سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

سبوی معرفت

بریز در سبوی من کمی ز جام معرفت

خوش آمدید

استفاده از اشعار برای تمام ذاکرین و مجالس اهل بیت علیهم السلام مجاز می باشد.

طبقه بندی موضوعی

۷۲۷ مطلب با موضوع «الف/ تقسیم بر اساس نام شعرا :: 6- محمد جواد شیرازی» ثبت شده است

بعد از حسین غربت عالم به دل نشست
کِشتی روزهای خوش من به گِل نشست

یاد تنش که ماند زمین، نیمه جان شدم
تا مبتلا به بسترِ بی سایه بان شدم

از آن زمان که آب نخورد آبروی من
پایین نرفته آبِ خوشی از گلوی من

یادم نرفته آینه بودم برابرش
یادم نرفته بوسه زدم زیر حنجرش

آنقدر گریه می کنم از حال می روم
انگار بازهم سوی گودال می روم

او شد اسیر خنجر و من هم اسیرتر
هر ضربه ای که خورد شدم پیر و پیرتر

همچون رقیه خواهر او هم یتیم شد
یک عمر گریه، روزیِ یک سال و نیم شد

باور کنید قبل رسیدن به کربلا
هرگز ندیده بود کسی سایه ی مرا

آن جاه و احترام مداوم تمام شد
با من یزید هم سخن و هم کلام شد

از شهر شام غصه ی عالم به من رسید
روی کبود و چهره ی مبهم به من رسید

وقت طلوع چهره ی نورانی حسین
سنگی رسید و خورد به پیشانی حسین

اشک رباب دیده ام و دلشکسته ام
بزم شراب دیده ام و دلشکسته ام

تا بین طشت آیه ی کهف الرقیم خواند
جوری زدند روی لبش جای چوب ماند

لحظات آخرم، همه چیز مرا گرفت
پیراهنی که بوی عزیز مرا گرفت

هستم خراب روضه و مجنون، هنوز هم
بوی حسین می دهد این خون، هنوز هم

در سینه آخرین ضربانم حسین شد
وقت وداع، ذکر لبانم حسین شد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۳۱
عبدالرقیه

حرف از وفات زینب کبری جفا به اوست

زینب شهیده ای است که شاهد بر عالم است

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۹:۵۴
عبدالرقیه

ای مهبط وحی، ای نسیم رحمت
ای صاحب جامعه، ولیّ نعمت

ای هادی و‌ علت موحد شدنم
مهرت شده آمیخته با جان و تنم

شد طاعت هر بنده به حبت موکول
با بندگی ات، بندگی ام شد مقبول

آموخته ای به ما علی گفتن را
در راه ولی فقط پذیرفتن را

خوب است که دلتنگ حریمت شده ام
دیوانه ی سیدالکریمت شده ام

یادم که نرفته سرپناهم دادی
یک عمر نجات از گناهم دادی

فخر است مرا همین گدایت بودن
هر لحظه گدای سامرایت بودن

ذهنم شده از غریبی ات درمانده
دل را غم تنها شدنت سوزانده

یک فاجعه بر پلک ترت آتش زد
تخریب حرم بر جگرت آتش زد

با حمله سوی قبر اباعبدالله
کردند خراب، حال و روزت را آه

از ظلم و ستم بریدی و خسته شدی
در پشت فرس دویدی و خسته شدی

بر تکه ی ناخنت قسم دق کردم
با یاد غمت شبانه هق هق کردم

از آن همه بی مهری و آزار نگو
از حمله سوی خانه ات، ای یار نگو

شد درب حرم بدون اذنت تا باز
بردند تو را شبانه در بین نماز

از ظلمت قلب های تاریک ای وای
رفتی به سوی خان صَعالیک ای وای

با صد غم انباشته در دل رفتی
رنجیده به بزم متوکل رفتی

تا جام شراب را مقابل دیدی
بر غربت عمه جانتان باریدی

گیرم که شراب بود و ماتم بوده
اصلا تو بگو که خیزران هم بوده؟!

