سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷۰۴ مطلب با موضوع «ب/ تقسیم بر اساس تقویم قمری» ثبت شده است

دانلود صوت شعر با نوای حاج محمدرضا طاهری

دور بودم از سرایت، حس غربت داشتم
ماه ها بود انتظار ماه رحمت داشتم

خود مرا خواندی به درگاهت و الا من کجا
از برای صحبت با تو لیاقت داشتم؟

بارها کردم گناه و بارها پوشاندی اش
کن حلال این بنده را خیلی اذیّت داشتم

وقت خلوت بندگانت هم کلامت می شوند
جز گنه کاری مگر در وقت خلوت داشتم؟

کاش مثل کودکی هایم میان مجلست
سینه ای سرشار از شور و حرارت داشتم

خوب فهماندی به من در سال هایی که گذشت
سر پناهی امن در ساعات هیئت داشتم

چشم امیدم همیشه بوده بر دست علی
شکر بر شاه نجف عمری ارادت داشتم

جنس بنجل بودم و فورا خریدی ام خودت
تا که دیدی بین دستم خاک تربت داشتم

آخرش از دوری کرب و بلا دق می کنم
روز و شب رؤیای یک لحظه زیارت داشتم

روضه های دختر ارباب دنیای من است
شد روا در روضه هایش هرچه حاجت داشتم

گفت آن طفل سه ساله با سر بابای خود
رفته بودی و به تن رخت اسارت داشتم

قد من کوتاه بود و نیزه ات خیلی بلند
حسرت یک بوسه بر روی لبانت داشتم

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۲۱
عبدالرقیه

حال خوش ما برکتی از حال خدیجه است
امشب شب خیراتِ سر سالِ خدیجه است

تنها نه پیمبر که خداوند تعالی
در هر دو سرا در پی اجلال خدیجه است

احمد برسد در صف محشر به نجاتش
در بندگی اش هر که به دنبال خدیجه است

ای اهل سحر، اهل مناجات بدانید
حتی نمک سفره ی ما مال خدیجه است

او مادری اش منحصرا مختص شیعه است
حب علی انگیزه ی غربال خدیجه است

زهرا چه یتیمانه کنار تن مادر
گریه کن آشفتگیِ حال خدیجه است

در وقت سفر چشم نبی ملتمسانه
خیره سوی بستر به پر و بال خدیجه است

والله قسم راز حسینی شدن ما
یک گوشه ای از برکت اموال خدیجه است

شاه دو سرا گفت: أنا إبنُ خدیجه
تا خلق بدانند که از آل خدیجه است

هر جا کفنی بود بگریید بر ارباب
این سیره تأسیِ بر اعمال خدیجه است

هر مرثیه خوانِ نوه اش خوب بداند
بر روی لبش روضه ی گودال خدیجه است
 

شیخ مهدی علی قاسمی

محمدجواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۵۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب هشتم ماه رمضان ۱۴۰۱

گناه های مرا دیدی و عتاب نکردی
عذاب بود سزایم ولی عذاب نکردی

به سینه ام چقدر دست رد زدند خلائق
فقط تو از من آواره اجتناب نکردی

همیشه با عجله آمدی زمان اجابت
برای قهر ولی ذره ای شتاب نکردی

نخواستی که دل سائلی شکسته بماند
هر آنکه بود خریدی و انتخاب نکردی

هزار بار مرا خواندی و جواب ندادم
صبور بودی و این بنده را جواب نکردی

فدای معرفتت هرچه هم خراب نمودم
به پیش حیدر و زهرا مرا خراب نکردی

مرا که سوختم از دوری نجف دو سه سالی
چه شد که زائر صحن ابوتراب نکردی؟!

فقط بهای همین اشک در عزای حسین است
اگر به حشر گناه مرا حساب نکردی

آهای شمر حرامی که رفته ای ته گودال
نظر به رحمت انوار آفتاب نکردی؟!

تمام شد دگر از سینه ی حسین جدا شو
مگر محاسن او را به خون خضاب نکردی؟!

هرآنچه ناله زد از اوج تشنگی جگرم سوخت
توجهی به نگاهش به سوی آب نکردی

تمام کرب و بلا از نوای فاطمه پُر شد
چگونه شد که حیایی از آن جناب نکردی؟!

