ثواب شعر تقدیم به روح شهید بزرگوار امیرعلی حاجی زاده
بعد از علی اکبر مصائب بیشمارند
طفلان خواهر در حرم چشم انتظارند
چشمِ پر آبت روزشان را تیره کرده
بهر شهادت بی قرارِ بی قرارند
یادت می آید با حسن همرزم بودی؟
این بچهها یادآور آن روزگارند
خیلی به داییهایشان رفتند این دو
از هجمهی شمشیرها باکی ندارند
اینها اگر در خیمه بیش از این بمانند
از غصهی تنهاییات جان می سپارند
گرچه هراسانند که رخصت نگیرند
اما به نام فاطمه امیدوارند
بر عصمت زهرا قسم راهیشان کن
بیتاب رزمی حیدری در کارزارند
من که به رسم و شیوهی عشق آشنایم
از خیمهام دیگر دمی بیرون نیایم
عون و محمد با نبردی ماهرانه
راندند دشمن را ز هر سو حیدرانه
از خیمه گاهم بین سجاده بلند است
پشت سر هر دو دعایی مادرانه
حیرت زده کردند لشگر را دوتایی
در قلب میدان با فنونی نوبرانه
در زیر خورشید آنقدر پیکار کردند
شد تشنگی بر هر دوتا زجرآورانه
گرچه جوانمردانه جنگیدند اما
خوردند سنگ از هر طرف ناباورانه
بر خویش پیچیدند و رنگ و روی هر دو
با ضربه های سنگ شد نیلوفرانه
گفتند یا زهرا... ز پهلو نیزه خوردند
بردند تاب از دایی خود دلبرانه
در خیمه می مانم، تو فکر راه حل کن
محکم به جایم هر دو را باهم بغل کن
بهتر که این دو بیش از این ماتم نبینند
این غصه ها بس بود، دیگر غم نبینند
بهتر که در ساعات آخر، وقت ذبحت
آن روضهای را که شنید آدم نبینند
بهتر که چکمههای قاتل را به روی
بوسهگه پیغمبر اکرم نبینند
بهتر که از بالای تل، هنگام مغرب
آنچه که در گودال می بینم، نبینند
بهتر که زیر سُم مرکب پیکرت را
روی زمین، آشفته و درهم نبینند
بهتر که زیر تابش انوار مهتاب
در قتلگاهت غارت خاتم نبینند
بهتر که رفتند و میان کوفه و شام
ناموس خود را بین نامحرم نبینند
بعد از فراقت وای بر احوال زینب
با کعب نی، آیند استقبال زینب
محمد جواد شیرازی