سهل است گریز روضه را خواندن، نه
صد مرد اسیری برود، یک زن نه

زن باشی و در رخت اسیری سخت است
با معجر پاره رو بگیری سخت است

زن باشی و بی پناه و تنها بشوی
زن باشی و در زیر کتک تا بشوی

هر غم که ندیده ای تو زینب دیده
حتی گلوی بریده را بوسیده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۲۱:۱۳
عبدالرقیه

از خدا خواسته ام ایمن و راحت باشی
فارغ از درد و بلایا و مصیبت باشی

در شبی که همه با چشم امید آمده اند
آرزو می کنم ای یار، سلامت باشی

بی پناهی نشود ثانیه ای سهم دلم
تا که بر روی سرم سایه ی رحمت باشی

آرزو می کنم از بندگی ات دل نکنم
تا نفس هست مرا پیر طریقت باشی

از خدا خواسته ام کاش که از مرحمتت
ضامن سینه زنان روز قیامت باشی

تا به کی روی همه دیدن و رخسار تو نه؟!
تا به کی این همه مخفی ز جماعت باشی

از سر شب به امیدی به خودم می گویم
می روم هیئت و ای کاش که هیئت باشی

دو سه ساعت ته گودال حسین آه کشید
سالها گریه کن آن دو سه ساعت باشی

پلک زخمی و دو چشمان پر اشکت گویاست
روز و شب سوخته از غارت جدت باشی
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۰۰ ، ۰۵:۵۵
عبدالرقیه