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۱ ، ۰۴:۳۶
عبدالرقیه

ثواب شعر هدیه به روح خادم الحسین مرحوم مهدی فلاحیان

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ششم ماه رمضان ۱۴۰۱

شد بنده پشیمان و خدایش بخشید
هر کس که رسید و زد صدایش، بخشید

انگار نه انگار گنهکاری دید
زود از سر مغفرت خطایش بخشید

مخلوق حیا نکرد هنگام گناه
درد است که خالق از حیایش بخشید

تا بنده دلش نرم شود، گریه کند
شیرینی و لذت دعایش بخشید

هر کس که خدا خیر و صلاحش را خواست
از دوستی آل عبایش بخشید

بخشید به هر بهانه ای هر کس را
ما را به علی و ربنایش بخشید

هر آنچه خدا از شرف و عزت داشت
بر ساحت پاک مرتضایش بخشید

من بنده ی آن شهم که هنگام رکوع
انگشتری از زیر عبایش بخشید

مستی مرا، اشک مرا، رزق مرا
در گوشه ی ایوان طلایش بخشید

از شاه نجف هر که فلاحش را خواست
فی الفور برات کربلایش بخشید

بی نام حسین، هر مناجاتی بود
باید که عطایش به لقایش بخشید

آن قدر به مقتلش حسین آه کشید
تا حق، همه را به ناله هایش بخشید

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۱ ، ۰۳:۴۹
عبدالرقیه

بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است 
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است 

حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام 
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است 

داشت می رفت آبرویم بارها پیش همه 
آبرویش را همیشه خرج رسوا کرده است 

چشم هایم خشک بود از معصیت های کثیر
چشم خشک سائلش را همچو دریا کرده است 

در گنه گُم بودم و آمد به دنبالم خودش 
عبد رسوای خودش را زود پیدا کرده است 

با ابوحمزه، مجیر و افتتاح و جوشنش 
خوب زخم بال هایم را مداوا کرده است 

خواست تا شاهی کنم فردای محشر، آمد و 
سینه ام را معدن عشق به مولا کرده است 

وقت افطاری دلم را برد تا کرب و بلا 
روزه ام را با غم کرب و بلا وا کرده است 

کرد منصوبم که باشم نوکر کوی حسین 
این چنین با آبرویم نزد زهرا کرده است 

یاد جسم درهم ارباب زهرا روضه خواند
روضه ای جانسوز در گودال برپا کرده است 

شمر با خنجر رسید و فاطمه از حال رفت
ناله ای زد تا ابد آن ناله غوغا کرده است 

پیش چشمان حسینش آب را بر خاک ریخت
بی حیایی را حرامی خوب معنا کرده است

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۳۴
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب سوم ماه رمضان ۱۴۰۱

صدای گریه شنیدی اگر صدای من است
مرا بزن به مرامت قسم سزای من است

دلت شکسته از این بنده ی نمک نشناس
دلت شکسته، دلیلش فقط خطای من است

بدی من که به دردت نمی خورد اما
تو خوبی ات همه جوره گره گشای من است

فدای رحمت و مهمان نوازی ات که فقط
عنایتت سبب این برو بیای من است

هر آن که گفت بگو مونس و پناهت کیست؟
همیشه گفته ام آن مهربان خدای من است

تمام حاجتم این ماه، دیدن نجف است
نجف مزار علی، شاه و مقتدای من است

دلیل اشکِ سر سفره، وقت افطارم
لبان تشنه ی ارباب با وفای من است

نجات چیست؟ رسیدن به کشتی ارباب
حسین راه نجات است و ناخدای من است

که گفته روزی من نیست دیدن حرمش
به دست دختر او رزق کربلای من است

فدای اشک رقیه که با پدر می گفت:
چه خوب شد که سرت سهم گریه های من است

گرسنه مانده ام اما غذا نمی خواهم
چرا که کنج خرابه، کتک غذای من است
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۰۳:۴۲
عبدالرقیه

بسم عشقی که نشسته در دلم
عُلقه اش آمیخته شد با گلم
هست کل آبرو و حاصلم
فخر دارم تا قیامت سائلم

خوشه چینم، خوشه چینم، خوشه چین
خوشه چین بر خوان زین العابدین

بهره می گیرد زمین از خنده اش
شمس، سائل بر رخ تابنده اش
بنده ی حق است و عالم بنده اش
هست زین العابدین زیبنده اش

شکر، نامم عبد خانه زاد شد
نام او هم حضرت سجاد شد

آشنا کرده دلم را با حسین
یاد داده تا بگویم یا حسین
گفته در هر غم بگو تنها حسین
پشت بر هر کس نما الا حسین

هر که هستی هر چه هستی بنده باش
با حسین بن علی پاینده باش

او به ما لحن دعا آموخته
در صحیفه رازها آموخته
هم ابوحمزه به ما آموخته
هم بساط روضه را آموخته

