوش ، بهر نبی کیست جز علی؟

مدحش به کارزار فقط لافتی شود

 

در حیرتم که فاتح خیبر پس از نبی

خانه نشین ز دشمنی اشقیا شود؟

 

دستی که درب قلعه ی خیبر جدا نمود

این گونه با طناب جفا آشنا شود

 

درکوچه دامنش ز دو دستان فاطمه

با ضربه ی مغیره و قنفذ رها شود

 

در غربتش چه گویم ازین غصه سوختم

بر منبر مدینه به او ناسزا شود

 

#مهدی_علی_قاسمی - 93/11/30

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۴
مهدی علی قاسمی