ای عصای پیری اُم البنین
پای حرف و صحبتم قدری نشین

تا بگویم از جوانی های خود
خاطرات پهلوانی های خود

ای عصا این قامت خم را نبین
حالِ امروز مرا تنها نبین

روزگاری من پسرها داشتم
دورتادورم قمرها داشتم

دلخوشی ام بود یک عمری همین
شهر یثرب بود و یک اُم البنین

نذر کردم بچه هایم را همه
نذرِ راه بچه های فاطمه

فخر دارم از ملک برتر شدم
چون کنیز خانه ی حیدر شدم

بچه هایم غرق نور رب شدند
پاسبان محمل زینب شدند

عزتم دادند بین عالمین
خون آن ها ریخت در راه حسین

حال تا که می نشینم در بقیع
اشک چشمم می شود جاری سریع

با نوک انگشت خود بر روی خاک
می کشم تصویرِ داغی دردناک

می کشم قبر چهار الماس را
می زنم از دل صدا عباس را

بر دلم رنگ غم و ماتم زدند
لشگری عباس را باهم زدند

دست هایش شد جدا از پیکرش
با عمودی شد دوتا فرق سرش

سال ها بر غربتش باریده ام
خونِ بر روی سپر را دیده ام

شد دلم همچون خرابه سال ها
شرم کردم از ربابه سال ها

خوانده ام اشعار شرم یاس را
با سکینه روضه ی عباس را

چشم بر دنیای بی او بسته ام
ای عصا دیگر بریدم، خسته ام

خیره ام بر مشک، می گویم حسین
زیر لب با اشک می گویم حسین

اشک می ریزم به یاد حنجرش
می دهم جان یاد جسم بی سرش

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۲۳:۳۵
عبدالرقیه

بدون ذکر دلبرش، هرآن که شب سحر کند
به سود هم اگر رسد، حقیقتا ضرر کند

همیشه دست و پا زدم به یک امید و آرزو
که صاحب الزمان دمی به نوکرش نظر کند

کسی که طالب رضایت عزیز فاطمه است
از ارتکاب معصیت، به عشق او حذر کند

در این زمانه که همه به فکر حاجت خودند
فقط دعای اوست که برای ما اثر کند

دلم عجیب پر زده برای صحن مرتضی
یکی نجف رَود ابوتراب را خبر کند

بگو به شیر حق که در غم غریب ماندنش
دل شکسته ی مرا، خودش شکسته تر کند

نمی کنم بسنده بر دو قطره اشک روضه اش
نصیب گریه ی مرا بگو که بیشتر کند

چگونه بعد فاطمه نظر کند به بسترش
چگونه از درِ شکسته مرتضی گذر کند

کسی که نیست بشنود غم غریب شهر را
شبانه تا سحر، کنار چاه، دیده تر کند

نوای العطش که از لب حسین می رسد
دل شکسته ی علی به کربلا سفر کند

به مقتلش حسین هم برای ما دعا نمود
همیشه اقتدا به سیره ی پدر، پسر کند

اگرچه روز جمعه شد مِنَ القَفا سرش جدا
دل حسین را غم دوشنبه شعله ور کند

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۸:۴۵
عبدالرقیه

اهل این خانه عزادارند بعد از فاطمه
یک به یک بیمار و تبدارند بعد از فاطمه

در کنار بستری که بوی مادر می دهد
نیمه شب تا صبح بیدارند بعد از فاطمه

گاه با هم روضه می گیرند، گاهی هم جدا...
گوشه ای از خانه می بارند بعد از فاطمه

با مشقت خونِ بر در پاک شد، دیوار نه
فضه و اسما گرفتارند بعد از فاطمه

بچه ها با چشم پر اشک و دلی لبریز بغض
خیره بر تیزیِ مسمارند بعد از فاطمه

مردم ناشکرِ شهری که به او سیلی زدند
بر عذابِ حق سزاوارند بعد از فاطمه

تسلیت گفتند با زخم زبان و طعنه ها
تا که حیدر را بیازارند بعد از فاطمه

هم علی، هم کودکان، در لحظه ی برخاستن
دست بر دیوار بگذارند بعد از فاطمه

نه حسن در کوچه بازی کرد دیگر نه حسین
بچه ها از کوچه بیزارند بعد از فاطمه

کوچه های شام و کوفه سهم زینب می شود
داغ هایش سخت و بسیارند بعد از فاطمه

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۸:۱۰
عبدالرقیه

شمس نورانی من بودی و مهتاب شدی
چقدر ناحلةالجسم شدی، آب شدی

تا نفهمم که سه ماه است چه آمد سر تو
گفته ای نیمه ی شب غسل دهم پیکر تو

تازه فهمیده ام از شوهر خود پوشاندی
بازویت بستی و هرطور که شد پوشاندی

مثل یک مشکل لایَنحل و مبهم شده ای؟!
یاس خوش قامت حیدر چقدر خم شده ای!

اشک، از چشم من و روح الامین می ریزد
آب میریزم و خونابه زمین می ریزد

آستین بین دهان، زینب من ناله کشید
تا که چشمم به رخت خورد، حسن ناله کشید

جگرم سوخت ازین داغ عظیم و جانسوز
پهلویت خوب نشد بعد نود روز هنوز

دسته دسته ز لباست گل لاله چیدم
با همین دست، تو را بین کفن پیچیدم

باورم نیست که باید به دو چشمان ترم
چوب تابوت تو را بر سر دوشم ببرم

بگذر از من که شب و روز اذیت بودی
جان حیدر چه بگویم که امانت بودی

سرخ شد با رخ من رنگ تمام افلاک
هستی ام را به چه رویی بگذارم در خاک؟!

شد تمام این همه آشفتگی احوالت
فاطمه جان پدرت آمده استقبالت

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۰ ، ۰۵:۰۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم ۱۴۰۰

چند ماه است که رنگ غم و ماتم دارد
خنده ی فاطمه را بیت علی کم دارد

از قنوت سحر فاطمه باید پرسید
گیسوی زینب او را، که منظم دارد؟!

تا که پا می شود از بستر خود، می افتد
چون که جز دیده ی تارش، قد خم هم دارد

آب شد آب ولی باز غم حیدر را
بر تمامیِ غم خویش مقدم دارد

همه ی خانه بهم ریخته، یعنی حیدر
تا ابد، روضه درین بیت مکرم دارد

دردش انداخته از فایده مرهم ها را
شکوه از وضع بد فاطمه، مرهم دارد

هر که آمد به عیادت، دل زهرا خون شد
بس که از مردم این شهر به دل غم دارد

می شود گریه و حسرت همه ی روز و شبش
محسنش را که در آغوش، مجسم دارد

قول داده به حسینش که به جای کفنش
جامه ای با پر زخمی اش فراهم دارد

***

ساربان کاش نمی دید، میان گودال
بین دستش پسر فاطمه، خاتم دارد

 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۸
عبدالرقیه

دودِ هیزم در حرم آکنده شد
آتش از روی علی شرمنده شد
در چنان با شدت از جا کنده شد
یاس حیدر بر زمین افکنده شد

بانویی که حرمتش مفروض شد
استخوان سینه اش مرضوض شد

نعره ها پیوسته و ممتد شد و
هتکِ حرمت های شان بی حد شد و
حال زهرا پشت آن در بد شد و
یک نفر با ضربه از در رد شد و

قلبِ زهرا را قرار از دست رفت
غنچه ی گل در فشار از دست رفت

غربت شیر خدا شد بی حساب
حمله می کردند سویش با عتاب
دست هایش بسته شد بین طناب
سوخت قلب حق برای بوتراب

فاتح خیبر برای حفظ دین
شد گرفتار دو بی دین لعین

فضه آمد دست مادر را گرفت
با مشقت فاطمه در را گرفت
با نگاهش راه لشگر را گرفت
گوشه ای از شال حیدر را گرفت

دور حیدر بود در حال طواف
تا که شد بیهوش با ضرب غلاف

حیدری تنها و شمشیر و گلو
فاطمه برخاست، آمد روبرو
کل عالم می شد آن دم زیر و رو
دست بر معجر اگر می برد او

کار دشمن را علی راحت نکرد
لحظه ای با اولی بیعت نکرد

آه اما از دل زینب که دید
یک نفر موی حسینش را کشید
دیگری از راه با خنجر رسید
لشگری پیراهنش را می درید

دستباف فاطمه بود آن لباس
شد بلند از هر شکافش بوی یاس

 