با علی بن حسین بن علی
شد به دل ها نور ایزد منجلی

ما همه انسان سجادیم و بس
تشنه ی عرفان سجادیم و بس
در پی رضوان سجادیم و بس
دست بر دامان سجادیم و بس

کاش ما را در کلاسش جا دهد
مشق حب حیدر و زهرا دهد

حال خوبم بد شد از یک داغ و غم
قامتم را یک مصیبت کرده خم
با که گویم ای خدا از این ستم
مانده آقای دو عالم بی حرم

بر خلاف هر کسی مولای من...
سنگ قبری هم ندارد، وای من

در بقیعش مشهدی خواهیم ساخت
صحن های بی حدی خواهیم ساخت
روی قبرش مرقدی خواهیم ساخت
بر فرازش گنبدی خواهیم ساخت

قبر او هم چون خراسان می شود
شهربانو شاد و خندان می شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۵ رجب ۱۴۰۰، حرم مطهر امام رضا علیه السلام

بر ناله های روز و شبش اعتنا نشد
هر روز آب تر شد و دردش دوا نشد

ابعاد جسم مختصرش وقت سجده اش
در یک نگاه، بیشتر از یک عبا نشد

خاک نمور و سرد سیهچال شد سبب
از دردهای کهنه، شبی هم رها نشد

دلتنگ بود سخت به دیدار دخترش
اما ندیدش آخر و حاجت روا نشد

بین فشارِ حلقه ی زنجیرها کسی
چون او به ساقِ خُرد شده مبتلا نشد

تا مغز استخوان تنش تیر می کشید
بی دردسر نشد که شود جابجا، نشد

بدکاره هم عوض شد و ذکر جلاله گفت
بیچاره آنکه با کرمش آشنا نشد

مردی که با حیا به نماز ایستاده بود
حتی زمان نافله از او حیا نشد

وقتی که زهر، تشنه لبش کرد، لحظه ای
گریان به جز به تشنه لب کربلا نشد

هرچند سینه اش به روی تخته پاره رفت
دیگر شکسته زیر سم اسب ها نشد

شکر خدا نماند تنش بر روی زمین
شکر خدا که سهم تنش بوریا نشد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۳۱
عبدالرقیه

بعد از حسین غربت عالم به دل نشست
کِشتی روزهای خوش من به گِل نشست

یاد تنش که ماند زمین، نیمه جان شدم
تا مبتلا به بسترِ بی سایه بان شدم

از آن زمان که آب نخورد آبروی من
پایین نرفته آبِ خوشی از گلوی من

یادم نرفته آینه بودم برابرش
یادم نرفته بوسه زدم زیر حنجرش

آنقدر گریه می کنم از حال می روم
انگار بازهم سوی گودال می روم

او شد اسیر خنجر و من هم اسیرتر
هر ضربه ای که خورد شدم پیر و پیرتر

همچون رقیه خواهر او هم یتیم شد
یک عمر گریه، روزیِ یک سال و نیم شد

باور کنید قبل رسیدن به کربلا
هرگز ندیده بود کسی سایه ی مرا

آن جاه و احترام مداوم تمام شد
با من یزید هم سخن و هم کلام شد

از شهر شام غصه ی عالم به من رسید
روی کبود و چهره ی مبهم به من رسید

وقت طلوع چهره ی نورانی حسین
سنگی رسید و خورد به پیشانی حسین

اشک رباب دیده ام و دلشکسته ام
بزم شراب دیده ام و دلشکسته ام

تا بین طشت آیه ی کهف الرقیم خواند
جوری زدند روی لبش جای چوب ماند

لحظات آخرم، همه چیز مرا گرفت
پیراهنی که بوی عزیز مرا گرفت

هستم خراب روضه و مجنون، هنوز هم
بوی حسین می دهد این خون، هنوز هم

در سینه آخرین ضربانم حسین شد
وقت وداع، ذکر لبانم حسین شد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۱
عبدالرقیه

حرف از وفات زینب کبری جفا به اوست

زینب شهیده ای است که شاهد بر عالم است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۴
عبدالرقیه

آمدی و زمین شکوفا شد
سر توحید تازه معنا شد
باب رحمت به روی ما وا شد
از همان ابتدا معما شد

کیستی تو خدا؟ و یا که بشر
محو زیبایی تو گشته قمر
.
ولی الله قبله گاه زمین
حجت حق برای اهل یقین
شاه بودی و هم دم مسکین
حک شده روی قلب شیعه چنین

