وَسَکَنْتُ إِلَى قَدِیمِ ذِکْرِکَ لِى وَمَنِّکَ عَلَىَّ...
نه فقط علت چشمان پر از اشک منی
ماتمت شعله زده بر دل هر سینه زنی
"دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی"
مادرم خیر ببیند درِ گوشم می خواند:
نیست جز کشتیِ امنت به جهان، مُؤتمَنی
اوج معراجِ نبی بود همان ثانیهای
که نشستی به روی دوشِ رسول مدنی
مجلست خوانِ کریم است و دم در گفتند:
میهمانِ کرم سفرهی بیتُ الحسنی
زائران، در حرمت مست، چنان مجنونند
دور ماندم منِ دلخون چو اُویسِ قرنی
تا قیامت دل ما صحن حسینیهی توست
چه دل از ما بخری و چه دل از ما شکنی
اربعین می طلبی یا نه؟ عزیزم چه کنم...
تا برات سفرم را خودت امضا بزنی
خیرِ ما دست پدر، دست امیر نجف است
او که بر ماست پدرتر ز پدرهای تنی
گریه کردند به لب تشنگیات آدم و نوح
باطنِ ذکر قدیم و کُرباتِ کهنی
یک نفر دورِ حریمت کفن اندازه گرفت!
جگرم سوخت غریبم که نداری کفنی
مادر محترمت آمده با گریه حرم
مانده مبهوط چرا نیست تنت پیرهنی!
طاقتش نیست ببیند که نمانده است دگر
جای سالم به تنت، قدر عقیق یمنی
محمد جواد شیرازی