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۰۰ ، ۰۶:۴۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه دوم ۱۴۰۰

پسر ارشد زهرا و قرارش بودم
هشت ساله شدم و گرد مدارش بودم

شانه ام بود عصایش که به من تکیه دهد
هر کجا رفت، علی وار کنارش بودم

***
پدرم کرد سفارش که مواظب باشی
سپر مادر خود نزد اجانب باشی

دو سه دفعه دم رفتن در گوشم می گفت:
غنچه کرده است گلِ خانه، مراقب باشی

***
گفت با بغض بدان نسخه ی حیدر صبر است
چون رضای نبی و مرضیِ حق در صبر است

دست بر تیغ نبر هرچه که شد بین گذر
میوه ی قلب پدر، امر خدا بر صبر است

***
در همین فکر و خیالات به سر می بردم
تا که در کوچه به شیطان صفتی برخوردم

آمدم تا که سپر باشم و حائل بشوم
نشد اما چه بگویم که همان جا مُردم

***
از دلم آه، شب و روز به پا می خیزد
فلک از اذیت من هیچ نمی پرهیزد

تا کمی خواب به چشمان ترم می آید
خوابِ آن کوچه مرا سخت بهم می ریزد

***
با خودم می کنم آن مرثیه ها را تکرار
مادرم تا که زمین خورد، دو چشمش شد تار

سوختم، آب شدم تا که به چشمم دیدم
ردی از خون سرش ماند به خشت دیوار

***
بغلم کرد ولی سخت تکلم می کرد
تا نگیرد دلم از غصه، تبسم می کرد

سال ها از خودم این مسئله را می پرسم
پسرش را وسط کوچه چرا گم می کرد؟!

***
سال ها خاطره ی کوچه مرا پیرم کرد
فکر آن ضربه و آن داغ زمینگیرم کرد

دیدن مادر و آن صورت نیلی شده اش
در همان کودکی از زندگی ام سیرم کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۰ ، ۱۱:۱۶
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۰

شرمسارم، سر به زیر افکنده ام
شد دلت آزرده از پرونده ام

وای از غافل شدن وقت گناه
شد فراموشم تویی بیننده ام

روزیِ هر روز را دادی ولی
فکر رزق و روزی آینده ام!

عبد فرارم، پناه آورده ام
بر سرای صاحب بخشنده ام

دست هایم را جدا از خود مکن
مبتلا بر جاده ای لغزنده ام

با دعایت عاشق حیدر شدم
صاحب این نعمت ارزنده ام

لطف کردی بر من آلوده تا
نام زهرا را به قلبم، کنده ام

گفت مولا فاطمه جان از غمت...
مثل جامی از محن آکنده ام

سرد شد کاشانه ام، فکری نما
آفتابم! رحمتِ تابنده ام!

پیش چشمم این همه زخمی شدی
تا قیامت فاطمه شرمنده ام

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۰ ، ۲۳:۱۹
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۰

فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه
چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه

آرزوی حضرت مریم میان جنت است
در لباس خادمی باشد کنار فاطمه

از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید
بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه

مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش
جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه

از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود
زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه

سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او
گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه

منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل
نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه

بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی
بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه

با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی
دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه

دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود
تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۰ ، ۲۰:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی فاطمیه اول ۱۴۰۰

دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا
شدند مانع و بستند راه زهرا را

یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد
سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد

نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند
به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند

همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست
به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست

دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود
عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود

همان جراحت سختی که داشت از مسمار
دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار

به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد
به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد

زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای
دو چشم مادر سادات تار شد ای وای

شکست قد حسن با نظر به ابرویش
همین که دید رخش را سفید شد مویش

فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود
میان دست حسن، گوشوار خونی بود

رساند مادر خود را به خانه و دق کرد
از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۱۹:۱۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۰

به درد هجر، گرفتار کرده ای ما را
چقدر تشنه ی دیدار کرده ای ما را

هزار مرتبه غافل شدیم و دور شدیم
هزار مرتبه بیدار کرده ای ما را

گناهکاری ما دیدی و عطا کردی
به لطف خویش، بدهکار کرده ای ما را

بها نداشت خرابه سرای سینه ی ما
به یک نگاه، بهادار کرده ای ما را

برای گریه کنان هر سحر دعا کردی
به این طریق، سبک بار کرده ای ما را

علی علیِ به روی لبت، اثر کرد و ...
اسیر حیدر کرار کرده ای ما را

تو خواستی که سیه پوش مادرت شده ایم
برای روضه خبردار کرده ای ما را

به روضه های نفسگیرِ بستر و مادر
هزار شکر که بیمار کرده ای ما را

ز بس برای رخ نیلی اش زدی ناله
تمام عمر، عزادار کرده ای ما را
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۰۰ ، ۱۹:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه اول ۱۴۰۰