"حق علی و علی مع الحق است
الحق این حرف چون عسل حق است"
.
نوکرت پادشاه هر دو جهان
نجفت تکیه گاه هر دوجهان
چهره ات گشته ماه هر دوجهان
به تو نازد الهِ هر دوجهان

خوش به حالم که سائلت هستم
دل به اولاد اطهرت بستم
.
از برای نبی تو جان بودی
در کرامت چه بی کران بودی
چقدر فکر سائلان بودی
صوت رب موقع بیان بودی

کرده حتی نبی از این حیرت
با صدایت خدا کند صحبت
.
غیرتت در جهان زبانزد شد
شوکتت در جهان زبانزد شد
عصمتت در جهان زبانزد شد
هیبتت در جهان زبانزد شد

مثل تو پای دین کسی جنگید؟
جز تو جای نبی چه کس خوابید؟
.
اهل بیت تو مظهر عصمت
گشته زیبایی اذان اسمت
نیست جز بخشش و کرم رسمت
کاش می شد ولی نشد قسمت

که کنم یاعلی تماشایت
بکشم پوزه بر کف پایت
.
شد هوایی دلم به سوی نجف
پُر شده دل از آرزوی نجف
تشنه ام تشنه ی سبوی نجف
پدرم بوده عبد کوی نجف

یاعلی را پدر به من آموخت
مثل شمعی به پای عشقت سوخت
.
نذر ایوان طلای تو جانم
پای عشقت همیشه می مانم
از حسینت همیشه می خوانم
بازهم تر شده است چشمانم

تشنه لب جان سپرد اربابم
یاد جسمش همیشه بی تابم

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۰ ، ۰۵:۵۴
عبدالرقیه

ای مهبط وحی، ای نسیم رحمت
ای صاحب جامعه، ولیّ نعمت

ای هادی و‌ علت موحد شدنم
مهرت شده آمیخته با جان و تنم

شد طاعت هر بنده به حبت موکول
با بندگی ات، بندگی ام شد مقبول

آموخته ای به ما علی گفتن را
در راه ولی فقط پذیرفتن را

خوب است که دلتنگ حریمت شده ام
دیوانه ی سیدالکریمت شده ام

یادم که نرفته سرپناهم دادی
یک عمر نجات از گناهم دادی

فخر است مرا همین گدایت بودن
هر لحظه گدای سامرایت بودن

ذهنم شده از غریبی ات درمانده
دل را غم تنها شدنت سوزانده

یک فاجعه بر پلک ترت آتش زد
تخریب حرم بر جگرت آتش زد

با حمله سوی قبر اباعبدالله
کردند خراب، حال و روزت را آه

از ظلم و ستم بریدی و خسته شدی
در پشت فرس دویدی و خسته شدی

بر تکه ی ناخنت قسم دق کردم
با یاد غمت شبانه هق هق کردم

از آن همه بی مهری و آزار نگو
از حمله سوی خانه ات، ای یار نگو

شد درب حرم بدون اذنت تا باز
بردند تو را شبانه در بین نماز

از ظلمت قلب های تاریک ای وای
رفتی به سوی خان صَعالیک ای وای

با صد غم انباشته در دل رفتی
رنجیده به بزم متوکل رفتی

تا جام شراب را مقابل دیدی
بر غربت عمه جانتان باریدی

گیرم که شراب بود و ماتم بوده
اصلا تو بگو که خیزران هم بوده؟!

سهل است گریز روضه را خواندن، نه
صد مرد اسیری برود، یک زن نه

زن باشی و در رخت اسیری سخت است
با معجر پاره رو بگیری سخت است

زن باشی و بی پناه و تنها بشوی
زن باشی و در زیر کتک تا بشوی

هر غم که ندیده ای تو زینب دیده
حتی گلوی بریده را بوسیده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۱۳
عبدالرقیه

از خدا خواسته ام ایمن و راحت باشی
فارغ از درد و بلایا و مصیبت باشی

در شبی که همه با چشم امید آمده اند
آرزو می کنم ای یار، سلامت باشی

بی پناهی نشود ثانیه ای سهم دلم
تا که بر روی سرم سایه ی رحمت باشی

آرزو می کنم از بندگی ات دل نکنم
تا نفس هست مرا پیر طریقت باشی

از خدا خواسته ام کاش که از مرحمتت
ضامن سینه زنان روز قیامت باشی

تا به کی روی همه دیدن و رخسار تو نه؟!
تا به کی این همه مخفی ز جماعت باشی

از سر شب به امیدی به خودم می گویم
می روم هیئت و ای کاش که هیئت باشی

دو سه ساعت ته گودال حسین آه کشید
سالها گریه کن آن دو سه ساعت باشی

پلک زخمی و دو چشمان پر اشکت گویاست
روز و شب سوخته از غارت جدت باشی
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۵:۵۵
عبدالرقیه

ای عصای پیری اُم البنین
پای حرف و صحبتم قدری نشین

تا بگویم از جوانی های خود
خاطرات پهلوانی های خود

ای عصا این قامت خم را نبین
حالِ امروز مرا تنها نبین

روزگاری من پسرها داشتم
دورتادورم قمرها داشتم

دلخوشی ام بود یک عمری همین
شهر یثرب بود و یک اُم البنین

نذر کردم بچه هایم را همه
نذرِ راه بچه های فاطمه

فخر دارم از ملک برتر شدم
چون کنیز خانه ی حیدر شدم

بچه هایم غرق نور رب شدند
پاسبان محمل زینب شدند

عزتم دادند بین عالمین
خون آن ها ریخت در راه حسین

حال تا که می نشینم در بقیع
اشک چشمم می شود جاری سریع

با نوک انگشت خود بر روی خاک
می کشم تصویرِ داغی دردناک

می کشم قبر چهار الماس را
می زنم از دل صدا عباس را

بر دلم رنگ غم و ماتم زدند
لشگری عباس را باهم زدند

دست هایش شد جدا از پیکرش
با عمودی شد دوتا فرق سرش

سال ها بر غربتش باریده ام
خونِ بر روی سپر را دیده ام

شد دلم همچون خرابه سال ها
شرم کردم از ربابه سال ها

خوانده ام اشعار شرم یاس را
با سکینه روضه ی عباس را

چشم بر دنیای بی او بسته ام
ای عصا دیگر بریدم، خسته ام

خیره ام بر مشک، می گویم حسین
زیر لب با اشک می گویم حسین

اشک می ریزم به یاد حنجرش
می دهم جان یاد جسم بی سرش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۲۳:۳۵
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر

ای عشق مرتضی، نمیگی دردات و این روزا به ما
تو خونه از من رو میگیری چرا؟ ای عشق مرتضی

حال من درهمه، خنده های تو درمون دردمه
تو نباشی سهمم از دنیا غمه، حال من درهمه

نرو از پیش من ای خانومم، بی تو تنها می مونم

مرو زهرا زهرا...
****

شرمندس شوهرت، شده لاغر مثل سایه پیکرت
دوباره انگار خونیه بسترت شرمندس شوهرت

شد قد تو کمون، روزی صد بار حیدر داره میده جون
شده چشمات زهرا جان هم رنگ خون، شد قد تو کمون

پشت در بودی و در روت افتاد، با لگد محسن جون داد

مرو زهرا زهرا ...
****

ای حوریه ی من، دیده که می بافی این روزا حسن
با همین بازوی زخمی پیرُهن، ای حوریه ی من

تا گودال میری و دیدن اون جسم پامال میری و
هر شب جمعه تو از حال میری و تا گودال میری و

سر پیراهنش دعوا میشه، کربلا غوغا میشه

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۰۰ ، ۱۹:۰۱
عبدالرقیه

اهل این خانه عزادارند بعد از فاطمه
یک به یک بیمار و تبدارند بعد از فاطمه

در کنار بستری که بوی مادر می دهد
نیمه شب تا صبح بیدارند بعد از فاطمه

گاه با هم روضه می گیرند، گاهی هم جدا...
گوشه ای از خانه می بارند بعد از فاطمه

با مشقت خونِ بر در پاک شد، دیوار نه
فضه و اسما گرفتارند بعد از فاطمه

بچه ها با چشم پر اشک و دلی لبریز بغض
خیره بر تیزیِ مسمارند بعد از فاطمه

مردم ناشکرِ شهری که به او سیلی زدند
بر عذابِ حق سزاوارند بعد از فاطمه

تسلیت گفتند با زخم زبان و طعنه ها
تا که حیدر را بیازارند بعد از فاطمه

هم علی، هم کودکان، در لحظه ی برخاستن
دست بر دیوار بگذارند بعد از فاطمه

نه حسن در کوچه بازی کرد دیگر نه حسین
بچه ها از کوچه بیزارند بعد از فاطمه

کوچه های شام و کوفه سهم زینب می شود
داغ هایش سخت و بسیارند بعد از فاطمه

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۸:۱۰
عبدالرقیه

شمس نورانی من بودی و مهتاب شدی
چقدر ناحلةالجسم شدی، آب شدی

تا نفهمم که سه ماه است چه آمد سر تو
گفته ای نیمه ی شب غسل دهم پیکر تو

تازه فهمیده ام از شوهر خود پوشاندی
بازویت بستی و هرطور که شد پوشاندی

مثل یک مشکل لایَنحل و مبهم شده ای؟!
یاس خوش قامت حیدر چقدر خم شده ای!