هر روز غصه های دلم بیشتر شود
شب بی وصال یار، چه غمگین سحر شود

یا رب روا مدار که این طفل نابلد
دور از امام خویش، چنین در به در شود

نگذار مثل این همه ایامِ طی شده
این چند سالِ آخر عمرم هدر شود

تکرار بی حیایی من شد دلیل، اگر
روی لبم دعای فرج بی اثر شود

وای از دل شکسته ی مهدیِ فاطمه
وقتی که از معاصی ما باخبر شود

ظرف سیاه قلب مرا اینچنین نبین
یک روز آخر از کرم دوست، زر شود

جان ها فدای آن نفسی که امام عصر
گریان برای روضه ی دیوار و در شود

ملعونِ دومی به معاویه شرح داد
جوری به در زدم که علی خونجگر شود

باید چگونه جمع شود تکه تکه اش
آیینه که زمین بخورد دردسر شود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۱۱:۳۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، فاطمیه ۱۴۰۰

تا باز شد در، وضع پشت در عوض شد
طوری لگد زد، ناله ی مادر عوض شد

تا خواند زهرا فضه را در بین آتش
از شرم، رنگ چهره ی حیدر عوض شد

این صبرِ حیدر، از جهادش نیست کمتر
طرز جهاد فاتح خیبر عوض شد

از رنگ خون و رنگ خاکستر، نمایِ
پا تا سر صدیقه ی اطهر عوض شد

کنج عبای مرتضی را بست بر دست
تا که مسیر حرکت لشگر عوض شد

طوری به بازویش غلافی بی حیا خورد
شکل قنوت فاطمه دیگر عوض شد

تا قبل از آن، محشر بهشتی بود تنها
از بعد آن غم، صحنه ی محشر عوض شد

آری تعجب کرد حیدر چون که هر روز
می دید رنگِ رَختِ بر بستر عوض شد

گهوار محسن که نشد این تخته باشد
تابوت، بهر همسر او، درعوض شد

در کربلا مسمار شد تیر سه شعبه
محسن گلویش با علی اصغر عوض شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۲۰:۰۷
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، روز شهادت حضرت ۱۴۰۰

در دلم تا درد و ماتم پا گرفت
غم میان سینه ام تا جا گرفت
درد دنیا قوتم را تا گرفت
حضرت معصومه دستم را گرفت

احتیاجم، احتیاج دائمم
بنده ی اولاد موسی الکاظمم

سیره ام بر حق توکل کردن است
درد و غم ها را تحمل کردن است
دوری از رنگ تجمل کردن است
بر بزرگ قم توسل کردن است

تا که در راه قم و آن حومه ام
در پناه حضرت معصومه ام

جان فدای گریه های هر شبش
سوختن از درد هجران و تبش
ناله ی أمّن یُجیبِ بر لبش
با دل خون گریه ی بر زینبش

سالها با کوهی از آزار و درد
صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد

در کنارش، سال ها بابا نبود
در دلش از غصه دیگر جا نبود
داغ او هجران یک مولا نبود
آه، نزد او رضا حتی نبود

آن قدر گریان دو محبوب شد
از غم هجران چنان یعقوب شد

من بمیرم که برادر را ندید
التیام قلب مضطر را ندید
آمد اما روی دلبر را ندید
بار آخر سبط حیدر را ندید

دور ماند از دلبر و از درگهش
شد شهادت آخرین منزلگهش

خوب شد در قم نگاه بد نبود
رد شدند از کوچه های شهر، زود
شکر حق اصلا نشد رویی کبود
تازیانه ها نمی آمد فرود

سنگ بر پیشانی حضرت نخورد
زیر پا نام برادر را نبرد

سوخت بین نار؟! نه یک لحظه نه
زینتش شد خار؟! نه یک لحظه نه
رفت تا بازار؟! نه یک لحظه نه
ماند در انظار؟! نه یک لحظه نه

بین بستر ناله زد با هر نفس
وقت رفتن، یاد زینب بود و بس

یاد آن خواهر که دید از خیمه گاه
نیست اصلا حال یارش رو به راه
مانده در گودالِ مقتل، بی پناه
میزدش با کینه شمر روسیاه

خسته شد ملعون، روی سینه نشست
آنچنان زد که دل زینب شکست

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۰ ، ۰۶:۲۵
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ۳۰ صفر ۱۴۰۰

از تب زهرِ نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده، بدنت می لرزد

چه کنم ناله ز دل، وقت تردد نکشی؟!
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی؟!

رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان، دست رئوفت چقدر سرد شده

شمس نورانی افلاک، زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک، زمین افتادی

بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره، پر خود را مکش اینقدر بس است

به در حجره رسیدی، به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حجره ی خود خیره شدی

میخ در، ناله ی جانسوز چرا سر داده؟!
جای در، شعله به جان جگرت افتاده

عمر پر برکت و پر مرحمتت شد طی، وای
رو به قبله شده ای، قبله ی عالم، ای وای

خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!

نه رد سرمه به چشم است، نه رد اخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است

خواهرت نیست کنارت، به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا که جوادت برسد

غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد

بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند

حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت

دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد

داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۰۰ ، ۲۰:۲۸
عبدالرقیه

میخواست نظاره کند آقا شدنش را
تا کیف کند جلوه ی طه شدنش را

می دید به صد شوق و شعف در دل میدان
هم قامت و هم سیرت سقا شدنش را

اما چه بگویم که حسین از نفس افتاد
تا دید علی را، غمِ عظمی شدنش را

افتاد زمین، با سر زانو به سویش رفت
تا چاره کند طرز معما شدنش را

هم اهل حرم، هم همه ی لشگر دشمن
دیدند کنار پسرش تا شدنش را

بر سر زد و فهمید محال است ببیند
از روی زمین، بار دگر پاشدنش را

سر نیزه چه بی رحم بهم ریخت پرش را
تا شرح دهد وارث زهرا شدنش را

افتاد حسین از نفس و خواست خداوند
زنده به دمِ زینب کبری شدنش را

فرمود جوانان همه از خیمه بیایند
تا چاره کند روی عبا جا شدنش را

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۰ ، ۲۲:۰۳
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ایام قبل از اربعین ۱۴۰۰

گریه ی بی صدا قبول نشد
هرچه کردم دعا قبول نشد

عده ای در مسیر دلدارند
نوکری های ما قبول نشد

شد پذیرفته کار بی منت
کار با ادعا قبول نشد

بهر وصلش چه نذرها کردم
نذری ام منتها قبول نشد

بنویسید باز هم امسال
عبد سر به هوا قبول نشد

منم آن روسیاه و بی کس که
نزد مولا رضا قبول نشد

صحن حیدر چقدر زیبا بود
حیف! دیگر گدا قبول نشد

هرچه گفتم وَ لا تؤدّبنی...
حاجتم از قضا قبول نشد

تا سحر ناله کردم از جگرم
کربلا... کربلا... قبول نشد

شعرها یک به یک خریده شدند
شعر این بی بها قبول نشد

حرف زینب که گفت با قاتل
بس کن ای بی حیا... قبول نشد

زیورم را بگیر و سر نبرش...
لااقل از قفا، قبول نشد

با عصا پیری آمد و می زد
گفت ضربات پا قبول نشد

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۰ ، ۱۸:۴۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ ۷ صفر ۱۴۰۰

حسن وجه است، وجه کردگارش
همیشه بوده عالم ریزه خوارش
صلاح کارها در اختیارش
فلک چرخیده عمری بر مدارش
جهان دارد امان در سایه سارش

حسن را میوه ی دل خوانده خاتم
سپس نامیده اش عقل مجسم
عزیزش را بغل می کرد محکم
به روی شانه می بردش دمادم
چنان بوده پیمبر دوستدارش

ندارد صحن، گنبد هم ندارد
رواقی مثل مشهد هم ندارد
بمیرم رفت و آمد هم ندارد
نه تنها اینکه مرقد هم ندارد
ندارد سنگ قبری بر مزارش

شده فریادهایش بی اجابت
گرفته روزگارش رنگ غربت
به او فرمانده اش کرده خیانت
خیالش از خودی ها نیست راحت
غریبه گشته حتی در دیارش

مُعزّالمؤمنین، سهمش جفا شد
جواب لطف هایش ناسزا شد
نصیبش زهرِ در نیش عصا شد
سر سجاده، بد حقش ادا شد!
زمین افتاد با چشمان تارش

به یاد کوچه و دیوارِ خونی
به یاد چشم های تار خونی
به یاد مادر و رخسار خونی
به یاد داغی مسمار خونی
شده گریه تمام روزگارش

به سینه ریخت عمری مشکلش را
غریبی برده حال منزلش را
میان خانه دیده قاتلش را
به که گوید حسن درد و دلش را؟!
ربابی که ندارد در کنارش

گرفته زهر از رخ، رنگ و رویش
شده لب تشنه، می سوزد گلویش
حسین آمد به چشم تر به سویش
نظر کن تا ببینی رو به رویش
میان تشت، داغ بی شمارش