اشک، از چشم من و روح الامین می ریزد
آب میریزم و خونابه زمین می ریزد

آستین بین دهان، زینب من ناله کشید
تا که چشمم به رخت خورد، حسن ناله کشید

جگرم سوخت ازین داغ عظیم و جانسوز
پهلویت خوب نشد بعد نود روز هنوز

دسته دسته ز لباست گل لاله چیدم
با همین دست، تو را بین کفن پیچیدم

باورم نیست که باید به دو چشمان ترم
چوب تابوت تو را بر سر دوشم ببرم

بگذر از من که شب و روز اذیت بودی
جان حیدر چه بگویم که امانت بودی

سرخ شد با رخ من رنگ تمام افلاک
هستی ام را به چه رویی بگذارم در خاک؟!

شد تمام این همه آشفتگی احوالت
فاطمه جان پدرت آمده استقبالت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۰ ، ۰۵:۰۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم ۱۴۰۰

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد

از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!

تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد

آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد

همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد

دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد

هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد

می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد

قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد

***

ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۸
عبدالرقیه

دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد

بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد

نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و

قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت

غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب

فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین

فضه آمد دست مادر را گرفت
با مشقت فاطمه در را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
گوشه ای از شال حیدر را گرفت

دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف

حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او

کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد

آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید

دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۰ ، ۰۶:۴۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم ۱۴۰۰

پسر ارشد زهرا و قرارش بودم
هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم

شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد
هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم

***
پدرم کرد سفارش که مواظب باشی
سپر مادر خود نزد اجانب باشی

دو سه دفعه دم رفتن در گوشم می گفت:
غنچه کرده است گلِ خانه، مراقب باشی

***
گفت با بغض بدان نسخه ی حیدر صبر است
چون رضای نبی و مرضیِ حق در صبر است

دست بر تیغ نبر هرچه که شد بین گذر
میوه ی قلب پدر، امر خدا بر صبر است

***
در همین فکر و خیالات به سر می بردم
تا که در کوچه به شیطان صفتی برخوردم

آمدم تا که سپر باشم و حائل بشوم
نشد اما چه بگویم که همان جا مُردم

***
از دلم آه، شب و روز به پا می خیزد
فلک از اذیت من هیچ نمی پرهیزد

تا کمی خواب به چشمان ترم می آید
خوابِ آن کوچه مرا سخت بهم می ریزد

***
با خودم می کنم آن مرثیه ها را تکرار
مادرم تا که زمین خورد، دو چشمش شد تار

سوختم، آب شدم تا که به چشمم دیدم
ردی از خون سرش ماند به خشت دیوار

***
بغلم کرد ولی سخت تکلم می کرد
تا نگیرد دلم از غصه، تبسم می کرد

سال ها از خودم این مسئله را می پرسم
پسرش را وسط کوچه چرا گم می کرد؟!

***
سال ها خاطره ی کوچه مرا پیرم کرد
فکر آن ضربه و آن داغ زمینگیرم کرد

دیدن مادر و آن صورت نیلی شده اش
در همان کودکی از زندگی ام سیرم کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۱۱:۱۶
عبدالرقیه

دانلود سبک شعر با نوای حاج مجتبی قاسمی فاطمیه ۱۴۰۰

سلام ای یار حیدر
سلام ای یاس پر پر
سلام ای چادرت مأمن برایم مادر

نداره فرقی گدایی از تو با پادشاهی
جز در خونت شیعه نداره کهف و پناهی

تموم عشق حیدر هستی، ام ابیهایی
شفیعه ی محشر هستی و دختر طاهایی
تموم دین ما حضرت زهرایی حضرت زهرایی

سیه شد رنگ پرچم
نشست بر سینه ها غم
حسن پوشیده است بر تن لباس ماتم

خداروشکر که رسوندی مارو به فاطمیه
روزی اشک گریه کن تو دست علیه

می کشه آخر مارو داغِ داغی اون مسمار
با گریه خیره مونده حیدر به خون رو دیوار
بشکنی دستی که چشمتُ کرده تار چشمتُ کرده تار

محمد مهدی شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۰۰ ، ۱۸:۵۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۰

فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه
چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه

آرزوی حضرت مریم میان جنت است
در لباس خادمی باشد کنار فاطمه

از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید
بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه

مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش
جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه

از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود
زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه

سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او
گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه

منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل
نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه

بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی
بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه

با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی
دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه

دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود
تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۰ ، ۲۰:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه اول ۱۴۰۰

دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا
شدند مانع و بستند راه زهرا را

یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد
سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد

نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند
به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند

همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست
به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست

دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود
عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود

همان جراحت سختی که داشت از مسمار
دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار

به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد
به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد

زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای
دو چشم مادر سادات تار شد ای وای

شکست قد حسن با نظر به ابرویش
همین که دید رخش را سفید شد مویش

فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود
میان دست حسن، گوشوار خونی بود

رساند مادر خود را به خانه و دق کرد
از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۱۹:۱۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه ۱۴۰۰

تا باز شد در، وضع پشت در عوض شد
طوری لگد زد، ناله ی مادر عوض شد

تا خواند زهرا فضه را در بین آتش
از شرم، رنگ چهره ی حیدر عوض شد

این صبرِ حیدر، از جهادش نیست کمتر
طرز جهاد فاتح خیبر عوض شد

از رنگ خون و رنگ خاکستر، نمایِ
پا تا سر صدیقه ی اطهر عوض شد

کنج عبای مرتضی را بست بر دست
تا که مسیر حرکت لشگر عوض شد

طوری به بازویش غلافی بی حیا خورد
شکل قنوت فاطمه دیگر عوض شد

تا قبل از آن، محشر بهشتی بود تنها
از بعد آن غم، صحنه ی محشر عوض شد

آری تعجب کرد حیدر چون که هر روز
می دید رنگِ رَختِ بر بستر عوض شد

گهوار محسن که نشد این تخته باشد
تابوت، بهر همسر او، درعوض شد

در کربلا مسمار شد تیر سه شعبه
محسن گلویش با علی اصغر عوض شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۲۰:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز شهادت حضرت ۱۴۰۰

در دلم تا درد و ماتم پا گرفت
غم میان سینه ام تا جا گرفت
درد دنیا قوتم را تا گرفت
حضرت معصومه دستم را گرفت

احتیاجم، احتیاج دائمم
بنده ی اولاد موسی الکاظمم

سیره ام بر حق توکل کردن است
درد و غم ها را تحمل کردن است
دوری از رنگ تجمل کردن است
بر بزرگ قم توسل کردن است

تا که در راه قم و آن حومه ام
در پناه حضرت معصومه ام

جان فدای گریه های هر شبش
سوختن از درد هجران و تبش
ناله ی أمّن یُجیبِ بر لبش
با دل خون گریه ی بر زینبش

سالها با کوهی از آزار و درد
صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد

در کنارش، سال ها بابا نبود
در دلش از غصه دیگر جا نبود
داغ او هجران یک مولا نبود
آه، نزد او رضا حتی نبود

آن قدر گریان دو محبوب شد
از غم هجران چنان یعقوب شد

من بمیرم که برادر را ندید
التیام قلب مضطر را ندید
آمد اما روی دلبر را ندید
بار آخر سبط حیدر را ندید

دور ماند از دلبر و از درگهش
شد شهادت آخرین منزلگهش

خوب شد در قم نگاه بد نبود
رد شدند از کوچه های شهر، زود
شکر حق اصلا نشد رویی کبود
تازیانه ها نمی آمد فرود

سنگ بر پیشانی حضرت نخورد
زیر پا نام برادر را نبرد

سوخت بین نار؟! نه یک لحظه نه
زینتش شد خار؟! نه یک لحظه نه
رفت تا بازار؟! نه یک لحظه نه
ماند در انظار؟! نه یک لحظه نه

بین بستر ناله زد با هر نفس
وقت رفتن، یاد زینب بود و بس

یاد آن خواهر که دید از خیمه گاه
نیست اصلا حال یارش رو به راه
مانده در گودالِ مقتل، بی پناه
میزدش با کینه شمر روسیاه

خسته شد ملعون، روی سینه نشست
آنچنان زد که دل زینب شکست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۰ ، ۰۶:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ۳۰ صفر ۱۴۰۰

از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد

چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!

رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده

شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی

بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است

به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی

میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟!
جای در، شعله به جان جگرت افتاده

عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای
رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای

خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!

نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است

خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد

غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد

بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند

حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت

دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد

داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۲۰:۲۸
عبدالرقیه

میخواست نظاره کند آقا شدنش را
تا کیف کند جلوه ی طه شدنش را

می دید به صد شوق و شعف در دل میدان
هم قامت و هم سیرت سقا شدنش را

اما چه بگویم که حسین از نفس افتاد
تا دید علی را، غمِ عظمی شدنش را

افتاد زمین، با سر زانو به سویش رفت
تا چاره کند طرز معما شدنش را

هم اهل حرم، هم همه ی لشگر دشمن
دیدند کنار پسرش تا شدنش را

بر سر زد و فهمید محال است ببیند
از روی زمین، بار دگر پاشدنش را

سر نیزه چه بی رحم بهم ریخت پرش را
تا شرح دهد وارث زهرا شدنش را

افتاد حسین از نفس و خواست خداوند
زنده به دمِ زینب کبری شدنش را

فرمود جوانان همه از خیمه بیایند
تا چاره کند روی عبا جا شدنش را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۰ ، ۲۲:۰۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ایام قبل از اربعین ۱۴۰۰

گریه ی بی صدا قبول نشد
هرچه کردم دعا قبول نشد

عده ای در مسیر دلدارند
نوکری های ما قبول نشد

شد پذیرفته کار بی منت
کار با ادعا قبول نشد

بهر وصلش چه نذرها کردم
نذری ام منتها قبول نشد

بنویسید باز هم امسال
عبد سر به هوا قبول نشد

منم آن روسیاه و بی کس که
نزد مولا رضا قبول نشد

صحن حیدر چقدر زیبا بود
حیف! دیگر گدا قبول نشد

هرچه گفتم وَ لا تؤدّبنی...
حاجتم از قضا قبول نشد

تا سحر ناله کردم از جگرم
کربلا... کربلا... قبول نشد

شعرها یک به یک خریده شدند
شعر این بی بها قبول نشد

حرف زینب که گفت با قاتل
بس کن ای بی حیا... قبول نشد

زیورم را بگیر و سر نبرش...
لااقل از قفا، قبول نشد

با عصا پیری آمد و می زد
گفت ضربات پا قبول نشد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۴۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ۷ صفر ۱۴۰۰

حسن وجه است، وجه کردگارش
همیشه بوده عالم ریزه خوارش
صلاح کارها در اختیارش
فلک چرخیده عمری بر مدارش
جهان دارد امان در سایه سارش

حسن را میوه ی دل خوانده خاتم
سپس نامیده اش عقل مجسم
عزیزش را بغل می کرد محکم
به روی شانه می بردش دمادم
چنان بوده پیمبر دوستدارش

ندارد صحن، گنبد هم ندارد
رواقی مثل مشهد هم ندارد
بمیرم رفت و آمد هم ندارد
نه تنها اینکه مرقد هم ندارد
ندارد سنگ قبری بر مزارش

شده فریادهایش بی اجابت
گرفته روزگارش رنگ غربت
به او فرمانده اش کرده خیانت
خیالش از خودی ها نیست راحت
غریبه گشته حتی در دیارش

مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد
جواب لطف هایش ناسزا شد
نصیبش زهرِ در نیش عصا شد
سر سجاده، بد حقش ادا شد!
زمین افتاد با چشمان تارش

به یاد کوچه و دیوارِ خونی
به یاد چشم های تار خونی
به یاد مادر و رخسار خونی
به یاد داغی مسمار خونی
شده گریه تمام روزگارش

به سینه ریخت عمری مشکلش را
غریبی برده حال منزلش را
میان خانه دیده قاتلش را
به که گوید حسن درد و دلش را؟!
ربابی که ندارد در کنارش

گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش
شده لب تشنه، می سوزد گلویش
حسین آمد به چشم تر به سویش
نظر کن تا ببینی رو به رویش
میان تشت، داغ بی شمارش

میان تشت تا پاره جگر ریخت
حسینش خاک ها را روی سر ریخت
دل زینب به آهی شعله ور ریخت
به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت
حسن را دید وقت احتضارش

خدا را شکر اینجا ساربان نیست
عقیله هست... بین دشمنان نیست
به دورش، حرمله خنده کنان نیست
کنار تشت، چوب خیزران نیست
خدا صبرش دهد در داغ یارش
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۵۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب چهارم صفر ۱۴۰۰

چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود
چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود

چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم
سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود

همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم
حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود

چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم
رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود

اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد
میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود

نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی
چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود

نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی
فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود

به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم
خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۲۹
عبدالرقیه