میان تشت تا پاره جگر ریخت
حسینش خاک ها را روی سر ریخت
دل زینب به آهی شعله ور ریخت
به دامن، اشک از چشمانِ تر ریخت
حسن را دید وقت احتضارش

خدا را شکر اینجا ساربان نیست
عقیله هست... بین دشمنان نیست
به دورش، حرمله خنده کنان نیست
کنار تشت، چوب خیزران نیست
خدا صبرش دهد در داغ یارش
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۵۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب چهارم صفر ۱۴۰۰

چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود
چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود

چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم
سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود

همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم
حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود

چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم
رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود

اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد
میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود

نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی
چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود

نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی
فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود

به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم
خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۲۹
عبدالرقیه

نام حسین آغاز شیرین سخن هاست
شیرین ترین واژه برای کوه کن هاست

سرخی روی سینه ی ما، داغ یار است
ممنون اربابیم، مُهرش بر بدن هاست

رنگی که با آن نزد زهرا روسپیدیم
رنگ سیاه شال ها و پیرهن هاست

در لحظه های سخت دنیا، در بلایا
زهرا دعاگوی تمام سینه زن هاست

ما دور ماندیم از وطن، از کربلایش
گریه دوباره قسمت دور از وطن هاست

دلتنگ صحن کربلا، باید بداند
کرب و بلا در قبضه ی ابن الحسن هاست

بر پرچم مشکی قسم، نزد خداوند
بالاترین طاعت، همین سینه زدن هاست

قاسم... علی اکبر... ابوفاضل... کجایید؟!
تکیه به نیزه داده آقا... بس که تنهاست

سهم محبانش کفن شد، من بمیرم
سهمش فقط یک بوریا بین کفن هاست

وای از دل زینب، پس از داغ برادر
دیگر اسیر و هم مسیر بد دهن هاست
 

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۰۱
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ شب ۲۷ محرم ۱۴۰۰

همان که از سر حکمت گهی جوابم کرد
به مِهر خویش، خوش اقبال و کامیابم کرد

حسین وضع خراب مرا ندیده گرفت
مرام و معرفتش تا ابد خرابم کرد

نبرد آبرویم را، همیشه راهم داد
کنار سینه زنان، محترم حسابم کرد

میان ظلمت این روزگار، در روضه
مرا مجاور انوار آفتابم کرد

گرفت هر چه که رنگ تعلقم می داد
علم به دوشِ عزاخانه ی ربابم کرد

خدا کند که ببینم، نگاه لطف رباب
دوباره زائر صحن ابوترابم کرد

به دلبرم برسانید جان به لب شده ام
ز بس که دوری کرب و بلا عذابم کرد

دعا کنید ببینم که اربعین امسال
حسین از کرمش خواند و انتخابم کرد

چقدر روضه ی شش ماهه اش جگرسوز است
چقدر داغ علی اصغرش کبابم کرد

رباب گفت بخواب اصغرم که بی شیری
به پیش اهل حرم، از خجالت آبم کرد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۱۰
عبدالرقیه

همیشه ‌نازل از عطای وافر حسین شد
هرآنچه خیر شد عطا به خاطر حسین شد

به سجده روی تربتش حجاب ها کنار رفت
غنی شد از بقیه هر که شاکر حسین شد

هزار سال، زهدِ زاهد از اساس باطل است
اگر به قدرِ لحظه ای مغایر حسین شد

بلند منزلت شود به یک نگاه فاطمه
هر آن که خم به حرمت شعائر حسین شد

برای ذات حق، حسین آنقدر عزیز بود
خدا خودش به هر وسیله ذاکر حسین شد

حرام شد میان شعله های نار سوختن
برای هر که در حرم، مجاور حسین شد

نداشت یار و ناصری، به نیزه تکیه داده بود
به گریه طفل شیرخواره، ناصر حسین شد

تنش به زیر دست و پا، سرش به روی نیزه ها
رسید فاطمه به گریه ناظر حسین شد

غبار و خاک بادیه، به حرمت ابوتراب
نشست بر تمام جسم و ساتر حسین شد

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۲
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۵ محرم ۱۴۰۰

هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم
هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم

دستی به سوی آب، بی گریه نبردم
مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم

قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند
یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند

جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم
مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم

با هر بهانه مجلس روضه گرفتم
خانه به خانه مجلس روضه گرفتم

اشک ربابه در وجودم آتش افروخت
هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت

این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما
بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما

آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند
رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند

دستان عمه زینبم را تا که بستند
نامردهاخیلی غرورم را شکستند

مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام
گفتم به شاگردان خود، الشام الشام

یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد
از پیرزن های یهودی چنگ می خورد

از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت
مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت

بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم
من کشته ی بزم شراب و خیزرانم

شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه
شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه

این زخم ها، آثار جنجال است با ماست
یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست

سوزاند داغش تا دم آخر دلم را
ناله کشیدم از درونم واحسینا

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۹
عبدالرقیه

دلم شد پر از غم دمادم، حسابی
شدم زیر و رو زیر پرچم، حسابی

چنان ماتمت در دلم رخنه کرده
دگر خو گرفتم به ماتم حسابی

غم تو فقط روزی اولیا نیست
عوض کرده بدکاره را هم حسابی

کشاندی مرا در میان عزایت
شدم بین این خیمه، آدم حسابی

نه تنها نبی گفته از جایگاهت
خدا از مقامت زده دم حسابی

خوشا آن که بی ادعا نوکری کرد
برای عزایت محرم حسابی

به دست کریمت، به لطف قدیمت
بدهکار هستم دوعالم حسابی

دم یاحسینم به کارم می آید
قسم بر همین اسم اعظم حسابی

اگر هم به دوزخ روم، از فراقت
به سینه بکوبم جهنم حسابی

لب تشنه ات سالیانی مدید است
درآورده از دیده اشکم حسابی

تنت را که زینت به دوش نبی بود
به گودال کردند درهم حسابی

محمد جواد شیرازی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۰۰
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی، شب ۲۲ محرم ۱۴۰۰

یقین دارم که با دعوت رسیده
هر آن کس بر در هیئت رسیده

اگر بر روضه ها ایمان نداریم
به باورهایمان آفت رسیده

محرم ماه بیعت با حسین است
زمان ترک معصیت رسیده

نشد صادر به جز رحمت ازین در
اگرچه از گدا زحمت رسیده

به قدر لحظه ای غافل نشد، نه
به ما ارباب، با دقت رسیده

هر آنچه هست از لطف حسین است
هر آنچه هست، بی منت رسیده

گذشت از کل دارایی خود تا
به ما فرهنگ این نهضت رسیده

فیوضاتش که خسران ناپذیرند
به هر کس قدر ظرفیت رسیده

حسن در روضه هایش سفره دار است
چقدر از سفره اش برکت رسیده

به یاد مرقد شش گوشه اش باز
سرم در سجده بر تربت رسیده

بزرگی در بکاء بر حسین است
به ما هم برترین عزت رسیده

چه ها کردند با سبط پیمبر
به غارت کردنش صحبت رسیده

زبانم لال پای بی حیایی
به روی سینه ی حضرت رسیده

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۴۸
عبدالرقیه

دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی _ محرم ۱۴۰۰

ماه تمامم، خسته و مهجور ماندم
ای وای از آغوش گرمت دور ماندم

خسته شدم از بس که طفلان را شمردم
جای تمام بچه ها شلاق خوردم

اطراف محمل قاتلانی مست بودند
بی رحم هایی پست و سنگین دست بودند

دیدی که در گرمای سخت و بی امانم
فورا سرت از روی نی شد سایه بانم

سختی هجرانت چه کاری داد دستم
دیدم سرت را روی نیزه، سر شکستم

از بس مرا این داغ ها پیر و کمان ساخت
اُم حبیبه هم مرا در کوفه نشناخت

کوفه نگو شهر مریدان دروغی
کوچه به کوچه هی شلوغی هی شلوغی

شهری که ریزه خوار خوان مرتضی شد
وادی سخت دختران مرتضی شد

طاقت نیاوردم وجود لات ها را
با گریه برگردانده ام خیرات ها را

تسبیح می گفتم به لب، شد نیمه کاره
با دست، سوی خواهرت کردند اشاره

خیلی هوای غیرتت را کرده بودم
وقتی میان محملِ بی پرده بودم

هر کوچه که دیدم زنی، اهل عفافی
گفتم ببینم مقنعه داری اضافی؟!

همسایه ی دیروز، بر ما انگ می زد
شاگرد تفسیرم مرا با سنگ می زد

من که به روی دامنت سر می نهادم
آشفته حال از مجلس ابن زیادم

با ذوالفقار خطبه ام پیکار کردم
ابن زیاد بد دهان را خوار کردم

وای از اسیری، از مصیبات جگر سوز
زندان ندیده بود زینب، دید امروز

بی تو دگر با که دلم آرام باشد؟!
قرآن بخوان تا که دلم آرام باشد

امید قلبم، نور چشمم، جان خواهر
در قلب خواهر تا ابد هستی برادر

محمد جواد شیرازی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۲۱:۳۶
عبدالرقیه